نویسنده در داستانش آدمها را چند بخش میکند. تکلیف دسته اول که معلوم است. صاحبان قدرت و ثروت. همان اهالی سفید پوست آمریکایی. اما قصه از دسته دوم است. یکی مهاجران و دیگری سیاهان. قاعده بازی در داستان را اینها میسازند. نسبتها معلوم است. اقتصاد و بقای حکومت نیازمند صنعت است، پس سیاست را میخرد و سیاست جان انسانها را دست مایه میسازد. در حقیقت داستان، جان آدمی وجه مبادله میان اصحاب قدرت با اصحاب ثروت است. اما در همین برهه نیز جامعه سرمایهدار آمریکا دستخوش بعضی جریانهای مطالبهجو و معترض به نظام طبقاتی میشود و گویی جامعه آمریکا کمکم از بیحسی و انجماد خارج میشود.
یکی از وجوه بارز رگتایم رنج است. رنجی که فرد آنقدر بدان پیچیده شده که گاهی آن را نمیبیند. زیرا آرزویی ندارد. معیشت مردم یعنی تلاش بیوقفه برای بقا. نان بخور و نمیر و کار و کار و کار.
حق برخورداری هم اگر هست نه برای مهاجران محفوظ است و نه برای سیاهان. این قصه البته قصه آشنایی در عصر حاضر و جهان پیش رو در ایالات متحده آمریکاست. اگر در زندگی مهاجران دقت کنیم بقای آنها در تلاش بی وقفه است و سیاهان از حقوق فردی برخوردار نیستند و همچنان سیاست در خدمت اقتصاد است و باقی شعارهای نخ نما و فرسوده و تکراری…
البته نکتهای که در این خصوص میتوان گفت استفاده دکتروف از فاکتور یک خانواده یهودی مهاجر در داستان است. اینکه برای روایت مهاجران، نویسنده از یک خانواده یهودی استفاده میکند جای تامل دارد. اما میتواند این نکته را برساند که در اعتراض به نظام سرمایهداری آمریکایی، گونههای فکری، نظیر سوسیالیستها یا رادیکالها مد نظر هستند.
ارکان داستان «رگتایم» بر مولفههای پست مدرن استوار است. زیرا در گره و پیرنگ داستانی، افراد مهم هستند و شخصیت قهرمان تابع شخصیتهای دیگر قصه و همه در کنش با یکدیگرند. در واقع داستان بستری از شخصیتهای متعدد و حتی گذرا اما تاثیربخش و کنشمند است. از سوی دیگر محوریت داستان حول یک نقطه بحرانی شسته رفته و مشخص نمیچرخد و میتوان گفت جریانگریز است و برای حرفی که میزند از قواعد پیروی نمیکند. دغدغههای انسانی را نمیخواهد فرموله کند. بلکه دنبال یافتن راهی برای بیان خود از شیوهها و نظرگاههای خود است. نویسنده در داستان به شدت به دنبال واقعیتگرایی و اجتناب از احساس است.
اگر چه نظرگاه داستان سیاسی به نظر میرسد اما روح داستان مطالبهگری آزادی و برخورداری از حقوق انسانی در سایه اخلاق است. در واقع گزارههای سیاسی دستمایه رسیدن به مفاهیم «حق برخورداری» و «مطالبهگری» شده است.
شروع داستان در رگتایم در انقلاب صنعتی آمریکا رقم میخورد وقتی برای رشد صنعت، جان مهاجران به عنوان نیروی کار، تجارت میشود. درونمایه داستان بر این اصل برقرار است که مهاجران و سیاهان برای چرخیدن ارابههای صنعت در تحولات انقلاب صنعتی به کار گرفته میشوند. اشتغالی که گاهی اجبار است و گاهی انتخاب، اما گرهای که در این میان افتاده است تغییرات حاصل از این اجبار یا انتخاب است. نیروی کار باید در یک شرایط متغیر و ناگزیر تن به کار دهد و به هر تغییر و تنزلی راضی شود. وگرنه دفتر طور دیگری ورق میخورد.
«تاته» و «کولهاوس» راویان داستان هستند و داستان از منظر مهاجران و سیاهان روایت میشود. دکتروف از فرم بسیار جذابی در داستان بهره میبرد و آن استفاده از بعضی معاریف و شخصیتهای حقیقی بر بستری از داستان خیالی و خود ساخته است. اگرچه ما چه در ادبیات تاریخی ایران و چه ادبیات جهان از این دست داستانها زیاد دیدهایم اما انتخاب شخصیتهای حاضر در رگتایم به نوبه خود جذاب و خلاقانه است. شخصیتهایی مانند زیگموند فروید، روانشناس معروف یا رابرت پیری مکتشف قطب شمال و هنری فورد و دیگران.
دکتروف با این که داستان کاملا تخیلی نوشته اما میان تاریخ و تخیل موازنه برقرار کرده، از سوی دیگر زبان طنزگونه او درست و به جاست و نشان میدهد معنای طنز را به خوبی میداند. طنز از دریچه نگاه دکتروف در واقع طغیان انسان در برابر خودش است و این اوج هنر دکتروف است که با زبان طنز کمکم داستان را در بستر یک تراژدی فرو میبرد و قصه را تمام میکند.
رگتایم علاوه بر نوای موسیقی، یک تابلو نقاشی بزرگ از اعتراض به غارت انسان و اخلاق است. تصویری که دکتروف از ارابه صنعت آمریکایی میسازد که استخوانهای بدن انسانهای بیگناه مهاجر و رنگینپوست زیر چرخهای آن در حال خرد شدن است و از آن نوای رگتایم بلند شده است.
به نظر من یکی از فاکتورهای مهمی که رگتایم را تبدیل به یک شاهکار ماندنی در ادبیات جهان کرده است، شخصیتپردازی آن است. ما در داستان با شخصیتهایی مواجه هستیم که شاید به ظاهر اهداف مشترکی دارند اما راه و مسیرشان شبیه به هم نیست. هر انسان و هر شخصیت در داستان مستقل و واقعی ترسیم شده است. داستان در هیچ کدام از سطورش اقدام به شعار دادن و بزرگنمایی نمیکند. دکتروف راه انتقاد هوشمندانه و البته موثر را میداند. البته دست به نمادپروری هم در شخصیتهایش نمیزند.
دکتروف شخصیتهای واقعی میسازد و آنها به راستی و بر اساس آنچه زیست میکنند نماینده قشر خود شدهاند و به هیچ عنوان نماد یک قشر یا نماد مبارزه نیستند و به این دلیل نیز میتوان رگتایم را یک شاهکار در عرصه رمان پست مدرن و نو دانست.
فرم و معنا در رگتایم در هم تنیدهاند و به جرات در مورد رگتایم میتوان از منظر هنر ادعا کرد که همه چیز در این اثر قابل تفسیر است و اثر را میتوان مستقل از خالق آن دانست.
و نکته آخر اینکه «رگ» به معنی گسیخته و نخنما شده است و «تایم» به معنای ریتم. یعنی از نام کتاب میتوان به فرم داستان رسید. نام رمان با فرم منطبق است. این که نام یک اثر با پیرنگ منطق باشد امریست بدیهی اما وقتی نویسنده یک قدم فراتر رود و نام در راستای فرمش باشد نشان هوش زبانیکلامی بالای اوست. چون داستان در چند خط مستقل از هم و از هم گسیخته ساخته و پرداخته میشود که درست مثل یک ریتم گاهی سر راه هم قرار میگیرند و گاهی هم ردیف با یکدیگر نیستند.
«همه ما دوستان خوبی هستیم. دوستی همان چیزی است که دوام میآورد. آرمانهای مشترک، به کل شخصیت یک انسان احترام میگذارند.»
عنوان: رگتایم/ پدیدآورنده: ای.ای.دکتروف؛ مترجم: نجف دریابندری/ انتشارات: خوارزمی/ تعداد صفحات: 280/ نوبت چاپ: سوم.
انتهای پیام/