زهرا کاردانی نویسنده جوانی است و قلم روانی دارد و تا کنون سه کتاب تألیف کرده است. زن آقا، خیابان 204 و قربانی شهریور. کتابهایی که آمیخته به واقعیتهای زندگی، خاطره و روزنگاریاند.
خانم کاردانی همسر یک روحانی است که در زمانهای مختلف برای تبلیغات به مناطق محروم سفر میکند.
در تابستان سال ۹۶ اولین سفر تبلیغی خود را به مناسبت ماه مبارک رمضان به همراه خانواده به روستایی در جنوب کشور میرود و او که اهالی روستا او را زن آقا صدا میزنند با قلمی روان، به دور از پیچیدگی و با لحنی گرم و خودمانی راوی اتفاقاتی میشود که از لحظه حرکتشان به سمت آن روستا تا لحظه خداحافظی از آن رخ میدهد.
روایتهایی کوتاه و منسجم از حرفها، اعتقادات و احساساتی که راوی داستان، میشنود، میبیند و تجربه میکند.
نویسنده در مصاحبهای گفته است که در ابتدا خاطرات سفر را به صورت روزانه یادداشت میکرده و گاهی در صفحات مجازیاش به اشتراک میگذاشته است. اشتیاق و واکنشهای دنبالکنندگان باعث میشود که فکر کند تجربههای این سفر خیلی هم معمولی نیستند و میتوانند یک کتاب شوند.
در تمام صفحات کتاب نامی از روستا نمیبرد و اسم تمام اهالی نیز مستعار است. طبق گفته نویسنده به دلیل اینکه در بخشهایی از کتاب به برخی ویژگیهای دوست نداشتنی اهالی روستا مانند اعتقادشان به جادو اشاره کرده است، دوست ندارد این برچسب به بقیه مردم زده شود.
«ظهر بود. قبل از نماز در زدند. پیرزن آبله رویی بود. گیسهای حنا بستهاش را از وسط باز کرده بود. جثه درشتی داشت. چادرش را به گردن بسته و یک آفتابه روی دوش گرفته بود. فهمیدن حرفهایش از بقیه راحتتر بود. واضح و کملهجه صحبت میکرد. جلوی در میخواست دستم را ببوسد که اجازه ندادم. اخمهایش را کشید توی هم و گفت حتما توی گوش سیدعلی باد رفته یا بهش بو خورده و یک سری تشخیصهایی که ازش سر در نمیآوردم. آفتابه را داد دستم و گفت: «این کریشکه! بچه را میبری حمام. خوب سر و بدنش رو میشوری. آخرِ کار این آفتابه رو می ریزی روی تمام بدنش. فهمیدی؟» اسمش چقدر هندی بود. و هند چقدر به جادو و اینجور خرافات نزدیک. لابد یک جوری آن محلول به جادو و جنبل مرتبط بود. توی آفتابه را نگاه کردم. آبِ سیاهی لب پَر میزد. بوی عجیب و تلخی داشت. ترکیب پودر بال مگس با استخوان مارمولک آفریقایی و خون پشه!؟ تصورش هم چندش آور بود.»
نام کتاب و طرح جلد کتاب برگرفته از فضای کتاب است و اگر چه کتاب حجم کمی دارد اما فضاها و شخصیتها به خوبی و به دور از زیادهگویی توصیف شدهاند به گونهای که درگیر آدمها و جزئیات قصههایشان میشویم.
عکسهایی از این سفر به صفحات آخر کتاب ضمیمه شده است که برای خوانندهای که با متن همراه بوده، غریبه نیستند. من به عنوان یک خواننده این عکسها را دوست داشتم و اگر رنگی بودند، بیشتر خوشم میآمد.
فکر میکنم اگر جزئیات کمی بیشتر بیان میشدند، بهتر بود البته نه به این دلیل که تعداد صفحات کتاب زیاد شود و به یک اثر طولانی تبدیل شود. اما از آنجایی که بعضی قصهها و اتفاقات با توجه به آداب و رسوم و اعتقادات مردم منطقه است و برای خواننده تازگی دارد، نیاز به توضیح بیشتری است و بهتر است مطلب کمی جزئیتر شود اما بعضی روایتها خیلی زود به پایان میرسیدند درحالی که ذهن خواننده درگیر میشد و با سؤالهای بیجواب ناگزیرسراغ قصه و رویداد بعدی میرفت.
کتاب، روان و خواندنیست و مطالعه آن زمان کمی میبرد و بعد از پایان آن، من هم از یک سفر برگشتم در حالی که دلم برای اهالی روستا و جنس محبتشان و قصههای زنآقا تنگ میشد.
عنوان: زن آقا/ پدیدآور: زهرا کاردانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 196/ نوبت چاپ: دهم.
انتهای پیام/