روایتی از اصالت‌های مدفون در نوسازی شهری

قصه روح سرگردان خانه‌های قدیمی

27 مرداد 1403

خواندن این کتاب یک توصیه نیست. پیشنهاد هم نیست. خواندن این کتاب برای شما یک مسئولیت اجتماعی است! همیشه نوشتن درباره اوّلین‌ها سخت است. به خصوص اگر بخواهی درباره چاپ اول یک کتاب بنویسی. به خصوص اگر اولین نوشته نویسنده‌اش باشد. تو کار بسیار سختی داری… البته اگر آن اوّلین، ناخن‌ کشیدن روی صورت شفیع‌الدین نباشد!

کتابِ «ناخن‌ کشیدن روی صورت شفیع‌الدین» اوّلین رمانِ منتشر شده از قاسم فتحی است. کتابی بسیار خواندنی و بی‌سابقه در ادبیات داستانی با حجمِ کوتاه و دغدغه‌مند، که هنگام نوشتن این یادداشت، هنوز چاپِ دوم را ندیده است.

داستان کتاب در مشهد اتفاق می‌افتد. داستانِ خانه‌ای پرماجراست که در بین هتل‌های چند ستاره منتهی به حرم محصور شده است. خانه‌ای که محلِ زندگی خانواده عربی سه نفره، ببخشید. چهار نفره است. بابا، مامان، پسر، و پدربزرگ که بیست سال پیش وسطِ حیاطِ خانه دفن شده است. و تمام داستان همین است! خانه، خانواده و پدربزرگی مدفون در وسطِ خانه! پدربزرگی که تمام هتل‌های اطراف برای به چنگ گرفتن خانه قدیمی‌اش کمین کرده‌اند. خانه او خاص است. چون به کرّات وصیت کرده که وسط همین خانه دفن شود. اما با مشکلاتی که این قبر در طیِ داستان برای اعضای خانه رقم می‌زند، معلوم نیست چقدر از وصیتش راضی باشد! اما همین وصیت باعث شده که خانه او، میان آن همه خانه‌ای که کوبیده و ساختمان شدند هنوز خانه باقی بماند. خانه‌ای که یک خانه واقعی است‌. حیاط دارد، درخت دارد، بزرگ است، پر از حادثه‌های ناب است و آدم‌ها آنجا واقعی‌اند. آدم‌هایی که ایستاده‌اند پشت قبر پدربزرگ، تا اجازه ندهند دستی به خانه‌شان تعدی کند. امّا انگار ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند، تا خانه آن‌ها را به هر قیمتی خراب کنند.

داستانِ این کتاب، روایتی نمادین و ناب از خانه‌هایی است که به بافتِ جدید شهر تبدیل شده‌اند. خانه‌هایی که برای رسوا نشدن همرنگ ساختمان‌ها و هتل‌های آسمانِ‌جلِ شهر شده‌اند و از بین رفته‌اند‌، و خانواده‌های غریبی که آواره ساختمان‌ها شده‌اند. شفیع‌الدین در این داستان تنها یک قبرِ پرماجرا نیست‌. او نمادِ تمام خانه‌های ترک شده است. خانه‌هایی که اعضای آنها قبر و بهانه نداشتند و روزی رهایشان کردند. قبرِ پدربزرگ در روایت قاسم فتحی گره نیست. تمامِ پیامی است که نویسنده میخواهد به ما برساند. قبر شفيع‌الدین نمادِ روحِ تمام خانه‌های کاهگلیِ ایران است. خانه‌هایی که زنده بودند. چشم داشتند. می‌شنیدند. قصه می‌گفتند، اسفنج‌هایی جمع شده از بغض‌ها و اشک‌های آدم‌ها بودند اما روزی سر به آسمان کشیدند و مردند. شفیع‌الدین، روحِ سرگردانِ تمامِ خانه‌های مخروبه است. او تنها یک قبر نیست‌‌. او پرچم نویسنده است برای خون‌خواهیِ خانه‌های مرده. شاید برای همین است که بولدوزرها و ساختمان‌سازها در این کتاب، نه تنها بر صورت شفیع‌شفیع‌الدین، که بر چهره تک‌تک خانه‌های مظلوم ناخن می‌کشند. خانه‌هایی که حاملِ قصه‌ها و میراث‌ها هستند و راضی نیستند خاطرات‌شان را با جیب پیمان‌کار‌ها معامله کنند.

با تمام این توصیفات اما، شما با یک کتاب طنز طرف هستید. قاسم فتحی، انگار خوب بلد است جادو کند با موقعیت‌ها. او شما را، آنچنان بینِ موقعیت‌های تلخ به خنده وامی‌دارد که در پایان داستان نمی‌دانید اول اشک‌هایتان را پاک کنید، یا خنده‌تان را بند بیاورید. او یاد گرفته که قیام کند برای گرفتن حق خانه‌ها…  او می‌ایستد و سیلی می‌زند به صورت هرکه برای خراب کردن خانه‌ها کلنگ برداشته. او در این کتاب، زبانی تمثیلی شده، شانه‌به‌شانه‌ شفیع‌الدین، برای قشری که هیچ زبانی ندارد. قشری که صدای خرد شدن استخوان‌هایش امروز گوش هیچکس را نمی‌خراشد. قشری که در تاریخ، همیشه‌ خدا معامله شده و ارث شده و سهم شده است. قشرِ خانه‌هایِ بی‌پناه!

داستان بدون کوچکترین یکنواختی جلو می‌رود. هرلحظه اتّفاق و موقعیتِ طنز و جذابی را در پی‌دارد که شما را وادار می‌کند یک روزه، ولو یک ساعته کتاب را تمام کنید. روایتِ قاسم فتحی بدون پیچیدگی است و قلمش نرم است. همین باعث شده که داستانش را بدون اضافه‌گویی و جزئیات‌نویسی جلو ببرد و در خلاصه‌ترین صفحات زیباترین داستان را بنویسد.

از جذابیت‌های دیگر داستان شخصیت‌های آن است. شخصیت‌هایی که شما فکر خواهید کرد نویسنده باید سال‌ها با آن‌ها زندگی کرده باشد که اینگونه خوب آن‌ها را پردازش کند. قاسم فتحی راویِ شخصیت‌هایش است‌. قاضی آن‌ها نیست. در این کتاب، شما به هیچ عنوان حضور او را به عنوان نویسنده احساس نخواهید کرد‌. این آدم‌های داستان هستند که قصه را جلو می‌برند… شخصیت‌های شیرین خانواده هر کدام قسمتی از بامزگیِ این کتاب را عهده‌دار هستند. بابا، که یادگاریِ شرم‌آوری از جنگ ایران و عراق دارد و با کوچکترین چالش مستراح را به قرار ترجیح می‌دهد، مامان که دائم برای رسیدگی به قبرِ مرحوم پدرش بالا و پایین می‌پرد و پسرِ خانواده، که راویِ داستان است و برای هتل روبه‌رو، زبانِ عرب‌ها را ترجمه می‌کند. سپیده نیز شخصیتی دیگر است که حضور پررنگی در قصه دارد. سپیده برای ما نماد انسان‌های از اصل افتاده است. او در هتل سه ‌ستاره روبه‌رو رزروشن است، و بوی عطرش حتی از صفحات کتاب بیرون می‌زند. شخصیت دیگری که حضور کوتاه اما جذابی دارد سحّون است. سحّون رفیق قدیمی باباست از جنگ ایران و عراق. رفیقی که با آمدنش، رازهای زیادی برملا می‌شود. عرب بودن خانواده هم نماد دیگری در داستان است. نمادِ آدم‌های غریبی که فقط زبان مهاجر‌ها را خوب می‌فهمند. و زبانِ خانه‌ها را… البته غریب بودن آن‌‌ها تنها در ایرانی نبودن‌شان خلاصه نمی‌شود. غریبیِ آن‌ها، غربتِ کهنه‌ای است از صدایی که برای نگه‌داشتن تنها میراثش شنیده نمی‌شود.

کتاب بسیار کوتاه است و نثرِ گیرایی دارد. شاید در اوّلین نگاه فکر کنید با یک مجموعه داستان رو‌به‌رو هستید، امّا خودِ این رمان مجموعه‌ای از چند داستان است؛ که تعجب می‌کنید نویسنده چطور تمام آن‌ها را در این تعداد صفحه جا داده است.

اولین رمانِ قاسم فتحی، شروع خوبی برای انتقال جوهرِ قلم اوست. قلمی که با موج‌سواری بر هویت شهری، یک اثرِ طنز_اجتماعی را رقم می‌زند. او، قصّه‌گوی اصیلی است. از اصالتی مدفون در خانه‌‌ای محصور می‌نویسد و هویت‌هایی ناب خلق می‌کند. شاید برای همین هم خواندنِ این روایتِ نو و بی‌سابقه از نویسنده جوان، بیش از هرچیزی یک مسئولیت اجتماعی است. مسئولیتی که حقِ نگارشِ نویسنده را ادا می‌کند. این کتاب، بدونِ شک از آن کتاب‌هایی‌ست که مانندش را هیچ‌وقت نخوانده‌اید.

 

عنوان: ناخن کشیدن روی صورت شفیع‌الدین/ پدیدآور: قاسم فتحی/ انتشارات: برج/ تعداد صفحات: 115/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید