تمام اینها را گفتم برسم به اینجا که در مواجهه با کتاب اول از مجموعه «گورشاه» با عنوان «دختران گمشده» که نشر افق از سیامک گلشیری منتشر کرده آن حس خوبی را که بعد از خواندن آثار قبلی همین نویسنده داشتم به دست نیاوردم. کتابی که شاید کس دیگری بخواند از آن لذت ببرد ولی نگارنده این یادداشت با آن ارتباط نگرفت (این هم دومین موردی که با شما سعی کردم صادقانه دربارهاش حرف بزنم).
سیامک گلشیری با تعداد زیادی از آثار و کتابهای مختلف در زمینه نوجوانان و بزرگسالان در گونه ژانر با تم وحشت، یکی از نویسندههای پرکار و البته پرمخاطب در این عرصه است. مثلا مجموعه «خونآشام» از او یکی از کارهای موفق در این فضا است که خوانندگانش هم با آن ارتباط گرفتند. در واقع آن چیزی که وجود دارد این است که گلشیری روی گونهای که مینویسد تسلط دارد و کار خودش را بلد است. از همان صفحات اول هم کاری میکند که دست و دلتان بلرزد و نتوانید کتاب را زمین بگذارید. این اتفاق درباره کتاب «دختران گمشده» هم میافتد و شما از همان صفحات اول به دل یک ماجرای رازآلود پرتاب میشوید که دست از سرتان بر نمیدارد (صادقانه بگویم در یکی از نیمهشبهای تابستان 1400 وقتی کتاب را شروع کردم و صفحات ابتدایی را خواندم، وقتی میخواستم کتاب را ببندم تا بخوابم، میترسیدم نکند الان در تاریکی اتاق اتفاقی بیفتد! بله ترسیده بودم؛ این سومین موردی که با شما صادق بودم).
شروع کتاب جذاب و خوب است و دلتان میخواهد چیزهایی که در مسیر کتاب پیش میآید را کشف کنید و ارتباطی بین آنها برقرار کنید و همین سبب میشود تا بخواهید کتاب را ادامه دهید ولی از یک جایی به بعد حجم تعلیق در کتاب به قدری بالا میرود که احساس میکنید فقط تعلیق است و چیز دیگری نیست! مثل این که بروید ساندویچی، چیزی که جلوی شما بگذارند یک گاز سوسیس یا کالباس داشته باشد و باقیِ نان خالی با دریایی از سُس باشد! شاید شما این تعلیق را دوست داشته باشید ولی به دل من ننشست و فقط برای اینکه ببینم در پایان چه خبر است و قرار است چه اتفاقی بیفتد کتاب را دنبال کردم و تا پایان صفحه 250 ادامه دادم. برای همین صادقانه بگویم اگر شما تعلیق دوست دارید و دلتان میخواهد همیشه یک پایتان روی هوا بماند و نویسنده پیوسته چیزی را از شما مخفی کند احتمالا نهتنها جلد یک بلکه تا پایان جلد سوم کتاب را دنبال میکنید تا ببینید سرگذشت افراد در این کتاب به کجا ختم میشود.
نکته دیگری درباره این کتاب باید گفت این است که به نظر میرسد نویسنده تلاش زیادی برای شخصیتها و عمقبخشی به آنها نکرده است. برای من شخصیتهای این کتاب حرف ویژهای نداشتند و هرکدام فقط دهانهایی بودند که دیالوگها از حفره سیاهشان خارج میشد و فرقی بین آنها با یکدیگر وجود نداشت.
دیالوگنویسی اتفاق ویژه این اثر است، کاری که گلشیری به خوبی توانسته انجام دهد و بار بخش زیادی از کتاب را با این ترفند جلو برده و از آن استفاده کرده است. نکته مثبت دیگر فضاسازی است، گلشیری در فضاسازی راحت است و طوری برای شما فضاسازی میکند که با خودتان میگویید چه خوب فلان مکان یا جغرافیا را ساخته که این از ذهن خلاق و توانایی او در فضاسازی نشات گرفته است.
اما چون قرار بوده صادقانه با شما حرف بزنم باید اعتراف کنم قصه، آن چیزی که بسیاری از ما را وارد دنیای ادبیات کرده، در این کتاب دیده نمیشود. به خصوص در بیش از نیمه اول کتاب خبری از آن نیست و تعلیق و پنهانکاری کتاب را پیش میبرد و خبری از قصهگویی و داستانپردازی سرگرمکننده نیست اما از نیمه و به خصوص در یکسوم پایانی تازه کتاب جان میگیرد و شروع میشود که اگر حوصله داشته باشید تا آنجا کتاب را ادامه دهید، احتمالا سرگرمتان کند. ولی درباره مجلدات بعدی نظری ندارم چون هنوز نخواندهام و بعید است سراغشان بروم چون همین یک جلد حسابی خستهکننده بود و ترجیح میدهم وقتم را با کتاب دیگری سپری کنم.
عنوان: دختران گمشده/ پدیدآور: سیامک گلشیری/ انتشارات: افق/ تعداد صفحات: 250/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/