داستان کتاب «سوگند به فرشتگان در صف» با دو شیوه روایت پیش میرود. عنوان فصلها یکی در میان «رهام» و «رزان» است. تعداد فصلهایی که با عنوان «رهام» مشخص شدهاند؛ از زبان فردی با همین نام روایت میشوند و فصلهایی که عنوان آنها «رزان» است از زبان سوم شخص، به روایت بخشهایی از زندگی رزان میپردازد و در نهایت به ماجرای انفجار تروریستی نروژ ختم میشود.
رزان که خبرنگاری ایرانی ساکن نروژ است خواهر رهام است و از این طریق در میان روایتهای رهام بخشهایی از پیشینه خانوادگی رزان برای مخاطب آشکار میشود. نکته قابل توجه این است که دو روایت کتاب به لحاظ زمانی موازی نیستند و روایتهایی که از زبان رهام بیان میشود به بعد از حادثه تروریستی باز میگردد.
نویسنده برای نوشتن رمانش از سوژه خوبی استفاده کرده است؛ سوژهای که احتمالا کمتر کسی در حوزه ادبیات به آن پرداخته. علاوه بر این، نمایش رافت و بخشایش در دین اسلام و از سوی مسلمانان با دستمایه قراردادن موضوع مرگ مادر رهام ایده جالب توجهی به نظر میرسد. اما این که نویسنده چقدر در پردازش سوژه و همین ایده تصادف مادر با فردی مسیحی و مرگ مادر و مسئله بخشش فرد، موفق عمل کرده بحثی دیگر است.
رهام کاملترین شخصیت، به لحاظ اصول شخصیتپردازی، نسبت به سایر شخصیتهای کتاب است. مخاطب به خوبی در سیر رمان با احوالات و عوالم رهام آشنا میشود. اتفاقی که نسبت به سایر شخصیتها کم و بیش رخ میدهد و گاه به مرحله رضایتبخشی نمیرسد. این اتفاق حتی در مورد رزان، شخصیتی که رمان حول محور او شکل گرفته است، نمیافتد. در واقع رزان بیشتر از یک شخصیت کنشمند و پویا، آنگونه که نویسنده در تلاشی عبث سعی دارد به مخاطب نشان دهد، شخصیتی منفعل و مبهم و ناشناخته است. شخصیتی که ویژگیهایش آنقدر برای مخاطب مجهول است که حتی اهداف فعالیتهای سیاسیاش برای مخاطب روشن و شفاف نیست. اگرچه نویسنده سعی دارد به کمک روایتهای رهام ابعادی از وجوه شخصیتپردازی رزان را کامل کند؛ تا اواسط رمان این اتفاق نمیافتد و این دو تکه چون دو تکه پازل بیربط در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
انتخاب شیوه روایتپردازی رمان را میتوان از منظری حسن اثر و از منظری دیگر ضعف آن دانست. در حقیقت مهران نجفی سعی کرده با قراردادن روایتهای رهام میان روایتهای سوم شخص ما را از زندگی و شرایط خانوادگی اصلیترین سوژه اثرش مطلع کند؛ اما در همین بین به ورطه اضافهگوییهایی میافتد که دانستن و ندانستنشان نه فرقی به حال مخاطب دارد و نه تاثیری بر پیشبرد پیرنگ و نه حتی در شخصیتپردازی.
از صحنههایی که توجیهی منطقی در آن دیده نمیشود؛ میتوان به بخشی از فصل هشتم یعنی صحنه ویلا اشاره کرد. صحنهای که کاری از پیش نمیبرد و شخصیتها و گفتوگوهایی در آن دیده میشود که کمکی به رمان نمیکنند و اصلا معلوم نیست نیت نویسنده از ترسیم این صحنه چیست.
در واقع روایتهای رهام در بخشهایی از خود، این پرسش مهم را به ذهن متبادر میکند: اگر هدف از این روایتها پیشبرد پیرنگ مربوط به رزان و واقعه تروریستی نیست؛ پس به چه ضرورتی بیان شده است؟
جدا از این موارد، رمان نمیتواند مخاطب کمطاقت و بیحوصله را با خود همراه کند. مخاطب بدون داشتن پیشفرض و ذهنیتی نسبت به موضوع رمان؛ تا نیمههای رمان پی نمیبرد که موضوع از چه قرار است و هدف از این روایتها چیست.
در حقیقت داستان اصلی رمان دیر شکل میگیرد و خطر بسته شدن کتاب پیش از شکلگیری گره اصلی وجود دارد. به بیانی دیگر خطر جمله «خب که چی؟» از زبان خوانندگان، سراسر رمان را تهدید میکند.
عنوان: سوگند به فرشتگان در صف/ پدیدآور: مهران نجفی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات:206/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/