مروری بر فضای قصه‌ای از هانس کریستین اندرسن

قرمز نه، سیاه!

13 آذر 1401

دختر فقیری به نام «کارین» که بعد از فوت مادرش با پیرزنی مبادی آداب زندگی می‌کند، روزی با کفش‌های قرمز «رقص باله» وارد کلیسا می‌شود و بعد از آن اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد، کفش‌ از پاهایش بیرون نمی‌آید و از همه بدتر اینکه به رقص غیراختیاری مبتلا می‌شود و بی‌آنکه بخواهد می‌رقصد و نمی‌تواند حرکات خود را حتی در گورستان متوقف کند. کار به جایی می‌رسد که دخترک پیش یک جلاد می‌رود تا پاهای او را قطع کند. جلاد هم می‌پذیرد و بعد از آن دو تا پای چوبی برای کارین درست می‌کند. از این پس کارین می‌تواند با عصای زیر بغل و دو پای چوبی، دوباره به کلیسا برود و تحسین اهالی کلیسا را که به خاطر رقص‌‌ بی‌وقفه و کفش‌های قرمز از او به خشم آمده بودند با خواندن سرودهای روحانی برانگیزد.

این طرح کلی داستان کودکانه «کفش‌‌های قرمز» اثر هانس کریستین اندرسن نویسنده شهیر دانمارکی است و در هفت آوریل سال ۱۸۴۵ میلادی نوشته شده است.

داستان‌های کودکانه کلاسیک و قصه‌های پریان همواره حاوی اندرزها و توصیه‌های هشدارآمیز در باب نصیحت‌پذیری، اطاعت از والدین، پرهیز از دوستی با غریبه‌ها و... بودند و با سبک انذار سعی داشتند کودکان را ملزم به رعایت برخی از قوانین جامعه کنند.

«کفش‌های قرمز» زبان و روایتی ساده دارد. با وجود شکل ساده‌اش، مفاهیم پیچیده‌ آن، شگفت‌زده‌تان خواهد کرد.

داستان‌های هانس‌کریستین اندرسن از «جوجه اردک‌ زشت» گرفته تا «لباس پادشاه» و «کفش‌های قرمز» و … دو بطن دارد، بطنی ساده و بی‌آلایش برای کودکان و بطنی تکان‌دهنده و حزن‌آلود برای بزرگسالان. وقتی برای چندمین‌بار و با دقت، کفش‌های قرمز را خواندم، قسمت پایانی کتاب متأثرم کرد، قسمتی که کارین برای بخشیده شدن به خانه کشیش رفته بود:

«تمامی بچه‌های کشیش دخترک را بسیار دوست می‌داشتند، اما زمانی که آن‌ها به صحبت درباره لباس‌ها و کفش‌های باشکوه و زیبا می‌پرداختند، کارین ساکت می‌ماند و فقط سرش را تکان می‌داد.»

سکوت کارین به عنوان نمادی از رنج فقیر بودن، اشکهایم را سرازیر کرد. باور کردنی نیست، داستان کودکانه‌ای به ظاهر ساده با مقدمه‌چینی‌های معصومانه‌اش، چگونه می‌تواند این‌چنین طوفانی و عمیق، چهره زشت و پرکین فقر را به نمایش بگذارد؟

داستان دوازده صفحه‌ای، حزن‌انگیز و پرمعنا درباره دختر فقیری است که زندگی، طاقت دیدن کفش‌های قرمز را به عنوان نشانه‌ای از خوشحالی در پاهای او ندارد و به هر ترتیبی که شده،  کفش‌ها را از او می‌گیرد و در سزای اندکی سبک‌سری و خوشحالی،  پای جلاد و کشیش مماشات‌ناپذیر را به زندگی او باز می‌کند. داستان از ابعاد مختلفی قابل بررسی است، با این حال برای من، بیش از هرچیزی یادآور شعر غمناک قدیمی است که می‌گوید:

«هر جا که سنگ است همان می‌خورد به پای لنگ

سِری‌ است در مجاذبه سنگ و پای لنگ.»

ـ «جنگل سیاه» الهام‌بخش داستان‌های پریان

اغلب داستان‌های پریان علاوه بر محتوای ترسناک از حوادث هولناک واقعی، وام گرفته شده‌اند. از معروف‌ترین آنها می‌توان به داستان هنسل‌ و گریتل نوشته برادران گریم اشاره کرد؛ خواهر و برادری که به خاطر فقر و گرسنگی در جنگل رها می‌شوند و راهشان به خانه‌ پیرزن آدم‌خوار می‌افتد. بستر داستان در جنگل سیاه آلمان یا شوآرتزوالد (Schwarzwald) اتفاق می‌افتد. این جنگل در داستان‌های پریان و افسانه‌ها نقش پررنگی ایفا می‌کرد، حتی افسانه گرگینه هم در جنگل سیاه رخ می‌دهد. در این جنگل درختان فراوان سر به فلک کشیده آنقدر تو در تو و متراکم‌اند که جلوی تابش اشعه‌‌های خورشید را گرفته و به همین دلیل باعث وهم‌آلود شدن و تاریکی جنگل شده‌ و صحنه‌ای برای خیال‌پردازی نویسندگان فراهم کرده‌اند.

داستان «هنسل‌ و‌ گریتل» رابطه تاریخی بین گرسنگی حاصل از قحطی و آدم‌خواری را بیان می‌کرد که در اروپای قرون وسطی رخ داده است.

ـ پدیده طاعون رقص

داستان کفش‌های قرمز اندرسون نیز در جنگل سیاه آلمان رخ می‌دهد و در عین حال از ماجرای عجیبی که در سال ۱۵۱۸ در فرانسه رخ داده الهام گرفته شده است. در استراسبورگ فرانسه،  زنی به نام تروفیا ناگهان و بی‌اختیار در وسط خیابان شروع به رقصیدن می‌کند. بعد از او صدها نفر نیز بی‌اختیار به او ملحق می‌شوند و ساعت‌ها، روزها و هفته‌ها می‌رقصند. در این حادثه عجیب که به طاعون رقص شهرت یافته، مبتلایان دیوانه‌وار و بی‌اختیار می‌رقصیدند، برخی به گریه افتاده و برخی  بر اثر حمله‌ قلبی  جان خود را از دست دادند. تا به حال برای این معمای تاریخی دلیل قانع‌کننده و منطقی بیان نشده اما دست‌مایه نوشتن داستان‌هایی از جمله کفش‌های قرمز اندرسون شده است. نویسنده هوشمندانه بین تفکرات خشک حاکم بر کلیسا و کفش‌های قرمز و رقص‌های هیستریک بی‌منطق رابطه برقرار می‌کند.

ـ تحلیل براساس الگوی پراپ

مخاطب اصلی این داستان به مانند همه داستان‌های پریان، کودکان هستند. عنصر خرق عادت باعث فاصله‌گیری آنها از داستان نمی‌شود، هرچند کودکان امروزی نیز به راحتی هر خرق‌عادتی را در داستان‌ها نمی‌پذیرند. داستان کفش‌های قرمز هانس‌کریستین اندرسون طبق کهن‌الگوی قصه‌های جادویی نوشته شده و می‌توان آن را براساس روش «ولادیمیر پراپ» پژوهشگر شکل‌گرای روس بررسی کرد. براساس چنین الگویی هر داستان کهن پریان از جمله کفش‌های قرمز از چند بخش اصلی و روتین تشکیل شده‌است:

1ـ وضعیت تعادل در قصه (همه چیز گل و بلبل) و صحنه آغازین زیبا. در این داستان کارین دختر زیبا و ظریفی است، با رسیدن او به سن بلوغ و لزوم شرکت در برنامه‌های یکشنبه کلیسا «تعادل» به هم می‌خورد و «بایدها» زندگی او را تغییر می‌دهد.

2ـ والدین قربانی او را ترک می‌کنند و شخصیت اصلی دچار غیبت عزیزان و رنج فقدان می‌شود. رها شدن بچه‌ها در جنگل در داستان هنسل و گریتل نوشته برادران‌گریم و مرگ مادر کارین در کفش‌های قرمز اندرسن نمونه‌ای از این مرحله است.

3ـ هشدار به قربانی برای انجام ندادن کاری مشخص و ممنوعه؛ هشدار پیرزن به کارین. پیرزن از دخترک می‌خواهد در برنامه‌های یکشنبه کلیسا کفش قرمز نپوشد و به پوشیدن کفش سیاه بسنده کند.

4ـ بی‌توجهی قربانی به هشدارها و نقض نهی (کارین کفش قرمز را می‌پوشد).

5ـ تلاش شرورانه کاراکتری ناشناس برای کسب اطلاع از احوالات قربانی (پیرمرد با ریش‌های قرمز و سفید که کفش‌های قرمز کارین را واکس می‌زند و در جایی وسط جنگل هم بعد از اینکه کارین در مخمصه افتاده به او می‌گوید که چه کفش‌های قرمز زیبایی دارد، جمله‌ای که در عین مثبت و خوش انرژی‌بودن محتوایی شیطانی دارد و این پیرمرد شرور ممکن است تجسمی از شیطان باشد.) کشیش در این داستان برای آزمودن شخصیت کارین وارد می‌شود و کارین از آزمون توبه سربلند بیرون آمده و به خدمت کلیسا درمی‌آید و به موطن خود کلیسا که از دیدگاه راوی جایی برای فقیران بلاکش است باز می‌گردد.

راستی تا یادم نرفته این را هم بگویم که وجود کاراکتر جلاد در داستان کودکانه بسیار رعب‌آور است. با این حال کاراکتر جلاد در داستان کفش‌های قرمز از واقعیتی تاریخی گرفته شده است. در قرون وسطا و عصرهای میانه اروپا، جلادی شغلی رایج بود، مثلا ماموران قطع سر با گیوتین از جمله جلادان به شمار می‌رفتند. در تاریخ، نام جلادانی آمده که از آنها به عنوان ماهرترین جلادان تاریخ یاد می‌شود و در مقابل جلادانی هم بودند که کار خود را بسیار ناشیانه انجام می‌دادند، این طور که پیداست جلاد داستان کفش‌های قرمز کارش را با مهارت تمام انجام داده و شر پاهای رقصان را از سر کارین کم کرده است.

 

عنوان: کفش‌های قرمز/ پدیدآور: هانس کریستین اندرسن، مترجم: اسماعیل پورکاظم/ انتشارات: چوک/ تعداد صفحات: 12.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید