همه نویسندهها یا شاید بهتر باشد بگویم همه آدمها در زندگی خود به دنبال خلق یک یا چندین اثرند و همه به دنبال یک نقطه شروع میگردند. سرزمین سرآغاز تمام نقطه شروعهاست. موطن آدمی خود یک نقطه شروع است برای یافتن شروع یک خلق تازه زیرا وطن یا به قول جامعهشناسان محیط پیرامون هر فرد در دل آداب و سنن و خاستگاهش، اعضایش را میسازد به افکار آنها رنگ باور و تعلق و بعد فرهنگ میزند. همه آدمها پیوسته در حال روایت خویشند. روایت آدمها از خودشان دلیل دارد. هر کسی به دلیلی که زندگی میکند خود را روایت میکند و آخر هر روایتی دلیل آن باید معلوم باشد. من فکر میکنم دلیل رج خوردن تار و پود داستانی در «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» چیزی فراتر از بیان یک واقعه تاریخی از حادثه یا جنگ باشد. من دلیل نویسنده را پرداختن به قومیتش و نمایاندن آن میدانم. یعنی نویسنده میخواسته از یک حرکت عظیم از یک جامعه خاص در برابر تهاجم بیگانه قصه بگوید. اتحاد اعضای جامعه در نگاه قوجق بسیار پررنگتر از تهاجم و خطر روسهای تحت لوای تزار است.
«وقت جنگ دوتارت را کوک کن» داستانی از خطه ترکمن صحراست که از چند و چون محافظت از مام وطن حکایت میکند. نگاهبانی از یک قلعه که شاید در نظر نویسنده این قلعه نشانی از ناموس یک خطه دارد. حرکتی که از سالهای دور آغاز شده و رفتهرفته با گذر عمر شخصیت اصلی داستان تکامل مییابد ولی ناگزیر به تندادن به عهدنامه ننگین دیگری میشود. روایت زندگی در سایه جنگی که مردم ترکمن در قلعه گوکتپه در برابر روسهای متجاوز ایستادگی کرده اما به سبب تکرار تاریخ ـ سرگذشت شاهان بیکفایت و به ستوه آمدن مردم ـ منجر به انعقاد عهدنامه خانمانسوز دیگری به نام «آخال» شد.
نویسنده از جنگی حرف میزند که سلاح آن ساز است. همانگونه که در عنوان نیز مشهود است نویسنده قصد دارد برای نمایاندن ایستادگی مردم ترکن صحرا در برابر تهاجم و تخاصم بیگانه، فرهنگ و ارزشهای قومیتی را علم کند. برای جنگیدن همیشه باید آماده و سلیح بود اما سلاح میتواند اشکال متفاوتی داشته باشد. برای جنگیدن در کنار فردیت قوی و مصمم باید کار گروهی را هم آزموده و ماهر بود. قوجق به هم رسیدن یک جامعه را در رهبری قوی و همینطور کاریزماتیک کردن چهره فرماندهان آن نشان میدهد و حرکت افراد را در بهم رسانیدن یک هدف استوار در قالب یک حرکت منسجم اجتماعی تصویر میکند.
نویسنده که در سطور داستان میتوان به تسلط او روی ساز پیبرد، میخواهد ایستادگی را از دریچه دیگری تصویر کند و در داستان از یک جامعه تازه حرف بزند.
«یاش بخشی» شخصیت اصلی داستان از همان ابتدای داستان از همان کوچکی برای نبرد زخمه به تارهای دوتار میزند و همانگونه به دفاع از حریم میپردازد و همنفیر با نوای دوتار او مردم ترکمن همراه او به پا میخیزند تا از گوهری به نام «حفظ تمامیت ارضی» دفاع کنند.
