حالا بگذارید از طرف ناشران یعنی همان کسانی که پشت سفارشها هستند، به ماجرا نگاه کنیم. ناشران سفارش را هم موقعیت و فرصت کاری خوبی برای نویسنده و هم دستاوردی برای خودشان میدانند تا سبد محصولاتشان را پرمایهتر کنند و جواب نیازهای بازار را بدهند!
ناشران مثل هر تولیدکننده در هر صنفی دوست دارند جنسشان جور باشد؛ دوست دارند مشتری دست خالی از فروشگاهشان نرود؛ دوست دارند بدانند مشتری چه چیزی دوست دارد تا همان را عرضه کنند و خلأهای بازار را رصد میکنند و سعی دارند پُرش کنند. ولی در عمل طوری شده که تا با نویسندگان صحبت از سفارش کار جدید میکنند، نویسنده میگوید من سفارشیکار نیستم و کار دلیِ! خودم را انجام میدهم. اصلاً مواردی هست که گویی به نویسنده توهین شده و تقّی گوشی را میکوبد یا در را محکم میبندد!
حالا چرا سفارشینویسی فحش است؟ بیاییم از زاویه نویسندگان در ماجرا چشم بچرخانیم. جواب ساده و کوتاهش میشود: «تجربههای بد!»
آنقدر اثر ضعیف سفارشی در بازار هست که هر نویسندهای را مطمئن میکند که سفارش چاه ویل و سنگ لقّی است که نباید طرفش رفت. واقعیت این است که نویسندههای ضعیف و فرصتطلب از سر بیپولی و زرنگبازی آنقدر کتاب سفارشی در پاچه ناشران تشنه کردهاند که نویسندگان بر این باورند که اگر ناشران سراغشان رفتهاند پس لابد آنها را ضعیف شمردهاند و در جا سفارش را قبول نمیکنند که مبادا در جرگه سفارشینویسان دیده شوند.
حالا اثر سفارشی برای مخاطب چگونه است؟ برای او هم فحش به حساب میآید؟ راستش نمیتوانم آمار دقیقی بدهم؛ ولی میشود گفت اکثر مخاطبان نمیتوانند تشخیص بدهند که کدام اثر سفارشی است. آن دسته هم که تشخیص میدهند اگر مجبور نباشند نمیخرند و خلاص! پس میشود اینطور گفت که بین مخاطبان آنقدرها هم که ما فکر میکنیم سفارشینویسی بد جا نیفتاده! چون توان تشخیص وجود ندارد و اگر هم وجود دارد که خرید و فروشی صورت نمیگیرد که بخواهد سفارشینویسی را بد بسنجد! گفتم مجبور، پس توضیحی هم همینجا بدهم. خب واقعیت این است که درباره بعضی موضوعات، کتابی در بازار نیست و مخاطبان مجبورند هر کتاب زرد و ضعیفی را برای رفع نیازشان بخرند و این همان ظرفیت سفارشینویسی است که دارد همینطور هدر میرود و آن دسته از زرنگها که عرض شد راهش را یاد گرفته و گند کار را درآوردهاند.
بدیهی است در این میان ضعف مدیریت سفارش و نظارت بر آن، باعث کممایگی آثار میشود؛ ولی این موضوع درباره کارهای غیرسفارشی هم هست و الزاماً هر اثر غیرسفارشی خروجی باکیفیتی ندارد. پس اینکه نویسنده به حال خود رها شود که برود دلی بنویسد هم همیشه نتیجه جذابی نمیدهد.
خب حالا برویم سر اصل مطلب و یافتن صورت مسئله!
