کتاب با تبعید شدن ملاصدرا شروع میشود و خواننده او را میان کویر و در راهِ رفتن به سوی تبعیدگاه مییابد. تبعیدی که به خاطر ایستادن مقابل حرف زور و سرنسپردن به ظلم ظالمان یا متفاوت فکر کردن و متفاوت حرف زدن، تا الان دامن خیلی از بزرگان تاریخ را گرفته است. از این تبعیدها در تاریخ فراوان یافت میشود. هر جا که حکمرانان یا دشمنان توان کُشتن بزرگان را پیدا نمیکنند یا از به قتل رساندن آنها دچار بیم و هراس میشوند به تبعید چنگ میاندازند. به جای انداختن طنابِ دار به گردن فردی که متفاوت فکر کرده و متفاوت حرف زده، به جسم و روحش زنجیر تبعید وصل میکنند.
جایی جملهای خواندم با این مضمون؛ «اگر کسانی که فکر نو دارند، بخواهند از همان قوانین گذشته تبعیت کنند، هیچ تحولی در جهان رخ نخواهد داد.»
گاهی حرفها و فکرها با اینکه درست است؛ چون نو است و بدیع، برخی خیال میکنند آن عقیده مشکل دارد، در حالیکه اینگونه نیست. اگر ملاصدرا هم میخواست از ترس دیگران نظریات و حرفهای خودش را به خاطر اینکه نگاه تازهایست فراموش کند و دربارهشان فکر نسوزاند و آنها را پر و بال ندهد که صدرالمتالهین نمیشد و اسمی به نام ملاصدرا در تاریخ نمیماند. فلسفه آدمی را به شک میاندازد و به فکرهای مختلف میکشاند؛ اما اگر آدمی خوب تعلیم ببیند و از قوه ادراک خود، خوب استفاده کند، به فکرهای درستی میرسد. فکرهای نو، آدمها را از چنگال عادتهای گذشته و فکرهای به ارث رسیده باز میدارد. طبیعی است اگر کسی زبان در دهان بچرخاند و فکرهای جدید را بلندبلند بر زبان جاری کند، اطرافیان دچار تشویش شوند که گوینده از چه حرف میزند؟ نکند حرفهایش کفرآمیز باشد؟ و هیهات که باید کاری کرد و فتنه را در نطفه خفه کرد! همین مبارزه با افکار جدید باعث رنج کشیدن متفکران و نواندیشان میشود و زندگی را اگر بر آنها تمام نکند، حتما به سختی میکشاند.
«بانو! روزگاری میگفتی: «ملا! مگر تو چه کردهای که اینگونه آواره دشت و بیابانت کردهاند؟». یادت هست؟ اینک که «اسفار»، این اثر کوهآسای این حقیر خاکسار به اتمام رسیده است، آیا باز هم میتوان پرسید که چرا کینه شاه، نفرت ملایان درباری و آن همه ستم ستمکاران، مرا به این سرزمین پرت، پرتاب کرد؟»
کتاب «مردی در تبعید ابدی» را میتوان در چند دسته قرار داد. کتاب به دلیل وجود شخصیت «شاه عباس» و افراد دیگر که در سدههای قبل میزیستند؛ میتواند داستانی تاریخی باشد. به دلیل نوشتن از زندگی صدرالمتالهین و چگونگی تفکر و رشد یافتن اندیشههای او، میتواند در دسته زندگینامه جای بگیرد. به دلیل همین حکمتگوییها و شرح چگونگیها شاید بتوان آن را در دسته داستانهای فلسفی هم جای داد. در کنار اینها، به آن رمان هم میتوان گفت!
«مردی در تبعید ابدی»، داستان زندگی یک فیلسوف و حکیم است. خواهناخواه؛ بحثهای فلسفی از گوشهگوشه کتاب سر بیرون میآورد. عاشقان چیستیها و چراییها، از خواندن کتاب لذت خواهند برد. این به آن معنا نیست که کتاب با وجود کلمات فلسفی نثر سنگینی به خود گرفته باشد و خواندش مشکل باشد؛ نه! ولی به هر حال شخصیت اصلی حکیم و متفکر است. همین مسئله باعث شده بخشهایی که از حکمت و چراییها گفته میشود نیاز به تفکر بیشتری داشته باشد تا به عمق جان بنشیند و خواننده را به لذت مضاعف برساند. البته اگر خوانندهای، بحثهای فلسفی و عرفانی باب میلش نباشد؛ شاید کتاب خیلی به مذاقش خوش نیاید؛ زیرا داستان رنگ و بوی فلسفی دارد و گفتن از دین و حکمت و… از زبان ملاصدرا و استادهایش، بیشک گفتوگوها و واگویهها را متفاوت بار آورده است.
روایت کتاب خطی نیست و خواننده ملاصدرا را در حال گذر بین حال و گذشته میشناسد. شخصیت محمد صدر بیشتر از اینکه از طریق کنش و واکنش به ما معرفی شود؛ از طریق افکار و گفتوگوها و از طریق صحبتهای راوی مشخص میشود. ملاصدرایی که در کتاب نشان داده شده؛ با وجود شکافی که تحقیق و تفکر بین او و هم سن و سالانش به وجود آورده؛ آدم مغروری نیست. او متواضعانه در پی یادگیری بیشتر و شاگردی استادانی چون شیخ بهاءالدین عاملی، میر محمدباقر استرآبادی و ابوالقاسم میرفندرسکی است. در جملهجمله و کلمهکلمهای که از زبان ملاصدرا گفته میشود، میتوان اندیشیدن آموخت.
عنوان: مردی در تبعید ابدی، بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین/ پدیدآور: نادر ابراهیمی/ انتشارات: رزوبهان/ تعداد صفحات: 280/ نوبت چاپ: بیست و هشتم.
انتهای پیام/