«لهجههای غزهای» مجموعهای از روایتهای دو نویسنده از روزهای نسلکشی اسرائیل در غزه است. روایتهایی که در پایگاهی اینترنتی به نام «رصیف ۲۲» منتشر شده بودند و مترجم از میان روایتهای آنجا، این تعداد را برای ترجمه و انتشار انتخاب کرده است. رصیف ۲۲ یک رسانه لبنانی آزاد خبری عربزبان است. در این رسانه قالبهای رسانهای مختلف از سوی شهروندخبرنگاران به اشتراک گذاشته میشود و محمدرضا ابوالحسنی به عنوان مترجم چندروزنوشت پس از هفت اکتبر را برگزیده و به زبان فارسی ترجمه کرده است.
نویسندگان کتاب داستانی تعریف نمیکنند نه داستان آوارگی خود و خانوادهشان و نه حتی سرنوشت آدمهایی که در روایتهایشان با آنها آشنا میشویم بلکه آنها در تاریکی محض و مطلق غزه نور را روی بخشی از واقعیت میاندازند.
نویسنده اول یوسف القدره، شاعری فلسطینی و ساکن غزه است. رورنوشتهای او شروعی کوبنده دارد. واقعیت دردناک جاری در غزه را بدون لفاظی یا استفاده از آرایههای ادبی توی صورت خواننده میکوبد. آهنگ رخداد وقایع سریع است. چنان که خود نویسنده هم فرصتی برای عزاداری برادر و برادرزادههای شهیدش نمییابد. چون «گریه کردن این روزها پرارج و گرانبها است.» حتی وقتی دختربچهای را زنده از زیر آوار بیرون میکشد هم شادی نمیکند.
نویسنده در توصیف بهت و غم فضا تلاشی نمیکند، نیازی به توصیف هم ندارد. زنده ماندن و زندگی کردن در غزهای که هر ثانیه گوشهای از آن فرو میریزد، بینهایت سخت است. اما القدره روزی را به تصویر میکشد که در پناهگاه و در شرایط قحطی، با برادرش نخود یافتند و در کمبود گاز و روی هیزم فلافل درست کردند و غذای سنتیشان را با همسایگان روزگار آوارگی سهیم شدند.
نویسنده و هر آنکسی که از خانوادهاش باقی مانده است، به سمت خان یونس میروند. یک کوچ اجباری از محله و خیابانهای خود به جایی که فقط کمی امنتر است. اما غزه هنوز در قلب القدره زنده است. «شهری که هر کس زنده مانده است، باید برگردد و آبادش کند. شهری که با خون پاک ساکنانش تعمید داده شده است.»
نویسنده دوم فانته الغره یک شاعر فلسطینی است. که در جریان جنگ ۲۰۱۴ غزه از آنجا به بلژیک مهاجرت کرده است. کمی پیش از طوفان الاقصی برای دیدار خانوادهاش به غزه آمده. با شروع یورش اسرائیل در آنجا گیر افتاده و روزنوشتهایش را در قالب نامه برای «لماء» برادرزاده کوچکش که در بلژیک مانده، منتشر میکند. روزنوشتهای الغره با زبانی کودکانه و ساده، جنگ و پیامدهایش را بیان میکند.
ابوالحسنی دلیل انتخاب روایتهای او برای این کتاب را، نگاه زنانه و توجه به جزئیات در قلم او میداند، او در سوگ بیمعنا شدن زندگی است. زندگی زنان و کودکانی که با وجود سایه وحشتناک جنگ، هنوز زندهاند. درباره جزئیات زندگی در آوارگی صحبت میکند. درباره کمبود جا، نبودن آب و غذا، وضعیت بهداشتی و… .
این شاعر مهاجر نگاهی از بیرون و با فاصله از جنگ دارد. او از مقاومت و قدرت ذهنی برادرزادههایش تعجب میکند. از اینکه آنها موشکها و صدایشان را میشناسند، میترسد. الغره در روایتهایش وحشتزده است و تلاش میکند به روزنههای کوچک امید چنگ بیندازد. مانند نوشیدن آب تمیز، حمام کردن یا هوس غذا. در روایتها، نویسنده با زیرکی تمام یادداشت خود را با بیانی دلپذیر از هوس کردن طعم فلفل قرمز که ادویه محبوب و رایج در غزه است، شروع میکند. او در پایان روایت شرح میدهد: پسر نوجوان برادرش، هوس قهوه کرده بود و برای تهیه آن از بیمارستان رفته و با لیوانی در دست و گلولهای در سر برگشته تا روی شانههای پدرش تشییع شود. روایتی که با یک برش شیرین از زندگی و زنده ماندن در جنگ شروع و با تلخی شهادت و مرگ بیگناهان در دهان خواننده میماسد.
ترجمه اثر توانسته است با انتخاب خوب کلمات و ساخت جملات، سبک متفاوت نویسندهها را از یکدیگر متمایز کند. از اصطلاحات و ضربالمثلهای جایگزین با همپوشانی معنایی استفاده کرده و اصل اصطلاح یا ضربالمثل را در پانویس کتاب ذکر کرده است. زبان عربی ساختاری آهنگین و لحنی شاعرانه دارد، مترجم به خوبی توانسته از ظرفیتهای زبان فارسی برای پیاده کردن این لحن و آهنگ سود ببرد.
خواندن کتاب لهجههای غزهای سخت و جانکاه، ولی لازم است. دانستن اینکه مردم غزه خود درباره غزهای که دیگر غزه نیست، چه میاندیشند. به تصویر کشیدن تجربه ویرانی از درون، در لحظه صفر رخداد فاجعه. نه بعد از فاجعه و نه دورتر از آن.
عنوان: لهجههای غزهای، چند روزنوشت از غزه/ پدیدآور: یوسفالقدرة و فاتنة الغزة، مترجم: محمدرضا ابوالحسنی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۱۳۶/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/