همانطور که گفتم ناشران به دلایل بسیار از سفارش استقبال میکنند و مخاطب هم به آن نیاز دارد ولی معمولاً نویسندههای خوب و درستوحسابی روی خوشی به این روش تولید کتاب نشان نمیدهند و راحت با ناشرها کنار نمیآیند. فکر میکنم سوای آن تجربههای بدی که حرفش رفت، نوعی جوسازی و پروپاگاندا هم در این قضیه بیتأثیر نباشد و چه بسا بتوان سهم آن را بیشتر از سهم تجربههای بد هم ارزیابی کرد. احساس من این است که «سفارشینویس» یک فحش مدرن زاییده روشفنکرمآبی است، فحشی به کارهای ارزشی که نویسندگان مردد و لب مرز را خلع سلاح میکند. این فحش روشنفکری را باب کردهاند تا کسی به راحتی سراغ کار ارزشی نرود! و در عین حال خودشان کرور کرور کار سفارشی میگیرند و میزنند و جیک کسی هم در نمیآيد! و به کار سفارشی ارزشی که میرسد یک دفعه ترش میکنند و با اخ و پیف کار سفارشی را با تعابیری همچون بردگی نویسنده، قلم به مزد و مزدوری مینوازند. در بعضی موارد چنان موفق هم عمل کردهاند که اگر به نویسندهای بگویی درباره لوازم آرایشی محتوا تولید کن که بزنیم داخل بروشورش با کمال میل میپذیرد ولی تا به سفارش کار ارزشی میرسد جا خالی میدهند!
حالا باید چه کرد؟ مثلاً با این موارد: خلأهای فراوان بازار به خصوص در حوزه ارزشی؛ مخاطبان سردرگم؛ نویسندگانی که اتفاقاً خیلی هم مایل هستند هدایت و مشاوره ناشر را داشته باشند؛ موضوعاتی که هیچوقت بهصوررت عادی رنگ کتاب شدن را نمیبینند؛ آنانی که جز از راه نویسندگی ممر درآمدی ندارند و حتی نویسندگان سطح بالا و ترازی که تحت تأثیر جو سنگین قرار گرفتهاند؟ واقعاً اگر کار سفارشی نباشد تکلیف این مواردی که شمرده شد چه میشود؟
دو راه حل کلی در همین ابتدا به نظر میرسد. قطعاً راه حلهای بیشتری هم هستند که دقت نظرِ اهالی فن را میطلبد و برای اینکه ما هم در این آش نخودی انداخته باشیم دو راهحل بیان میشود: ۱. بیان مزایا؛ ۲. بازتعریف فرایند سفارش.
باید بدانیم و بپذیریم مزایایی که در کار سفارشی هست، در کار دیگری نیست. کار سفارشی بهواسطه اینکه از سوی نشر و بر اساس نیاز بازار و خلأهای آن شکل گرفته میتواند، یک خالزنی باشد و خیلی راحتتر از کارهای دیگر تولید و دیده و فروخته شود. اینکه ناشر این امکان را دارد که روی کار نظارت و هدایت داشته باشد، جذابیتی برای ناشر و حمایتی برای نویسنده است. ضمن اینکه در این روش، دریافتی نویسندگان از نوع پیشپرداختی است و این خود مزیتی برای نویسندگان محسوب میشود.
البته دلایل بیشتری برای اهمیت و ضرورت کار سفارشی وجود دارد که برای دوری از اطاله کلام به بعضی از آنها اشاره میکنم: امکان مالی برای نویسنده، ضریب بالای منتج بودن، نزدیکی به بازار فروش، امکان همکاری گروهی، استفاده از ظرفیتهای مالی و لجستیک ناشر برای بهبود کیفیت کتاب از جمله پژوهش و…
از طرفی ضروری است ناشران بازتعریفی از کارهای سفارشی داشته باشند تا این امکان و مزیت حوزه نشر بیش از این معطل و نابود نشود. سفارشی که چه در مرحله ایدهپردازی و چه در مرحله اجرا باید درست مدیریت شود تا نتیجه کار هم به رونق بازار کتاب بینجامد، هم جامعه کتابخوان را دلگرم کند. این بازتعریف شامل تشخیص و چینش درست فرایند سفارش میشود که اینگونه به نظر میرسد: رصد بازار، دستهبندی خلأها، امکانسنجی نشر برای تولید، خلأ، انتخاب مدیر تولید، انتخاب گروه تدوین کتاب، انتخاب مشاور و انتخاب ارزیاب و ناظر بیطرف. بازتعریف و دقت در مراحل این فرایند با مدیریت آگاهانه میتواند سهم بیشتری از تولید کتاب را به کتابهای سفارشی اختصاص دهد. چیزی که به نظر این قلم ایدئال نشر است.
همه این مواردی که عرض شد خلاصهای از این ظرفیت مغفول است که چه با ندانمکاری چه با فرصتطلبی و چه با پروپاگاندا ضعیف شمرده میشود و آنگونه که باید در خدمت کتاب و کتابخوانی قرار نمیگیرد.
انتهای پیام/