مارینا در حساسترین برهه تاریخ روسیه زندگی کرد. او انقلاب ۱۹۱۷ و قحطی مسکو را دید، عضوی از جامعه مهاجران روسی در اروپا بود و البته مهاجری که به دنیای شعر و کلمه پناهنده شده بود و بخش زیادی از نوشتههایش و تمام جستارهای این کتاب را در دوره ۱۴ ساله حضورش در اروپا نوشته است.
زندگی مارینا فراز و نشیبهای زیادی داشته، مادرش را به خاطر بیماری و دختر کوچکش را به خاطر فقر و گرسنگی از دست میدهد. بعد از مدتی دوری، به مسکو بازمیگردد و بعد از دستگیری همسر و دخترش، در ۴۷ سالگی خودش را دار میزند و به زندگیاش پایان میدهد.
در تمام سالهای مهاجرت، مخاطب تازهترین آثار روسیه بود و با شاعران و نویسندگان مکاتبه و دیدارهای حضوری داشته است. مارینا در آغاز شاعر غنائی بود و در دو دهه پایان زندگی خود برخلاف میل باطنیاش به نثر روی آورد.
کتاب آخرین اغواگر زمین شامل هفت جستار متفاوت و در عین حال مشابه است از این جهت که محور اصلی آنها شعر، هنر و رابطهشان با انسان است. او شاعری است که هنرمندانه کلمات را کنار هم میچیند و تمام تلاشش را به کار می برد تا شعر را به ما بشناساند، شاعر را تعریف کند، به منتقد چارچوب میدهد و در نهایت بدون آنکه ما را مجبور کند، دیدگاه ما نسبت به شعر و هنر را عوض میکند. و احتمالا بعد از خواندن این جستارها با عینک جدیدی به شعر نگاه میکنیم و این از قدرت قلم مارینا در نثر است.
او شاعری است که کلمات را با همان حساسیت و دقت شاعرانه در خدمت نثر به کار میگیرد و موزون، جامع و چگال مینویسد. به همین علت، نثر او را نمیتوان با یک بار خواندن، درک کرد.
از دیگر ویژگیهای نثر او شیوه گفتوگو است. خودش را جای مخاطب میگذارد، سؤال میپرسد و به سؤالهای احتمالی مخاطب جواب میدهد. توضیحات زیادی میدهد اما تکرار در نثر مارینا اندک است و حتی به چشم نمیخورد چون او صاحب گنجینهای از کلمات است که آدم را غرق میکند، بنابراین خواننده باید هوشیار و چابک باشد تا بتواند پا به پای او ادامه دهد.
او ما را به خوب دیدن، درست دیدن و شنیدن دعوت میکند و ما این نگاه را در خلال جستارهایش میبینیم. مارینا دقیق نگاه میکند، واکاوی میکند، ریشهیابی میکند و به خودش حق میدهد که بعد از این زاویه دید، صریح و قاطعانه نظرش را بیان کند و حتی انتقاد کند. البته آثار او و شخصیت خودش هم چه در بین جامعه مهاجران، چه در روسیه بارها مورد نقدهای تند قرار میگیرد.
مارینا از چرب زبانیهای تو خالی دوری میکند، برای خوشآمد کسی نمینویسد و حتی از دخالت دولتمردان در کار شعر و شاعری انتقاد میکند.
این کتاب ترکیبی از شعر و نثر است. او از شاعران دیگری به خصوص پاسترناک و مندلشتام، شعرهای زیادی ضمن جستارها میآورد و به گونهای از آنها صحبت میکند که شاید بعد از خواندن این کتاب، به خواندن شعرهای این شاعران نیز علاقهمند شوید.
البته به نظرم این شعرها باعث طولانیتر شدن مطلب شدهاند و همین موضوع حوصله مخاطب عامی را سر میبرد اما برای اهالی شعر، این دقت، جزئینگری، بررسی کلمهها و شاعرها از طریق شعرهایشان جذاب و خواندنی است.
او در جستارهایش از معاصرت به عنوان ویژگی یک هنر اصیل که باعث ماندگاری آن اثر میشود، صحبت میکند. با نثر توانمندش از شاعری(مندلشتام) مقابل خاطرهای دروغین دفاع میکند. یک جستار جداگانه را به پاسترناک و شعرهایش اختصاص میدهد و نام این جستار از نظر خودش یک ستایش نامه صمیمانه است که محبت و علاقهاش به پاسترناک را نشان میدهد.
او معتقد است همهی شاعران با یکدیگر وحدت دارند اما با قرار دادن مایاکوفسکی و پاسترناک مقابل هم، تفاوتهای آنها را برای ما عیان میکند و در نهایت میگوید هر دو در جستوجوی خود ناکام ماندهاند و خود حقیقیشان را بیشک در شعر یافتهاند.
در جستاری دیگر به منقد و شرایط انتقاد میپردازد، به چند منتقد سرشناس حمله میکند و محکم و قاطع از خودش و شعرش دفاع میکند، او میگوید شعر شاعر در گذر زمان تغییر میکند و کسی که تمام آثارش را نخوانده، حق ندارد درباره کلیت شعرش داوری کند. شاعران را دسته بندی میکند، از هنر و نبوغ صحبت میکند و بیان میکند برخلاف نظر مردم، هنر مقدس نیست، بلکه قدرت است و در پایان در کمال سلامت عقلی اعتراف میکند که با همه این صحبتها که از شعر و هنر و کلمهها برای ما گفته است، شاعری را با هیچ حرفه دیگری مبادله نمیکند.
من فکر میکنم این کتاب را با وجود پختگی قلم نویسنده و ترجمه روانش، نمیتوان به همه پیشنهاد داد اما اگر کسی قصد خواندن آن را داشته باشد با یک بار خواندن هم نمیتواند درمورد آن نظر کاملی بدهد. من هم دوباره این کتاب را خواهم خواند.
عنوان: آخرین اغواگری زمین؛ پناه بردن به هنر، شعر و کلمه/ پدیدآور: مارینا تسوتایوا؛ مترجم: الهام شوشتریزاده/ انتشارات: اطراف/ تعداد صفحات: 328/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/