داستان در سه خط روایی پیش میرود. اینکه این سه خط داستانی بتوانند در همه تنیده و یکپارچه شوند و نمودار منطقی برای قصه بسازند حاصل فرم است. یعنی نویسنده نشان میدهد اگر تکنیک مبتنی بر پیرنگ باشد، منجر به فرم میشود. از طرفی پیرنگ قصه هم دست نویسنده را در فرم باز گذاشته است و نویسنده در یکی از فنیترین حالات داستانی، قصهاش را پیش میبرد.
«بینام پدر» از زبان چند راوی روایت میشود و همین مورد کمک میکند مخاطب نسبت به پیشرفت صفحات داستان، هشیار باشد و با دقت بخواند به همین دلیل شاید «بینام پدر» مخاطب جدیتری در ادبیات و رمان، طلب کند.
داستان در بستر میان مونولوگ و دیالوگ پیش میرود و نکتهای که آن را جذاب میکند، تغییر لحنهاست. در «بینام پدر» هر شخصیتی لحن خودش را دارد. میتوان از لحن، متکلم را شناخت و لحن هر شخصیت بر اساس شخصیت او پیریزی شده است.
ـ داستان شخصیتها
میخواهم داستان «بینام پدر» را داستان شخصیتها بدانم. شخصیتهای مختلف در داستان که بر هم و بر محیط در بستر زمان و مکان داستان، بدون وقفه اثر میگذارند و این جریان متوقف نمیشود. به همین علت داستان از نوعی حیات و حرکت برخوردار است.
قصه حول شخصیتی میچرخد که بیآنکه سیاهنمایی شود، سیاه است؛ نه خاکستری.
شخصیت اصلی داستان در روند تاریخ دست به کارهایی میزند که هر کدام از آنها را میتوان به نوعی «بزنگاه تاریخی» و موثر در سیاست دانست.
ویژگی اصلی داستان، خلاقیت در نظرگاه است. نوعی سنتشکنی و یک کار سخت. این که دنیای داستان را یک انسان سیاه پیش میبرد و نویسنده اصلا سعی ندارد که از سیاهی این شخصیت کم کند و تاثیرگذارتر اینکه ارزشهای وجودی انسان را نیز از نگاه شخصیت اصلی تفسیر میکند. از خلاقیت در نظرگاه داستان، میتوان به دادههای سیاسی عصر پهلوی و بعد از آن به تحلیل داستانی آن نیز اشاره کرد.
نویسنده در داستان «بینام پدر» قصد پیام دادن و محتوا ساختن ندارد به همین دلیل است که میتواند در قالب تکنیک و فرم، حس ایجاد کند.
نویسنده در روایت خود المانهای مختلفی را قرار میدهد که بتواند فضای قصه را به دو برهه زمانی مورد بحث در داستان نزدیک کند و تصویر و اتمسفر تاریخی بر داستانش بنشاند. خودرو، شکار، قمار، و… المانهایی هستند که حس و حال زمان را در داستان تولید میکنند.
نکته دیگر، خطی از داستان است که ماجرای فدايیان اسلام را روایت میکند. خطوط داستانی درهم پیچیده و یک دست پیش میروند و به همین دلیل است که انسجام داستانی تا نقطه آخر برقرار باقی میماند.
نویسنده در داستان خود تعابیر جالبی میآورد که نشانگر زیست و درک زیستی خود بوده است، مثلا: «خدا لعنت کند کسی را که به اینها گفته پشه کوره! از هفت جد و آباد من بیناترند…»
«پشه کوره» یا اصطلاحات از این دست خاص گویش خاصی از کشور هستند که در داستان جا افتاده و نشستهاند.
ـ رمان تاریخی
در نگارش رمان تاریخی نویسنده همیشه با محدودیت و سوال مواجه است. مخاطب هم گاهی تفاوت میان رمان و روایت مستند را نمیداند و انتظار دارد هر آنچه در رمان تاریخی میخواند را در تاریخ پیدا کند. با این همه، هنر رمان تاریخی در این است که بتواند در ورطه تاریخی، صور خیال را جوری وارد کند که بافت داستان یک دست شود. نکتهای که در رمان «بینام پدر» به خوبی مشهود است. نویسنده از دل تاریخ چیزهایی برای ساخت درام بیرون کشیده و عناصری وارد میکند که جدا افتاده از اصل جریان نیستند و مخاطب نمیتواند عناصر و شخصیتهای خیالی و حقیقی را از هم جدا کند.
در داستان وقایع تاریخی کپیپیست نمیشوند. بلکه بر اساس داستان بازآفرینی شده و در خط داستانی چیده میشوند.
یکی دیگر از وجوه رمان پرداختن به قائله اقوام کرد است. نویسنده میتواند برای ذهن مخاطب علاقهمند تصویر خوبی بسازد بیآنکه قضاوت یا جهتدهی ذهنی کرده باشد.
یکی از بهترین و به یادماندنی ترین نکاتی که در این داستان وجود دارد پایان آن است. پایان داستان به گونهای است که در ذهن مخاطب تا مدتی آماس میشود و مخاطب را با خود نگاه میدارد.
«بیا سید محمود!… بیا کاغذها را هم از من بگیر، دیگر باید بروم… آهنگ فیلم هم که شروع شده… فیلم خوبی است انگار… مردم هم که دارند روی صندلیها مینشینند… این حرفها آدم را اذیت میکند… از من میشنوی، ولشان کن… کاغذها را مچاله کن و دور بریز… مثل خر، فیلم آب توبه را ببین و عشق و حالت را بکن و بوکست را بزن… کارت نه به اندرزگو باشد و نه به سید نواب و ممد خوشگله… خدا رحمت کند ممد خوشگله را!»
عنوان: بینام پدر/ پدیدآور: سیدمیثم موسویان/ انتشارات: کتاب جمکران/ تعداد صفحات: 270/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/