داستان از میانه قومی عبور میکند که دردمندانه اما غیور ایستاده در طی سالهایی نه چندان کوتاه در برابر هجوم روسها دوام میآورد. داستان را میتوان به نوعی در مکتب رئالیسم اجتماعی دانست. زیرا داستان از پیدایش فردیت آغاز میشود و بعد به کنشهای فرد در جامعه میپردازد و مجموعه این کنشهاست که پیرنگ داستانی را ترتیب میدهد. یعنی علاوه بر ماهیت تاریخی داستان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن»، باید به نمایاندن هویت یک سرزمین در قالب واقعیتهای اجتماعی اشاره کرد. یوسف قوجق از برهه خاصی از تاریخ استفاده میکند تا از تمدن یک خطه از ایران حرف بزند. داستان او از ساخته شدن هویت اجتماعی یک سرزمین حرف میزند و ورای یک داستان تاریخی است. وقت جنگ دوتارت را کوک کن با تکیه بر اشعار ترکمنی و ساز یعنی ادب و هنر به شکل نمادین نشان میدهد که برای حفظ حریم میهن تنها سلاح کافی نیست بلکه فرهنگ و قومیتهای مختلف با تکیه بر باورها و آداب و رسومشان میتوانند ایستادگی کنند. فرقی ندارد در ترکمن صحرا یا آذربایجان باشد یا در خوزستان و بلوچستان. حتی میتوان از نمونه آثار به سووشون اثر مرحوم سمین دانشور یا ماتیخان نوشته عبدالرحمن اونق اشاره کرد که هر دو قومیتی هستند با درونمایه ظلمستیزی، اتحاد، مطالبهگری و حقطلبی.
آنها که کتاب را خواندهاند حتما میدانند که یوسف قوجق از نقطه شروعی که برای داستان انتخاب می کند زمینه را آماده کرده تا از یک جنگ سخت و در واقع یک نسلکشی در داستان حرف بزند. مرگ عده زیادی از مردان ترکمن در دفاع از یک قلعه، یک حریم که در نهایت منجر به عهدنامه شرمآور دیگری در کارنامه چروک خورده شاهان قاجار رغم میزند. حال سوال این است که هدف نویسنده نوشتن تراژدی بوده یا تصویر کردن اتحاد حماسی قوم ترکمن؟ آیا زخمه زدن بر دوتار یاش بخشی و مرگ آخرین قهرمانِ محافظ قلعه رقم خوردن یک تراژدی است یا با تکیه بر این جمله از رمان که: «از مردن در این قلعه نترسید؛ از این بترسید که زنده از اینجا بیرون بروید» با خلق یک حماسه یا داستان حماسی روبهرو هستیم؟ من به شخصه فکر میکنم نثر قوجق یک نثر حماسی و پیرنگ داستان حماسهساز است زیرا عنصر ساز و نوای آن هیچگاه خاموش نمیشود و اگر ساز بهمثابه سلاح باشد که هست، سلاح ترکمن زمین گذاشته نمیشود از این رو مرگ در قلعه یعنی پیروزی. پیروزی با نواختن دوتار و نوای ترکمن. نوایی که خاموش نشده است.
وقتی داستان را میخواندم به روزهایی از سال ۵۹ خودمان فکر میکردم وقتی قدمهای ناپاک دشمن بعثی بر خاک خرمشهر گذاشته شد و مقاومت مردم هر چند با جانفشانیها همراه بود اما شهر به اشغال بیگانه درآمد. شاید قلعه داستان قوجق شما را به یاد مسجد جامع خرمشهر انداخته باشد. حس از دست رفتن حتی یک وجب از خاک کشور نفس را در سینه حبس میکند و این ماندگی و خفگی نفس را میتوان در داستان وقت جنگ دوتارت را کوک کن حس کرد و همنوا با صدای دوتار یا نوای «ممد نبودی ببینی» زمزمه کرد.
اما نکتهای که قوجق در ترسیم تصویر قوم ترکمن اما از یاد برده پرداختن به زن و عناصر زنانه است. بدون تردید وقتی جریان هر دفاع و مقاومتی در سرزمینمان گسترده میشود همیشه ردپای زنان در برقراری و تداوم آن مشهود است. حال هر سرزمین را میتوان از حال زنهای آن سرزمین دریافت. این که جایگاه زن در داستان و همینطور در فرهنگ بازنمایی شده ترکمنها در داستان نادیده گرفته شده است از نکاتی است که جای دریغ دارد. یکی دیگر از نکاتی که به نظر من در داستان وجود دارد تبدیل اشعار ترکی به اشعار فارسی است. اگر چه به ترکی ترکمن صحرا احاطهای ندارم اما به عنوان یک آذربایجانی خوب است بگویم در فرهنگ و زبان ترکی واژگانی وجود دارد که تبدیلشان از اثر احساسی و ادبی شعر میکاهد و به جز آن نظم فارسی اشعار گوشنواز نیست. بهتر بود اشعار دست نمیخوردند و معنای آنها پاورقی میشد.
با این همه داستان «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» در ژانر جنگی بر ارزشهایی تاکید میکند که هم انسانی است و هم ملی و میهندوستانه.
عنوان: وقت جنگ دوتارت را کوک کن/ پدیدآور: یوسف قوجق/ انتشارت: دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ تعداد صفحات: ۴۴۷/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/