«راه دوام آوردن در سوگ اين است كه به درد اجازه ظهور بدهيم و تلاش نكنيم آن را سركوب كنيم يا به سرعت از ميانش بگذريم. به جای از بين بردن درد میتوانيم طوری روی آن مرهم بگذاريم كه انگار سالم و طبيعی است، به صداقت و مراقبت مهربانانه، دلسوزانه و ساده ما نياز دارد. در عوض ممكن است درون درد همراه خودمان باشيم. تنها با مرهم گذاشتن بر درد میتوانيم آنچه را غيرقابل تحمل است تحمل كنيم.»
مگان ديواين روانشناسی است كه در دسته روانشناسانی بود كه برای سوگ بيمارانش نسخه میپیچید که باید قوی بود و بعد از مدتی اين رنج تمام میشود. بعد از تجربه سوگ از دست دادن همسرش همه چيز برای او تغيير كرد. ديواين در كتابش از همه مراجعين پيش از تجربه سوگش عذرخواهی میكند و میگويد اشتباه كرده كه سوگ را قابل درمان میدانست. او اذعان دارد كه گاهی رنج آنقدر شديد و بزرگ است كه توان مقابله با آن را نداريم. تنها با گذر زمان است كه میشود به يک پذيرش رسيد.
«بعضی چيزها را نمیتوان درمان كرد، فقط بايد آنها را به دوش كشيد.»
او به اين نتيجه رسيده است كه سوگ عارضه نيست كه درمان يابد!
«ممكن است كه برای هر مشكل راه حلی روحانی وجود داشته باشد اما سوگ مشكل نيست كه بخواهيم آن را حل كنيم؛ اشتباه نيست و نمیتوانيم درستش كنيم، بيماری نيست كه بتوانيم درمانش كنيم.» بلكه سوگ را امتداد عشق میداند و چون چيزی را كه عاشقش بودهايم از دست دادهايم دچار اندوه و درد میشويم.
«سوگ امتداد طبيعی عشق است، پاسخی سالم و عاقلانه به فقدان. اينكه سوگ حس بدی به همراه دارد باعث نمیشود بد باشد. اين كه شما احساس میکنيد ديوانه شدهايد دليل نمیشود ديوانه باشيد. سوگ بخشی از عشق است، عشق به زندگی، عشق به خود، عشق به ديگران. آنچه شما زندگی میكنيد هرقدر دردناک باشد، اسمش عشق است و عشق واقعا دشوار است گاهی حتی عذابآور است.»
اين فقدان فقط شامل مرگ عزيزان نيست بلكه شامل از دست دادن به هر دليلی چون طلاق، مهاجرت، قهر و… میتواند باشد.
نويسنده بارها اشاره میكند كه سوگ هيچگاه خوب نمیشود و تنها بايد به يک پذيرش و زيست مسالمتآميز با آن رسيد و افسردگی و اندوه، بخشی از اين مسيری است كه بايد طی شود و مدت زمانش برای هر كسی متفاوت است. درست شبيه به عشق، سوگ نيز منحصر بهفرد است. تجربه فقدان هر شخصی متفاوت است و اصرار برای زود خوب و سرپا شدن بر اين رنج میافزايد.
او اشاره میكند كه اين كه بخواهيم خودمان را سريع و زود به جامعه برگردانيم و حالمان را خوب جلوه دهيم شجاعت نيست. بلكه شجاعت ايستادن كنار اين رنج و پنهان نكردن آن است.
«شجاع بودن يعنی بيدار شدن از خواب در مواجهه با روزی كه ترجيح میدهيد از خواب بيدار نشويد. شجاع بودن يعنی حاضر بودن در قلب خود؛ قلبی كه شكسته و به ميليونها قطعه مختلف تبديل شده و هرگز نمیتوان آن را درست كرد. شجاعت يعنی ايستادن در لبه پرتگاهی كه در زندگی شخصی ايجاد شده و روبرنگرداندن از آن، پنهان نكردن ناراحتی خود زير ماسک كوچك «مثبت فكر كن». شجاعت يعنی بگذاريم درد آزاد باشد و تمام فضای مورد نيازش را اشغال كند. شجاع بودن يعنی نقل اين داستان؛ هم وحشتناک و هم زيبا.»
اين کتاب در مورد اطرافيان فرد سوگوار نيز اينطور میگويد كه كاش سوگواری او را به رسميت بشناسند و به سوگ او احترام بگذارند و برايش محدوديت ايجاد نكنند و به نقل از مجتبی شکوری در سوگ بايد جلو بياييم و عقب بايستيم و آنها را مجبور به خوب شدن نکنیم.
«ديگران چطور تشويقمان میكردند كه ديگر به آن فكر نكنيم، گذشته را پشت سر بگذاريم و در مورد عزيزان از دست رفته خود صحبت نكنيم. ما را نصيحت میكردند كه به زندگیمان بازگرديم.»
افراد باید تنها با سوگوار همدلی كنند و به او بگويند عيبی ندارد اگر حالت خوش نيست و اين احوال كاملا طبيعی است؛ برای آنها به دنبال راه حل نباشند چرا كه سوگ راه حلی ندارد.
مگان ديواين با تمام وجود در برابر فرهنگ مدرن ايستاده است و پرچم حمايت از سوگواران را بالا برده است و میگوید گاهی حمايت اين نيست، كاری كنيم تا حال كسی را خوب كنيم. گاهی حمايت در اين خلاصه میشود كه بگذاريم سوگِ فرد، سير طبيعیاش را طی كند.
عنوان: عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست/ پدیدآور: مگان دیواین؛ مترجم: سیده سارا ضرغامی، آرزو مومیوند/ انتشارات: میلکان/ تعداد صفحات: 240/ نوبت چاپ:چهل و سوم.
انتهای پیام/