ابراهیم گلستان مرد عجیبی است. نه فقط چون در هر هنری که آزموده، توفیق یافته و نه فقط چون اولین استودیو فیلمسازی خصوصی ایران را برپا کرده. نه به خاطر رابطه عجیبش با فروغ فرخزاد و پدر لیلی و کاوه گلستان بودن و نه حتی بهخاطر دشمنیهای عیان و پنهانش با جلال آلاحمد، احمد شاملو، خانلری و دهباشی. آدم عجیبی است به خاطر همه اینها و نه فقط اینها.
حسن فیاد به لندن و کاخ پر جلال و جبروت گلستان رفته تا با او درباره سینما و فیلمهایش صحبت کند. گلستان اما به هیچ صراطی مستقیم نیست. او ابراهیم گلستان را به برداشتِ فرخ غفاری، پدر سینما موج نو ایران میداند، اما گلستان با سرتاپای این جمله مشکل دارد. وقعی برای نظر غفاری قائل نیست و هنر را به سرزمین محدود نمیداند. سینمای ایران و فرانسه و هند یعنی چه؟
گلستان در جواب به هر پرسشی حتی تمجید، انقلتی دارد و هر جا که دلش بخواهد راه کوچه علی چپ را پیش میگیرد. فیاد از او درباره تاثیر سابقه عکاسی بر دقت او بر فیلمبرداری «خشت و آینه» سوال میپرسد و گلستان وسط صحبتهایش به الهیات اسلامی و شیعی میرسد.
سینمای گلستان در عمر کوتاه ۵ ساله خود چه وقتی «موج و مرجان و خارا» را ساخته و مورد خوشایند شاه واقع شده و چه وقتی با «گنجینههای گوهر» به امیرعباس هویدا نیش میزند، استاندارد بالایی را در تدوین و فیلمبرداری دنبال میکند. در این گفتوگو گلستان و فیاد درباره این جزئیات به تفصیل صحبت میکنند. اگر این فیلمها که ــ به جز «خشت و آینه»، فیلم کوتاه محسوب میشوند ــ را دیده باشید لذت خواندن این جزئیات که به نظر خود گلستان بدیهی و واضح است، دو چندان میشود. البته گلستان فقط فیلمساز نیست. شهرت او در نویسندگی اگر بیشتر از فیلمسازی نباشد کمتر نیست. باید پذیرفت که بسیاری، از جمله نویسنده همین سطور، از علاقهمندان نثر گلستاناند. جملات کوتاه و مقطع اما آهنگین امضای او بهحساب میآیند. متاسفانه در این مکالمه چندان به این وجه گلستان پرداخته نمیشود و این بخش از فعالیتهای او مغفول مانده است.
چیزی که خواندن این کتاب را ارزشمند میکند، اطلاعات دست اول ابراهیم گلستان است. او با بخش وسیعی از روشنفکران و هنرمندان دهه ۳۰ تا ۵۰ ایرانی همکار و همنشین بوده است و اطلاعاتی دستاول از منش و روش آنها دارد. جلال آلاحمد در مقاله از «چاله به چاه» اشاره میکند: «گلستان به واسطه کار در کنسرسیوم نفت ایران دستش برای به کار گرفتن روشنفکران همیشه دستتنگ، باز بود.» همین مساله خاطرات او را تبدیل به تاریخ شفاهی روشنفکران ایرانی کرده است. از سوی دیگر گلستان نمیتواند حب و بغضش را درباره دیگران نادیده بگیرد. آدم صریحاللهجهای است. پروایی هم از اینکه همیشه مخالف باشد، ندارد. تیغه تیز انتقادش را به سمت همه نشانه میرود. برای حرف و خوشامد هیچکس تره هم خرد نمیکند بنابراین میتوان مطمئن بود، نظراتش به دور از مصلحتاندیشی و تعارفات رایج است. اگر نویسنده یا گردآورنده بخشی از این اختلافات تاریخ ادبیات و هنر معاصر ایران را در پاورقی توضیح میداد، تصویری دقیقتر از دلایل کنایههای گلستان و زمینه شکل گیری آن در ذهن خواننده شکل میگرفت.
این گفتوگو توسط حسن فیاد، طی روزهای متمادی و برای ساخت یک فیلم مستند ضبط شده است اما به دلیلی که در کتاب به آن اشاره نمیشود ساخت مستند نیمهکاره رها شده و پس از چند سال حسن عظیمپور این گفتوگو را برای چاپ بهصورت کتاب تنظیم میکند. به وضوح مشخص است که پرسش و پاسخها از نظر تقدم و تاخر و توالی جابه جا شدهاند. عظیمپور احتمالا متن اولیه را بهصورت موضوعی مرتب کرده است. همین مساله ممکن است در بخشهایی از کتاب خواننده را سردرگم کند. کتاب لحن و تکه کلامهای ابراهیم گلستان را عینا آورده است. این سبک در صفحات آغازین دلنشین است، بهخصوص اگر خاطرهای شنیداری از گفتوگو با ابراهیم گلستان داشته باشید، اما پس از مدتی خواندن آن همه «خُب» و «دیگر»، دنبال کردن متن را سخت میکند.
فیاد بسیار میکوشد درباره رابطه فروغ فرخزاد با او به جزئیات بیشتری برسد اما گلستان از زیر پاسخ در میرود و تنها یک جا از رابطه شخصیاش با فروغ صحبت میکند. آن هم شرح ماوقع لحظه تصادف و بعد مرگ اوست و به جز آن هیچ. اگر چه بعدتر در گفتوگو با عباس میلانی و در برنامه پرگار بیبیسی واقعیتهای بیشتری از ارتباط و عشق فروغ بیان میکند.
عنوان: از روزگار رفته، چهره به چهره با ابراهیم گلستان/ پدیدآور: حسن فیاد/ انتشارت: ثالث/ تعداد صفحات: ۲۴۸/ نوبت چاپ: هشتم.
انتهای پیام/