نگاهی به «در خدمت و خیانت روشنفکران» در صدمین سال تولد جلال

روشنفکر سمتِ مردم است!

30 آبان 1402

جلال آل‌احمد در طول زندگی‌اش تنها یکبار امام را ملاقات کرد و آن دیدار در نخستین سال‌های نهضت اسلامی اتفاق افتاد. وی درباره این دیدار می‌گوید: من پس از شنیدن نطق ایشان احساس کردم باید ایشان را ببینم، به قم رفتم. در خانه ایشان کتاب غرب‌زدگی خود را کنار دستشان دیدم. گفتم: «شما هم این خزعبلات را می‌خوانید؟» با نگاهی به من پرسیدند: «شما آقای آل‌احمد هستید؟» گفتم:« بله.» گفتند: «آنچه ما باید بگوییم شما گفته‌اید.[1]»

آل‌احمد چند سال بعد از انتشار غرب‌زدگی، «خدمت و خیانت روشنفکران» را نوشت، سال 1343 بود و یکسال از اتفاقات خرداد و اعتراضات مردم علیه حکومت می‌گذشت. او که از نزدیک زندگی روشنفکران را دیده بود و بی‌ثمری آن‌ها را در وقایع و اتفاقات آن روزها مشاهده کرده بود، تصمیم گرفت بیشتر درباره این افراد بنویسد، روشنفکری را تعریف کند، سر منشا و زادگاه و جایگاه فرهنگی و اقتصادی آن‌ها را نشان دهد و مهم‌تر از همه تاثیری که آن‌ها از دوران قاجار روی جامعه گذاشته‌اند را بررسی کند. آل‌احمد در پایان کتاب اعتراف می‌کند که با نوشتن این اثر گذشته‌اش را جبران کرده است؛ اینکه این کتاب می‌تواند کفاره گناهان او باشد. بعد از سکوت و عقب نشستن روشنفکران در جریان تظاهرات سال 1342، و سرکوب وحشیانه مردم به دست حکومت، هیچ صدایی از روشنفکران بلند نشد، اما این سکوت و بی‌اعتنایی برای همه قابل‌تحمل نبود و دوام نیاورد، بالاخره کسی از بین روشنفکران که هنوز مثل هم‌ردیفانش وجدانش را به حکومت نفروخته بود، قلم به دست گرفت و تمام اتفاقات آن روزها را شفاف و از زاویه دیگر و جدیدتری روی کاغذ آورد. آل‌احمد این مسئولیت را که بر دوشش سنگینی‌ می‌کرد، به عهده گرفت و حاصل آن کتابی شد که می‌توان آن را یکی از اثرگذارترین کتاب‌ها بر جامعه ایران به خصوص روشنفکران و اقداماتشان در سال‌های بعد دانست؛ کتابی که می‌توان گفت سهم زیادی در بیداری روشنفکران داشت. از آنجایی که اکثر کتاب‌های مهم حتی سال‌ها بعد از انتشارشان هم زنده هستند، این کتاب را نیز می‌توان طبق اتفاقات امروز یعنی حتی زمانی که دیگر خبری از پهلوی‌ها هم نیست، مطالعه کرد. اینکه امروز جای این روشنفکران را چه کسانی گرفته‌اند و اینکه آیا هنوز روحانیت مثل دهه چهل و پنجاه در دوران بیداری به سر می‌برد یا نه؟

آل‌احمد از همان ابتدا با کلمه روشنفکر که ربطی به جامعه ما ندارد و از فرنگ آمده مشکل دارد. در جامعه ما که نه قرون وسطی‌ را تجربه کرده‌ایم و نه عصر روشنگری را، روشنگری یا روشنفکری چه معنایی دارد. همانطور که این کلمه وارداتی است و ربطی به ایران ندارد، کسانی هم که خود را روشنفکر محسوب می‌کنند تافته‌ای جدا بافته از ایران هستند. آل‌احمد خواننده را به زندگی روشنفکران می‌‌برد و آن‌ها را از زاویه‌ای جدید پیش چشم‌مان می‌گذارد. قبل از وارد شدن به این بحث باید گفت، وقتی نویسندگان، قلم به دست می‌گیرند و از جامعه خود می‌نویسند، تاثیر بیشتری نسبت به نوشته یک سیاستمدار یا یک جامعه‌شناس دارد؛ چرا که نویسندگان برای مردم می‌نویسند. برای نمونه می‌توان به «هنر چیست» تولستوی اشاره کرد. او در اواخر عمر، خود را از روشنفکران بی‌خاصیت جدا کرد و به بهانه هنر، در آن مقاله از نابرابری‌های اقتصادی روسیه نوشت و از محرومین جامعه‌اش حمایت کرد.

ـ تحقیر مردم به اسم روشنفکری

روشنفکران که در غرب تحصیل و زندگی کرده بودند، بعد از بازگشت‌شان به وطن، هیچ وقت نتوانستند خود و نگاه‌شان را از آن شرایط جدا کنند و شروع کردند به تقلید کردن از اندیشه‌های غربی؛ تمام زندگی و کارهایشان وام گرفته از غرب بود و از خود چیزی نداشتند. به همین دلیل حرف‌ها و اقداماتشان برای جامعه و مردم ناشناس و بی‌ربط بود. آن‌ها در جامعه احساس غربت و بیگانگی می‌کردند و منزوی شدند. روشنفکران همیشه نگاه بدبینانه و تحقیرآمیزی به مردم داشتند و دارند؛ هیچ وقت با مردم همراه و همدرد نبودند و مدام از جامعه فاصله می‌گرفتند و مخالف سنت و مذهب بودند. آل‌احمد توضیح می‌دهد که حتی این مخالفت و لامذهبی‌گری نیز تقلیدی از غرب بود و ربطی به خودشان نداشت. دلیل مخالفت جریان روشنفکری غرب با مذهب، منطقی و قانع‌کننده است. در جوامع غربی که تمدن جدید به صورت طبیعی به ظهور رسیده بود و محصولی وارداتی نبود، روشنفکران غربی بعد از انقلاب صنعتی و آثار پس از آن متوجه بزرگ‌ترین دشمن‌شان شدند، یعنی روحانیت و کلیسایی که بر همه چیز نظارت می‌کرد و مانع رسیدن آن‌ها به خواسته‌هایشان می‌شد، به همین دلیل با مذهب مخالفت کردند. اما این مخالفت در سرزمین ما منطقی نیست. روشنفکران ما انقلاب‌ فرانسه و روسیه را خوانده بودند و می‌خواستند از همان راهی که آن‌‌ها رفته‌اند، قدم بردارند. البته این تنفر از مذهب بی‌ارتباط با این مسئله هم نیست که اکثر روشنفکران از خانواده روحانیت برخاسته بودند‌؛ فرزندانی که به کتاب و مدرسه دسترسی داشتند و از نزدیک با تعصبات پدرانشان آشنا بودند و همین باعث نفرت آن‌ها نسبت به دین و تظاهر لامذهبی‌گری به بدترین شکل ممکن در آن‌ها شد. آل‌احمد خود را نیز در این دسته می‌گذارد.

روشنفکران امروز چیزهایی از اسلاف خود به ارث برده‌اند. مثلا همین نگاه تحقیرآمیز به مردم هنوز هم پس از این همه سال، در ناخودآگاه بسیاری از آن‌ها وجود دارد که اگر روی حرف‌ها، نوشته‌ها و آثاری که به وجود می‌آورند، دقت کنیم، متوجه این حس تنفر می‌شویم. ادعا می‌کنند که مشغول نقد اوضاع امروز هستند و می‌خواهند حکومت مستقر را به چالش بکشانند، اما در حقیقت کاری غیر از تحقیر مردم ایران نمی‌کنند. شاید هم توانایی و بعضی مواقع سواد نقد حکومت را ندارند. اگر سیاستمدار باشند، در صحبت‌هایشان، اگر استاد باشند در کلاس‌هایشان و اگر هنرمند باشند، در آثارشان تمام نقدها را بر سر مردم خالی می‌کنند. در دوران دانشجویی، استادی داشتم که اتفاقا جامعه‌شناسی توسعه درس می‌داد، تقریبا در هر جلسه، به این اشاره می‌کرد که دلیل توسعه‌نیافتگیِ جامعه ما  عقب‌ماندگی و شعور پایین مردم ایران است و با ریشخندی از این مطلب عبور می‌کرد و سراغ بقیه نظریه‌پردازان می‌رفت. یا مگر این سال‌ها کم فیلم ساخته‌ شده که در آن مثلا قصد داشتند حکومت امروز را نقد کنند، اما به دلیل ناتوانی و گاهی بی‌سوادی‌ نتوانسته‌اند قدرت را نقد کنند و تمام انتقادها را سر مردم خالی کرده‌اند و حاصل کار چیزی درآمده که در آن پدر معتاد است و خانواده‌اش را کتک می‌زند، مادر تن‌فروشی و بچه‌ها دزدی می‌کنند. کدام یک از این نقدها به حکومت برمی‌گردد؟

ـ روشنفکر کیست؟

به کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران برگردیم؛ آل‌احمد بالاخره تعریف خود را از روشنفکری بیان می‌کند. مهم‌ترین ویژگی‌ یک روشنفکر از نظر او این است که با مردم همراه و همدرد باشد و غم آن‌ها را بخورد و به جای خدمتکاری طبقه حاکم به محرومین خدمت ‌کند. نویسنده برخلاف دسته‌بندی غربیان از روشنفکران، به دو طبقه مهم در جامعه ایران اشاره می‌کند که هر دو نقش پررنگی در جریان روشنفکری دارند. یعنی نظامیان و روحانیت. او با طرح یک سوال جایگاه نظامیان را در روشنفکری زیر سوال می‌برد. او می‌پرسد که مگر نظامیان در مملکت چه نقش مهمی دارند که چنین بودجه کلانی دریافت می‌کنند. مگر آن‌ها در این سال‌ها چه افتخاراتی کسب کرده‌اند. این همه هزینه در حوزه نظامی کشور به چه منظوری است؟ مثلا در برابر حمله کشوری بیگانه است؟ کشوری که یک قرن است که به سلطه خارجی تن داده و هیچ اختیار و استقلالی از خودش ندارد، دیگر از چه چیزی و در مقابل حمله چه قدرت خارجی‌ای مقاومت کند. پس به هیچ عنوان نمی‌توان این دسته را که اختیاری از خود و قدرت تاثیرگذاری و روشنگری بین مردم را ندارند، جزء روشنفکران دانست.

اما روحانیت برخلاف نظامیان اهل اطاعت کورکورانه نیست و می‌تواند در مقابل ظلم بایستد. همانطور که میرزای شیرازی در بحث تحریم تنباکو، شیخ فضل‌الله نوری در جریان مشروطیت و امام خمینی در مورد کاپیتولاسیون مقابل قدرت ایستادند. هر سه این‌ها، جریان روشنفکری روحانیت بودند که در آن برخلاف حکومت وقت عمل کردند. در آن ایام که هشتاد درصد مردم بی‌سواد بودند، و تنها جایی که می‌توانستند از واقعیت آگاه شوند، همین منبرهای روحانیت بود و این نشان‌دهنده نقش پررنگ روحانیت در آگاه‌سازی مردم در آن روزگار است.

ـ خودفروشی روشنفکری

روشنفکران و روحانیت، دو دسته‌ای بودند که هیچ وقت یکدیگر را قبول نداشتند و نمی‌توانستند با هم همکاری کنند. از یک طرف لامذهبی‌گری روشنفکران سبب طرد شدن آن‌ها از طرف روحانیت شد و از طرف دیگر تعصب و تنگ‌نظری روحانیت برای روشنفکرانِ بریده از مذهب گران می‌آمد. یکی از بدترین نتایج این دو دستگی اعدام شیخ فضل‌الله بود، مشروطیت از نتیجه همکاری روحانیت و روشنفکران به دست آمده بود. اگر  فکر اصلی آن از جانب روشنفکران بود، حرکت مهم اجتماعی‌اش به دست روحانیت اتفاق افتاده بود و آن‌ها بودند که این فکر را بین مردم آوردند، و زمینه یک قیام و اعتراض را آماده کردند. اما روزی که شیخ فضل‌الله اعدام شد، این اتحاد از هم گسست و این روشنفکران بودند که شکست خوردند و زمینه را برای ورود نظامیان و دیکتاتوری پشت سرش آماده کردند. آل‌احمد سراغ دوران دیکتاتوری رضا شاه می‌رود. دیکتاتوری‌ای که در برابر روحانیت سختگیری کرد، مدارس آن‌ها را بست، پوشیدن لباسشان را منع و آن‌ها را حبس و تبعید کرد و بین روشنفکران و روحانیت اختلاف بیشتری انداخت. دوران پهلوی، دوران رکود ادبیات بود، نه حزبی وجود داشت، نه مطبوعات آزادی. چیزهایی هم که منتشر می‌شد زیر نظر حکومت و با سانسور و محدودیت‌های شدیدی همراه بود که مانع فعالیت روشنفکران شد. روشنفکران تنها ماندند و برای فرار از این انزوا چاره‌ای جز رفتن به سمت حکومت نداشتند. حکومت آن‌ها را در رادیو، تلویزیون، مطبوعات، موسسات فرهنگی و دانشکده‌ها و موسسات بهداشتی استخدام کرد تا بتوانند روی آن‌ها نظارت داشته باشد؛ در حقیقت آن‌ها روشنفکران را خریدند و به مزدوران خود تبدیل کردند.

آل‌احمد در انتهای کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، با به تصویر کشیدن وضعیت روشنفکران در گذشته و دوران معاصرش، دو راه‌حل پیش پای آن‌ها می‌گذارد. راه اول این است که دست از تقلید بردارند و در مورد حل مشکلات رهبری با روحانیت به مذاکره و گفتگو بنشینند و راه دوم این است که به تقلیدشان از غرب ادامه دهند و به سلب اختیار از روحانیت رضایت دهند. همانگونه که بعد از خرداد 1342 سکوت کردند، کنار ایستادند و شاهد درگیری خونین روحانیت و سلطنت شدند؛ اگر سکوت کنند و به این راه ادامه دهند، خودشان را نابود می‌کنند. آن‌ها باید بین روحانیت و سلطنت یکی را انتخاب کنند. آل‌احمد راه‌حل اول را انتخاب کرد و در سال 1348 به طرز مشکوکی درگذشت.

ـ پس از شصت سال

حال بعد از گذشت شصت سال از آن دوران، باید دید چه کسانی به جای روحانیت و روشنفکران آمده‌اند. آیا فرزندان روحانیت جای پدرانشان را پر کرده‌اند و همچنان علیه ظلم ایستادگی می‌کنند، یا سرشان به چیزهای دیگری گرم شده است. آیا اصلا جریانی به اسم روشنفکری، حتی همان روشنفکری‌ای که مبنایش بر دیدگاه‌های غربی استوار بود، در جامعه امروز ما وجود دارد؟ یا چیزهای جذاب‌تری جای کتاب و قلم را گرفته‌اند. اگر آل‌احمد از این به ستوه آمده بود که هر باسوادی به دنبال افکار غربیان می‌رود و از خود چیزی ندارد، آیا امروز همین مطالعه و دنبال کردن ساده کتاب‌ها و مقالات اصلا وجود دارد یا تمام ملاک‌ها تغییر کرده و جایش را به رفاه هر چه بیشتر در زندگی داده است. اگر دیروز روشنفکران بلای جان این کشور بودند، امروز کسانی کشور را عقب نگه داشته‌اند که تمام تلاش‌شان معطوف به تجملات و رفاه بیشتر است و اصلا کتاب و مطالعه سهمی در زندگی‌شان ندارد. اگر آن روزگار کرسی‌های مهم حکومتی را به روشنفکران غرب‌زده می‌دادند که لااقل چند کتاب خوانده بودند، امروز این کرسی‌ها را به چه کسانی می‌سپارند. آیا مسئولین امروز شایستگی جایی که اشغال کرده‌اند را دارند یا خیر؟ آیا شایستگی این را دارند که بر کرسی‌هایی بنشینند که حاصل انقلابی بود که با مقاومت و از جان گذشتگی تمام شهدای انقلاب محقق شد؟

 

پانوشت:

[1] روشنفکر میهنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

 

عنوان: در خدمت و خیانت روشنفکران/ پدیدآور: جلال آل‌احمد/ انتشارات: خوارزمی/ تعداد صفحات: 505/ نوبت چاپ: اول (1357).

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید