اگر کتابی با این ویژگیها به شما معرفی کنند، میخوانیدش؟ طراحی جلد، بد. رنگ جلد، بد. عنوان کتاب، بد. ویرایش کتاب، تقریبا بد. تنظیم و طراحی صفحات اولیه کتاب، بد. صفحهآرایی، بد.
احتمالا جوابتان منفی است.
اما من اخیرا تمام 715 صفحه متن اصلی این کتاب را خواندهام، و بارها نفسم بند آمده و کتاب را بستهام و دیگر نتوانستم ادامهاش دهم!
عنوان کتاب این است: «سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران». حتی خواندن کلمه کنشگر سخت است و عملا جذابیتی در آن نیست. بیشتر شبیه کتابهای سفارشی است که نهادی یا سازمانی برای اختصاص بخشی از بودجهشان به کار فرهنگی آن را تولید میکنند تا این ردیف از بودجه را هم از سر خود باز کرده باشند.
اما وقتی به متن دل میدهی، انگار قطعههای یک پازل بزرگ از تاریخ کارآفرینی (یا به قول نویسنده، کنشگران اقتصادی ایران) را میتوانی کنار هم بچینی، و گاهی ذوقزده شوی و گاهی دلت بسوزد.
با تمام آن ویژگیهای بد چرا این کتاب خواندنی است؟ چون ماجرای زندگی 50 نفر، شاید 50 همشهریات را بخوانی که وضع مالی بعضیهایشان در کودکی و نوجوانی مثل خودت بوده؛ چه آنهایی که فقیر و ندار بودهاند، چه آنهایی که پدر پولداری داشتهاند و چه آنهایی که در فضایی امن و آسوده، درسخواندهاند، خارج رفتهاند و بعد با افتخار برگشتهاند و کار کردهاند. کسانی که هر کدام یکی دوباری در زندگی شکست خوردهاند، چند بار از این شاخه به آن شاخه پریدهاند، افرادی از خانوادهشان را از دست دادهاند، در حوادث سیاسی و اجتماعی تمام ثروتشان به باد رفته و….
در هر بخش از زندگینامههای کوتاه این کتاب، بالاخره حلقه اتصالی با زندگیات میتوانی پیدا کنی.
کتاب شاهکاری نیست، اما خوبیاش این است که وقتی تمام شد، یک بار برای همیشه، ذهنت درباره مردانی که برای کار کردن در ایران تلاش کردهاند، منظم و منسجم میشود و احتمالا قدرت تحلیل پیدا میکنی که سرانجام کار کردن در ایران چیست. و این دقیقا همان گوهر ارزشمندی است که این کتاب میتواند به مخاطبش ارائه بدهد. از طرفی، باعث میشود که دیگر به تکتک وسایلی که در زندگی گذشتهات بوده یا حتی هنوز مشتری آن هستی، متفاوت نگاه کنی. یک جفت جوراب، یخچال، ماشینلباسشویی، شیر گاز توی خانه، کفش، کبریت، ماشین، پارچه، سس، پفک، کتاب، مرغ، خودکار و خلاصه هر چیزی که با آن سر و کار داری. چون یک روزی، در دهه سی یا چهل و شاید هم پنجاه، یک نفر داشته خون دل میخورده، برای ساختن وجب به وجب کارخانهاش، شببیداری میکشیده تا برای اولین بار محصولی را تولید کند. تا خیلیها را راهی کارخانهاش کند، حقوقشان را بدهد و سفره خودش و کارگرانش را هر روز بزرگتر کند.
این کتاب، نگاهی به 50 شخصیت کارآفرین و صنعتگر (به قول نویسنده کنشگر اقتصادی) در صد سال گذشته ایران دارد که بعضیهایشان شغلهای خانوادگی داشتهاند و بعضیهایشان کارشان را با کارگری و در کارگاههای کوچک شروع کردهاند و بعضیهایشان هم به غرب رفتهاند و فناوری را با خود به ایران آوردهاند.
کارآفرینی یک راه روشن است. این را در میان توصیفها و شرححالهای خیلی ساده نویسنده میتوان دید. انگار هیچ اغراقی در متن وجود ندارد، و صرفا بنا بر منابعی معتبر، احوال افراد وصف شده. مثلا اگر به حسن تفضلی میگفتند، ارباب، دلیلش این بوده که کارخانه او زندگی خیلیها را روشن کرده، مثلا این که میرمصطفی عالینسب برایش مهم بوده که افکار مذهبیاش را در کارش یعنی همان چراغهای علاءالدین وارد کند و اجازه ندهد که هیچوقت تصویر یک زن روی تبلیغات محصولاتش بیاید. مثلا این که آقای محمدرحیم متقی ایروانی (موسس و ایدهپرداز کارخانه کفش ملی) در تیر ماه 1343، سرپرستی 20 کودکِ صفر تا دوساله را برعهده گرفت و فامیلی همهشان را ایروانیپور گذشت و کانونی راه انداخت تا بچهها آنجا درس بخوانند و بعد وارد اجتماع شوند و زندگی آبرومندی داشته باشند و خواستهاش از بچهها در زمانی بزرگسالی صرفا همین بوده است: «فقط انتظار موسسه این است که آنان نسبت به تحصیل دانش، جدی بوده و ادب و آراستگی و تمسک به دیانت مقدسه اسلام و امانت و صداقت و حسن اخلاق را پیشه خود ساخته و تمام بیست نفر یکدیگر را برادرانه دوست بدارند.»
قصه مردان کارآفرینی که زندگی دیگران را روشن کردهاند، خیلی پرماجراست. و این کتاب، بدون حواشی عجیب و غریب هم از همین روشنگریها میگوید، هم با کلی عدد و رقم، به سادگی وضیت ایران و تعدادی از کارخانههایش را در سالهای مختلف نشان میدهد. کارخانههایی که خواندن ماجرای تولدشان قند توی دل آب میکند و ماجرای تعطیلی یا مصادره شدنشان، بدجور دل را میسوزاند.
عنوان: سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ پدیدآور: فریدون شیرینکام، ایمان فرجامنیا/ انتشارات: فرهنگ صبا، با همکاری مرکز امور فرهنگی و نشر اتاق بازرگانی، صنایع و معادن و کشاورزی ایران./ تعداد صفحات: ۷۱۵/ نوبت چاپ: سوم(۹۸).
انتهای پیام/