جلالِ سالِ ۱۳۴۱ غربزدگی را در شمایل کلّیاش در هیئت یک بیماری میبیند. چیزی شبیه یک ویروس خارجی که محیطی را برای رشدش مناسب تشخیص دهد و ریشه بدواند. در حقیقت کاری که جلال در مجموعه مقالات «غربزدگی» میکند، چیزی شبیهِ «درمانگری» است. ابتدا تشخیصش را میگذارد که همان مرض غربزدگی است، بعد مرض را میشکافد و ابعادش و چگونگی عارض شدن بر بیمار را تشریح میکند، و بی هیچ ادّعایی گاه راه حلّی و درمانی هم در خور سخن ارائه میدهد.
جلال در مقاله اوّل تحت عنوان «طرح یک بیماری»، ساکنان کره زمین را به دو دسته کلّی تقسیم میکند: دستهای ممالکِ دارنده موادّ خام، امّا مصرفکننده و غیرصنعتی، دستهای دیگر تغییردهنده موادّ خام، و تولیدکننده و صنعتی. در سمتی موادّ خام است که نهتنها نفت و سنگ آهن، که علم و هنر و فرهنگ را نیز شامل میشود، و در سمت دیگر ماشینیسمِ تازهنفس و یکّهتازیهایش. در این دستهبندی او تمام جوامع صنعتی را غربی و تمام غیرصنعتیها را شرقی میداند. به عقیده جلال، مرضِ غربزدگی با ویروسِ قرن بیستمی ماشینیسم به ممالک غیرصنعتی و یا به تعبیر دیگری از او «ممالک عقبمانده» وارد شده. او در همین فصل نخست، غربزدگی را اینطور تعریف میکند:
«مجموعه عوارضی که در زندگی و فرهنگ و تمدّن و روش اندیشه مردمان نقطهای از عالم حادث شده است؛ بیهیچ سنّتی به عنوان تکیهگاهی و بیهیچ تداومی در تاریخ و بیهیچ مدرّجِ تحوّل پایندهای. بلکه فقط به عنوان سوغات ماشین…»
بعد از تشخیص بیماری، جلال به سراغ ریشههای آن و پیشینهاش میرود. بیش از هرچیز تاریخ قارّهها و سرزمینها را از قرنها قبل میکاود و با طرح مجموعهای از روابط علّی در نهایت به وضعیت کنونی این دوقطبیِ نوظهور میرسد. در این بررسی تاریخیـاجتماعی، ایران در طول تاریخ به مثابه پل ارتباطی شرق و غرب، مهم شناخته میشود. از نظر جلال، رونق ایران به زمانی برمیگردد که جاده ابریشم کارایی داشته و پس از کشف راهها و کانالهای آبی، این رونق نیز از میان رفته. حالا با وقفهای چند صد ساله، پس از کشف نفت، این رونق به طمع دست یازیدن به طلای سیاه مجدداً بازگشته. در حقیقت، غرب در نگاه او جایی نمیخوابد که زیرش آب برود! زمانی از آبادیِ راهها و کاروانسراها بهره برد و اکنون نیز به بوی نفت به این سر عالم آمده است. سوغاتیاش هم ماشین است و ظاهری جعلی از صنعت و مدرنیته، و البته پوستهای از فرهنگی غریب.
کلام جلال در غربزدگی از جنس هشدار و تنبیه است. از نظر او احساس مسئولیتی در بدنه قشر روشنفکر دیده نمیشود و تنها باریکهای که از مبارزات ضد استعماری و استکباری هست از منشأ روحانیت است که البته آن هم ناکافی است. مهمترینش هم نهضت مشروطه مشروعه و شهادت شیخ فضلالله. روشنفکر اما در نگاه او پوستینی است از «روشنفکر» حقیقی که نمونهاش را در خود غرب میبینیم: کامو و چاپلین و ژید و یونسکو و دیگران، که در دل جوامع مدرن صنعتی، هوشیارانه در برابر پیشتازیِ عنانگسیخته بشر غربی قد برافراشتهاند. جلال در عمده نظریاتش پیرامون وضعیت روشنفکری در ایران، مفهوم «روشنفکر» را با مفهوم «غربزده» دارای همپوشانی میداند و روشنفکران را جز شمار معدودی، دچار عارضه غربزدگی. او در فصل «خری در پوست شیر، یا شیر علم» تماماً به ترسیم «آدم غربزده» پرداخته با تعاریفی از این دست:
«آدم غربزده، هُرهُریمذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد؛ امّا به هیچ چیز هم بیاعتقاد نیست… آدم غربزده راحتطلب است، دم را غنیمت میداند و نه البتّه به تعبیر فلاسفه. ماشینش که مرتّب بود و سر و پُزش، دیگر هیچ غمی ندارد… اگر در غرب، شخصیّت افراد، فدای تخصّص شده است، اینجا آدم غربزده، نه شخصیّت دارد نه تخصّص؛ فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی؛ ترس از بینامونشانی، ترس از کشف خالی بودن انبانی که به عنوان مغز روی سرش سنگینی میکند… آدم غربزده چشم به دست و دهان غرب است. کاری ندارد که در دنیای کوچک خودمانی، در این گوشه از شرق چه میگذرد… اینجوری است که آدم غربزده، حتّی خودش را از زبان شرقشناسان میشناسد!…»
غربزده به عقیده جلال کسی است که در هر موقعیتی در «میانه» ایستاده است. در پشتکردن به گذشته و از دست دادن آینده و ماندن در اکنونی که به هیچ آیندهنگاری و پشتوانهای بند نیست، در بلاتکلیفی میان مذهب و لامذهبی، در ادغام بیقواره سنّت و مدرنیته و در میان تعصّب و وادادگی. و با این همه به قول جلال «او هیچجایی است.»
امّا «کمی هم از ماشینزدگی». همانطور که در آغاز سخن اشاره شد، نظریه «غربزدگی» جلال بر یک ستون محکم استوار است و آن «ماشینیسم» است. پدیدهای که ملازم با انقلاب صنعتی بود و ماشین را بهطور گسترده به خدمت بشر قرن نوزدهمی درآورد. از نظر جلال ماشین هرچقدر که برای ملل صنعتی نان و آب داشته، برای سایر ملتها بحران به بار آورده. صدور ماشین از غرب به سایر ممالک، فارغ از سودهای کلانی که به جیب کمپانیها سرازیر میکند، به قصد استیلای سیاسی و اقتصادی بر آن کشورها صورت میگیرد. طبعاً در مسیر رسیدن به چنین استیلایی چپاول هست و تفرقهافکنی و از همه مهمتر، تندتر کردن آتش استبداد حکومتها، در حالی که فریادهای نمایندگان مجالس دموکراتیزه در خود غرب گوش فلک را کر کرده است.
اینها تنها گوشهای از سخنان جلال است که در آن سالها برای اوّلین بار شنیده میشد. پایبست این نوع نگاه به روابط شرق و غرب را نخستین بار جلال بنا نهاد و پس از آن به قدری از سوی متفکّران مورد بحث و بررسی و تعمیق قرار گرفت، که حالا بازگشتن به نقطه اوّلیه و بازخوانی کتاب «غربزدگی»، برایمان حکم مرور پیشفرضها و سرخطها را دارد. پیشفرضهایی که خبر از آیندهای دارد که در آن بشر با همدستی ماشین، سرکشتر از هر زمان دیگر به سوی پایان مهیب خودش میتازد. پایانی به زعم جلال، با انفجار بمبهای هیدروژنی، یا دست کم طاعونوار، یا شاید هم چیزی در شمایل کرگدنشدگی. گمانم بهتر باشد من هم به سیاق نگارنده غربزدگی، کلامم را با این آیه شریف به پایان برسانم که: «اقتَرَبتِ السّاعةُ و انْشقَّ القمر.» [۴]
پانوشت:
۱. متن کتاب.
۲. سیّد احمد فردید. فیلسوف معاصر.
۳. غربزدگی از منظر فردید، بیش از هرچیز مبنایی فلسفی دارد و خود جلال همواره به این امر معترف بوده که از منظر متفاوتی به این مفهوم پرداخته.
۴. آیه ۱ سوره قمر. زمانش [قیامت] بسیار نزدیک شد و ماه از هم شکافت.
عنوان: غربزدگی/ پدیدآور: جلال آلاحمد/ انتشارات: ناشران مختلف/ تعداد صفحات: 198/ نوبت چاپ: ــ .
انتهای پیام/