برخلاف یک قانون نانوشته که اغلب نویسندگان ترجیح میدهند علت انتخاب نام کتاب را در بخشهای پایانی کتاب آشکار کنند، اینبار دورفمن، در یک اتفاقِ شاید تازه پیش از اینکه به نوشتار وارد شود با انتشار یک عکس و چند خط شرح، علتِ انتخابِ نام کتابش را توضیح میدهد: «دیوید برنت عکس دستگیری این مرد جوان را در انبار استادیوم ملی چند روز بعد از کودتا گرفته بود. بیست و پنج سال طول کشید تا دیوید متوجه شود که این مرد کشته نشده و جان به در برده است. چراکه در تمام این مدت، مرد زندانی نخواسته بود نامش را فاش کند، از سر ترس.»
پینوشه در سال ۱۹۹۰ از مقام خود کنارهگیری کرد. او که در طول سالهای ریاست جمهوریاش کشور را تماما در اختیار گرفته، هوادارانش را به شکلی گسترده در مقامها و جایگاههای مختلف قرار داده بود و حتی به هنگام کنارهگیری از قدرت نیز تدابیر حقوقی خاصی را ترتیب داد تا به واسطه آنها برخی از اقداماتش را توجیه کند.
پینوشه در سال ۱۹۹۸ ارتش را ترک کرد و خود را سناتور مادامالعمر خواند ولی همچنان قدرت کشور در دستانش بود؛ چرا که حتی پس از کنارهگیری پینوشه و بازگشت دست و پا شکسته دموکراسی به شیلی، کسی جسارت فکر کردن به محاکمه او را نداشت. هیچ قاضی و وکیلی نمیخواست مورد خشم هواداران ژنرال قرار گیرد.
به عقیده ژان پل سارتر: «ادبیات شاید نتواند جلوی جنگ و خونریزی را بگیرد. شاید نتواند از مرگ یک کودک جلوگیری کند اما میتواند کاری کند که جهان به آن فکر کند». اگر چه محتوای این کتاب فارغ از کلماتش، از آن نوشتههایی است که خوانندگانش را به تفکر دربارهی عدالت وامیدارد اما در کتاب به برخی رویدادها اشاره میشود که ادبیات، زبانِ اعتراض و عدالتخواهی مردم شده است:
«هفتادهزار مرد و زن ناگهان ساکت شدند با شنیدن صدای تکنوازی پیانیستی که آن پایین، روی زمین چمن، داشت واریاسیونی از یکی از ترانههای ویکتور خارا را مینواخت، خواننده مبارز بلندآوازهای که چند روز بعد از کودتا به دست ارتش کشته شد. ملودی که خاموش شد، گروهی زن با دامن سیاه و بلوز سفید وارد شدند، با پلاکاردهایی از عکس ناپدیدشدگانشان. و بعد یکی از زنان- همسر؟ دختر؟ مادر؟ – شروع کرد به کوئهکا رقیصدن، رقص ملی ما، تمام تنهایی عظیمش را میرقصید، چون رقصی را بهتنهایی اجرا میکرد که در اصل برای یک زوج طراحی شده بود.»
یا در جای دیگر میخوانیم: «هر روز صبح وقتی وکلا و قضات به دادگستری میرسند اعتصابیون آنجا حاضرند، طبل میزنند، علامتهای توبیخآمیزی را که به دو زبان نوشته شده تکانتکان میدهند، با ماسک و لباس مبدل نمایش اجرا میکنند و روی پیراهنهای سفیدشان سس کچاپ میریزند، جنایات ژنرال را برای چشمهای ولگرد و همیشه گرسنه تلویزیونها بازسازی میکنند.»
هیچ کدام از کسانی که رویای محاکمه ژنرال پینوشه را در سر داشتند، امیدی نداشتند که آن روز را ببینند. تا اینکه در اکتبر ۱۹۹۸ یک خبر مهم آمد: «ژنرال پینوشه در لندن به دستور یک قاضی اسپانیایی دستگیر شده است.»
کتاب به شکلِ مستندگونهای روند فروپاشی حکومت پینوشه و محاکمه او را دنبال میکند. در میان جلساتِ دادگاه حاضر میشود، از مردمی سخن میگوید که به آنها ستم شده و از شکنجهها، اعدامها و سرکوبهای مختلفی که به دستور پینوشه عملی شدهاند یاد میکند.
در نهایت فرجامِ این دادخواهی را بخوانید: «از همان اول، از همان لحظهای که ژنرال توسط اسکاتلندیارد دستگیر شد، عده زیادی که بیش از حد قدرتمندند، سهم عظیمی در آزاد کردن پینوشه داشتند. چیزی که فوقالعاده است این است که ما موفق شدیم در این مبارزه تقریبا سهساله این همه پیروزی کسب کنیم، که ژنرال فقط وقتی توانست از رویایی که برایش داشتیم، خلاص شود که اعلام کنند یک ابلهِ بیدستوپاست».
علاوه بر این، آنچه دلهای بیقرار قربانیان را اندک تسکینی میدهد این است که: «پرونده پینوشه یک گام بنیادین در مسیر جستوجو برای بشیریتی بهتر باقی خواهد ماند و آثار عملی روشنی خواهد داشت؛ در جهان امروز، هزاران انسان رذل وجود دارند که زندگی شهروندان کشورشان را ویران کردهاند، که به جسم آنها تجاوز کرده و آن را شکنجه دادهاند، و در آینده، صرفا بهخاطر برگزاری محاکمه استرداد پینوشه قادر نخواهند بود مثل گذشته سرخوشانه به خارج از کشورشان سفر کنند. در قرنی که تازه دارد آغاز میشود، آنها دیگر خواب راحت نخواهند داشت. حالا نوبت آنهاست که بترسند. این هدیه انکارناپذیر ژنرال پینوشه به بشریت است.»
گرچه نویسنده پس از نوشتن این خطها تردید میکند و مینویسد که شاید این جملهها تنها اندکی تسلی میبخشند و آنچه که باید، رخ نداده است اما صفحاتی پیشتر نمونههایی آورده شده که نشان میدهد محاکمه ژنرال، به مردم کشورهای دیگر این جسارت را بخشیده تا علیه دیکتاتورهای زمان خود قیام کنند و پاسخ بخواهند. حتا اگر نتیجه این پاسخخواهی در حد کمال نباشد، بیتردید، بیاثر هم نیست.
عنوان: شکستن طلسم وحشت/ پدیدآور: آریل دورفمن، مترجم: زهرا شمس/ انتشارات: کرگدن/ تعداد صفحات: 200/ نوبت چاپ: پنجم.
انتهای پیام/