«زمستان 62» آینه تمام‌نمای جنگ نیست

صدای آدم‌های معمولی جنگ

04 بهمن 1401

در سال 1362، ایران درگیر جنگی بود که سایه جنگ بر تمام ابعاد زیست مردمش سایه افکنده بود. پر واضح است که مردم جنوب ایران در آن سال‌ها بیش از سایر مردم در هوای جنگ نفس می‌کشیدند و با تمام وجود آن را لمس می‌کردند. زمستان سال 62 نیز مثل سایر فصل‌های آن سال­‌ها به طاعون جنگ مبتلا بود. فصلی که قصه کتاب اسماعیل فصیح در آن اتفاق می‌افتد. فصل رخوت و سردی و تاریکی.

«زمستان 62» عنوان اثری از اسماعیل فصیح است که بیشتر اتفاقات آن در جنوب و شهر اهواز رقم می‌خورد. ماجرایی که از زبان «جلال آریان» روایت می‌شود و حول محور «دکتر منصور فرجام» می‌گردد. جوانی زیر سی سال که اصالتا شوشتری است و دکترای کامپیوتر دارد و در آمریکا تحصیل کرده و حالا برگشته است تا در بحبوحه جنگ، مرکز کامپیوتری در اهواز راه‌اندازی کند. انگیزه فرجام از بازگشت به ایران در شرایط جنگی خدمت به وطن است.

کتاب را می‌توان از دو منظر ساختاری و محتوایی مورد بررسی قرار داد.

«زمستان62» که از سه بخش کلی تشکیل شده است به سه سفر جلال آریان به اهواز تقسیم می‌شود. بخش‌هایی که با عناوین «سفر اول»، «سفر دوم»، «سفر سوم» از یکدیگر تفکیک شده‌اند. جلال آریان که شخصیت اصلی و راوی کتاب «ثریا در اغما» نیز است؛ در این کتاب به شرح ماوقع سفرش در زمستان سال 62 به اهواز می‌پردازد. در واقع رمان از زبان اول شخص و به شکل سفرنامه روایت می‌شود.

همین شیوه سفرنامه بودن روایت، اثر را از ساختار معمول و متداول رمان دور کرده است. به بیانی دیگر، ما در زمستان 62 با گره به معنای کلاسیک آن در ساختار رمان روبه‌رو نیستیم. ما فقط با ماجراهایی مواجهیم که در طول سه سفر جلال آریان برای او و دایره آدم‌های اطرافش رخ می‌دهد. اگرچه این ماجراها خود گره‌های کوچکی را در جریان رمان رقم می‌زنند، می‌توانیم آن­ها را خرده‌روایت‌هایی بدانیم که با چالش‌های مخصوص به خود از عوامل کشش و جذابیت کتاب محسوب می‌شوند.

ریتم، از دیگر نکات قابل توجه ساختار این کتاب است. عنصری که نبض آن در دستان نویسنده قرار دارد و در راستای محتوا، منجر به خلق فرم مناسب می‌شود. به طور مثال در سفر اول که منصور فرجام در انتظار است تا کارهای اداری راه‌اندازی مرکز کامپیوتر انجام شود، ریتم روایت چنان کند است که گویی مخاطب نیز پابه‌پای فرجام، این انتظار عذاب‌آور را تجربه می‌کند. در واقع هر بخش با توجه به رخدادهایی که سهم بیشتری از روایت را به خود اختصاص می‌دهند؛ ضرباهنگ منحصر به خود را دارد. این نوسان ضرباهنگ در ایجاد هم‌حسی میان مخاطب و روایت نقش پررنگی ایفا کرده است.

از دیگر مواردی که در ساختار «زمستان 62» منجر به پیوند میان مخاطب و اثر می‌شود؛ فضاسازی است. عنصری که در دیگر اثر اسماعیل فصیح، ثریا در اغما، نیز به قوت به چشم می‌خورد. در واقع اسماعیل فصیح از همان عنوان کتاب فضاسازی را شروع کرده است.

زمستان استعاره‌ای از وضعیت نامطلوب کشور در زمان جنگ است، استعاره‌ای که در ادامه توصیفات و توضیحات کتاب منجر به خلق تصویر کاملی از فضای اجتماعی ایران درگیر جنگ می‌شود. استفاده مکرر از واژه‌هایی چون شب، موشک‌باران، بمب‌باران، تاریکی، ترس، فرار، مرگ همگی به ترسیم و تکمیل تابلوی ملتهبی که فصیح سعی دارد آن را در قالب کلمات نقش بزند کمک می‌کنند. و این­ها همه بخش‌هایی اساسی از ساختار کتاب است که در خدمت محتوای آن قرار دارند.

«زمستان 62» را در بحث محتوایی می‌توانیم در دسته آثار ضدجنگ تقسیم‌بندی کنیم. چرا که فصیح در طرح کلی اثر و همچنین جزئیات آن سعی می‌کند با عینک واقع‌بینی به تماشای جنگ بنشیند و از همان نظرگاه نیز جنگ را به مخاطب نشان دهد.

جلال آریان را می‌توان نماینده نویسنده در این نمایش واقع‌بینانه از جنگ دانست. کسی که همه چیز را از فیلتر نگاه خود که نوعی بی‌تفاوتی نیز در آن دیده می‌شود؛ عبور می‌دهد و توصیف می‌کند.

ما از دریچه نگاه آریان به تماشای رخدادهایی می‌نشینیم که بخش عمده‌ای از آن­ها پیامدهای جنگ است. آدم‌های زمستان 62 اقشار مختلفی از یک جامعه درگیر جنگ‌اند که دغدغه‌ها و مشکلات منحصر به خود را دارند و وجه اشتراک تمام آن­ها سایه جنگی است که زندگی‌هایشان را تحت تاثیر قرار داده است.

فصیح آدم‌های قصه‌اش را به بهترین شکل ممکن شخصیت‌پردازی کرده و سپس محتوای مورد نظرش را به دوش آن­ها گذاشته است تا در جریان داستان آن را به مخاطب ارائه دهند.

آدم‌های درگیر جنگ قصه جلال آریان یا بهتر است بگویم اسماعیل فصیح؛ بخشی از جامعه ایران آن سال‌ها هستند که در جنگ تقدسی نیافته‌اند و تلاش می‌کنند فرسنگ‌ها از آن دور باشند. آن­ها اگرچه درگیر پیامدهای جنگ و حتی سیاست‌زدگی‌های تندروهای انقلاب هستند، در محافل خود می‌نشینند و جز تحلیل اوضاع کاری نمی‌کنند. ­و در همین اجتماع منصور فرجام به شگفت‌انگیزترین شکل ممکن دست به ایثار می‌زند.

شخصیت پیچیده‌ای که فصیح از فرجام ساخته است انگیزه یا انگیزه‌های فرجام را از انجام آن ایثار در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد. در واقع نویسنده سعی دارد عللی غیر از جنبه‌های معنوی ایثار را در منصور فرجام نشان دهد. علت‌هایی چون رخدادهای گذشته زندگی فرجام تا ریشه‌های اگزیستانسیالیستی انگیزه او از نهراسیدن از مرگ.

اسماعیل فصیح در «زمستان62» از بخشی از جامعه حرف زده است که در این سال‌ها کمتر بدان‌ها پرداخته شده است. آدم‌های معمولی­ که در تمام طول جنگ علی‌رغم همه چیزهایی که از دست دادند در تلاش بودند تا دامن‌هایشان را جمع کنند که بیش از این آتش جنگ و پیامدهایش به آن­ها آسیب نرساند. آدم‌هایی که نه در بند قیود مذهبی و جنبه تقدس جنگ بودند و نه البته طالب شکست و نابودی ایران. آدم‌های قصه فصیح سخت مشغول زندگی خودشان‌اند که اوضاع جنگی آن را بیش از پیش دشوار کرده است.

با این­همه «زمستان 62» را نمی‌توان آینه تمام‌نمای ایران سال‌های جنگ دانست چرا که با وجود نمایش زندگی بخشی از جامعه، که قطعا بخش کوچکی هم نبودند، در ارائه تصویر تمام و کمال گروه‌های دیگری از مردم از واقع‌بینی دور شده است و صرفا به جنبه‌های ماتریالیستی حضور در جنگ و جبهه پرداخته است.

در حقیقت با وجود ارزشمندی و نگاه نقادانه فصیح به مسائل اجتماعی و سیاسی ایران به ویژه در حوزه کار اجرایی و با تمام تلاش او در راستای نمایش ابعاد مختلف جنگ ایران و عراق؛ همچنان خلا نگاهی همه جانبه و به دور از پیش‌فرض‌های ذهنی نویسنده در حوزه ادبیات پایداری و ادبیات ضدجنگ در ایران احساس می‌شود. به خصوص این‌روزها که ادبیات پایداری بر لبه بام اغراق و تقدس‌مآبی صرف ایستاده است.

 

عنوان: زمستان 62/ پدیدآور: اسماعیل فصیح/ انتشارات: ذهن‌آویز/ چاپ: سیزدهم/ تعداد صفحات: 454.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید