«رنج بیپایان عشق» ماجرای عشقی سوزان است. عشقی به دانایی، به پاکی و انسانیت. این کتاب تمام تصورات رایج درباره کمیته مشترک ضدخرابکاری را بهم میریزد. البته تصور نکنید میخواهد چهره سیاه و وحشتناک کمیته مشترک و بازجوهای خونریز آن را تطهیر و سفید کند، اینطور نیست! بلکه نشان میدهد در مزبلهها هم روزنه نور و روشنایی پیدا میشود و فقط باید دنبال آن رفت. علی اوسط تنهایی مامور بوده و معذور! او دلش نمیخواسته که زندانبان افرادی باشد که مقابل ظلم و بیعدالتی ایستادهاند ولی دست تقدیر یک روز جمعه او را تبدیل به زندانبان زندان شهربانی میکند و تقدیرش طور دیگری رقم میخورد.
علی اوسط تنهایی برای امرار معاش در شهر (پس از اینکه از روستا به تهران میآید) با وجود جثه ضعیف و سن کم کار میکند تا اینکه خیلی اتفاقی متوجه میشود شهربانی استخدام میکند. وارد شهربانی میشود و هر نوع توهینی را تحمل میکند فقط به شوق اینکه پولی جمع کند تا خانوادهاش را از تنگنا نجات دهد و دست کمکی به سمتشان دراز کند. برای اینکه بتواند مادرش را به مشهد بفرستد.
همهچیز مرتب است تا اینکه در اوج بدشانسی مامور میشود به زندان شهربانی! زندانی که خرابکارها و منحرفین را در آن در بند کردهاند.
کتاب حرف تازهای دارد. حرفی که میخواهد بگوید شاید همه در آن وضعیت مقصر نبودهاند. همه همدست در ظلم نبودهاند. همه شریک دزد نبودهاند. حداقل با علی اوسط تنهایی که اینطور است و از طریق روایتش با او همذاتپنداری میکنیم. او راه دیگری ندارد. بارها به راههای دیگر فکر کرده و چارهای پیش پایش نمیبیند.
او تصمیم میگیرد آدم دیگری باشد. این آدم دیگری بودن میتواند برایش دردسر درست کند. ولی او راهش را انتخاب کرده است. او کارهایی میکند که هر لحظه در طول روایت با خودتان میگویید کارش تمام است. انگار دستی غیبی او را از مهلکه نجات میدهد. او برای اینکه شبیه بقیه نباشد تلاشش میکند. همین وجه تمایز او با سایرین است.
«رنج بیپایان عشق» روایتی باورنکردنی است. علی اوسط تنهایی در سالهایی که بسیاری کف خیابان بودهاند داخل زندان بوده و افرادی را که یا خودشان کف خیابان بودهاند یا عامل کف خیابان آمدن مردم بودهاند، میدیده و زندانبانشان بوده! شاید باورکردنی نباشد که او زندانبان دکتر علی شریعتی، شهید رجایی، عزت شاهی، مهدی رضایی، مرتضی صمدیه لباف، محمد حنیفنژاد، وحید افراخته، لطفالله میثمی و بسیاری از مبارزان آن سالها بوده که هرکدام به شکلی در چنگال ساواک و شهربانی اسیر شده بودند. همنشینی با آنها کمکم علی اوسط تنهایی را تبدیل به انسانی متفاوت میکند. او اولین تاثیراتش را از مهدی رضایی (از اعضای سازمان مجاهدین خلق قبل از تغییر مشی سازمان) میگیرد. پرسشهایش را با او در میان میگذارد. علیرغم تاکید بسیار زیاد عوامل بالادستی زندان و کمیته و شهربانی بر ارتباط نگرفتن با عوامل خرابکار در بند، او با آنها حرف میزند و سوالاتش را از آنها میپرسد و کمکنم به این باور میرسد که مبارزانِ عدالت، خرابکار نیستند. از اینجاست که تلاش میکند شرایط زندان را برایشان طوری رقم بزند تا در زمانهایی که او نگهبان بند است اوضاع کمی آسانتر باشد (البته که زندان است و زندانی، مگر زندان چیزی به اسم راحتی دارد!).
شاید باورکردنی نباشد ولی اینکه مثلا شهید رجایی یا مرتضی صمدیه لباف یا مهدی رضایی به او ریاضی و فیزیک و زبان درس میدادند تا در امتحاناتش که شبانه درس میخواند موفق شود از آن لحظات طلایی کتاب است. از آن لحظاتی که رابطه زندانبان و زندانی را به شاگرد و معلم تغییر میدهد و خواننده را در بهت و حیرت فرو میبرد. یا وقتی که او میخواهد برای معشوقهاش نامهای بنویسد سراغ دکتر شریعتی میرود و از او درخواست میکند چیزی برایش بنویسد و مرحوم دکتر شریعتی با دستخط خودش برای او متنی مینویسد تا باز هم شاهد صحنهای تازه از رابطه زندانبان و زندانی باشیم. «رنج بیپایان عشق» کلیشههای زندان و زندانبان را میشکند و تصویری تازه به خواننده نشان میدهد.
ماجرای عشقی و اتفاقاتی که در این مسیر برای راوی کتاب میافتد هم در نوع خود متفاوت است. برای همین گفتم که با یک کتاب متفاوت و غافلگیر کننده مواجهیم که پررنگترین وجوه انسانی یک زندانبان و رفتارش با زندانیان را به نمایش میگذارد.
باید گفت «رنج بیپایان عشق» یک روایت جذاب و انسانی از زندانبانی است که درهای درونش را به روی حقیقت نمیبندد. او به این بهانه که مامور است و معذور گوشها و چشمهایش را نمیگیرد تا صداها را نشنود. او در تاریکی نمور و مخوف زندان در جستوجوی روشنایی و نور است و به آن دست پیدا میکند و به تاریکی خو نمیکند.
عنوان: رنج بیپایان عشق؛ خاطرات خودنگاشت سرباز نگهبان علی اوسط تنهایی/ پدیدآور: علی اوسط تنهایی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 284/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/