مروری بر جهان داستان‌های گلی ترقی

زنِ پراکنده

10 اردیبهشت 1401

گلی ترقی بانوی نویسنده‌ای است که می‌توان آثار او را به سه دوره تقسیم کرد: قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و مهاجرت او و سپس یازده سال پس از مهاجرت که وی دست به قلم برد. او در دوره اول به تنهایی انسان و انزوا می‌پردازد. در دوره دوم به حس غربت مهاجرت و مرور خاطرات و حس زندگی می‌پردازد و در دوره سوم او به دنبال یک مکانی برای سکون و آرامش است؛ جایی که بتوان آن را خانه نام نهاد.

اما وجه اشتراک تمامی آثار او پراکندگی است.

او با بیان ساده، نثری شیوا و روان سعی در نوشتن داستان‌هایی دارد که همواره به خاطرات گره خورده است. فضاسازی قصه‌های او به نحوی است که مخاطب توان تجسم لحظات خاطره‌انگیز را خواهد داشت. بیان و لحن او صمیمی و همراه با طنز و شاعرانگی است. ترقی برای بیان حس تنهایی فلسفه‌بافی نکرده است بلکه گویی هر آنچه که تجربه و زیست کرده را بر روی کاغذ نگاشته است.

در کتاب «خواب زمستانی» که از آثار دوران قبل از انقلاب است او روایتگر پیرمردی تنهاست که در جوانی با دوستانش عهد بسته بودند تا همیشه همراه هم باشند اما اکنون در زمان کهنسالی از یکدیگر جدا افتاده‌اند و او به این درد تنهایی انس گرفته است.

«آدمیزاد فراموشکاره. وقتی درد داره، قیل و داد می‌کنه، داد می‌کشه و بعد یادش می‌ره. درد که همیشه درد نمی‌مونه. یا درمون می‌شه یا آدم بهش انس می‌گیره…»

 او هرروز منتظر کسی از آن جمع است که به دیدارش بیاید. ترقی مردمانی را نشان می‌دهد که در جدال با سنت و مدرنیته هستند و ناگزیر با مدرنیته همراه شده و جمع‌هایشان پراکنده شده است.

«چه غریب است انتظار چیزی را نکشیدن، هیچ چیز. دنیا خالی خالی شده، از مکان، از زمان، از من .» «آدم یه خرده می‌ده یه خرده می‌گیره. یه کم موافقه یه کم مخالف. یه خرده هست یه خرده نیست. زندگی یه جور معامله است.»

کتاب «خاطرات پراکنده» از دوره دوم نویسندگی او، از داستان اول آن که خاطرات کودکی اوست با راننده اتوبوس و تا آخرین داستانش که درمورد مردی است که وطن را ترک کرده است، مجموعه‌ای از داستان و خاطرات نویسنده است از زمان کودکی تا بزرگسالی و مهاجرت او. در این دوره اما علاوه بر خاطره، حس زندگی با لحن و توصیفات ساده و کودکانه نیز به داستان‌ها افزوده شده است.

«روزهای هفته هر کدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند. شنبه بدترکیب و تلخ و موذی است و شبیه به دختر ترشیده توبا خانم است: دراز، لاغر، با چشم‌های ریز بدجنس. یکشنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد. دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، با کت و شلوار خاکستری و عصا. سه‌شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است. چهارشنبه خل است، چاق و چله و بگو بخند است. بوی عدس‌پلوی خوشمزه حسن آقا را می‌دهد. پنجشنبه بهشت است و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پرجنب و جوش است. مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی. رو به غروب، سنگین و دلگیر می‌شود، پر از دلهره‌های پراکنده و غصه‌های بی‌دلیل و یک جور احساس گناه و دل‌درد از پرخوری ظهر…»

در رمان «بازگشت» از دوره سوم نویسندگی او، «ماه سیما» زنی پراکنده است که بین ماندن و رفتن مانده است. «دوستانش اسم او را گذاشته بودند زن پراکنده چون هر تکه از وجودش به سوی کسی یا چیزی می‌دوید: به سوی پسرهایش در آمریکا، شوهرش در تهران، خواهرش در کانادا، برادرش در آلمان، و دوستان نزدیکش پخش و پلا در اطراف و اکناف جهان. خودش را با نگاه این آدم‌ها می‌شناخت. حس می‌کرد بدون این دیگران کم و کسر دارد، مثل نشانی خانه‌ای که اسم کوچه یا کد پستی‌اش پاک شده‌ باشد.»

 تردید میان ماندن در خانه‌ای که از آنِ او نیست میان غربت و تنهایی یا رفتن به سوی خانه قدیمی خودش، اصالت و تعلقات خود که اگرچه تنهایی دارد اما غربت نه. ماه سیما ابتدا زنی میانسال است که هر تکه‌ای از وجودش در جایی از جهان است و پر است از حس تنهایی و پریشانی. اما در پایان قصه‌گویی که تکه‌هایش را جمع کرده باشد و با پذیرش واقعیت از خود یک کل منسجم می‌سازد.

گلی ترقی در نظر من همان زن پراکنده‌ای است که در کتاب «بازگشت» از او نام برده. کسی که با اینکه سال‌هاست مهاجرت کرده اما رنج عمیق تنهایی و غربت را به دوش می‌کشد و با نفس خاطراتش را زندگی می‌کند. او همانی است که مردد است که دل به غربت بدهد و یا دل به زنده کردن خاطراتش. او همانی است که هنوز خودش را در خانه‌ای که انتخاب کرده غریب می‌داند؛ زنی که تنه‌اش به جدال سنت و مدرنیته خورده است.

پراکندگی عنصر اصلی و اساسی در داستان‌های اوست. پراکندگی آدم‌ها، ذهن‌ها، افکار، عقاید و حتی کلمات. گلی ترقی خود، یک زن پراکنده است!

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید