هویت‌یابی و سردرگمی کیستی در کتاب «من شیر سیرک نیستم»

همانم که نیستم

09 اردیبهشت 1402

اگر بخواهیم کلیت مضمون کتاب «من شیر سیرک نیستم» را در یک کلمه خلاصه کنیم، «هویت‌یابی» تعبیر مناسبی است. این کتاب چالشی 10 روزه از زندگی یک بچه شیر را نشان می‌دهد که همراه خانواده‌اش در یک باغ وحش و درون یک قفس زندگی می‌کنند. بچه شیر به واسطه حضور انسان‌ها در باغ وحش دچار سردرگمی‌هایی در پذیرش هویت خود می شود و به سبب ارتباط با ماموران باغ وحش و بازدیدکنندگان از خلق و خوی اصلی خودش فاصله می‌گیرد و تمایل دارد شبیه انسان‌ها شود.

چالش هویت یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی است که انسان در طول زندگی خودش با آن مواجه می‌شود. برای همین است که روان‌شناسان و نظریه‌پردازان زیادی این چالش را بررسی کرده و در این‌باره حرف زده‌اند. یکی از نظریات مهمی که به این چالش اشاره کرده است، نظریه‌ی رشد روانی‌ـ‌اجتماعی اریک اریکسون است. اریکسون در هشت مرحله، حالات روانی انسان را از تولد تا لحظه مرگ بررسی می‌کند و در مرحله‌ی پنجم به «هویت در برابر سردرگمی نقش» می‌پردازد که انسان در سن 11 سالگی تا اواخر نوجوانی‌اش با آن مواجه می‌شود. اریکسون معتقد بود در دوران نوجوانی، کودکان به کشف استقلال خود می‌پردازند و به عبارت دیگر، خود را حس می‌کنند. افرادی که به وسیله کاوش‌های خود، تشویق و اعتبار درخوری دریافت کنند، این مرحله را با حس استقلال سالم و احساسی درست و مقبول نسبت به خود پشت ‌سر می‌گذارند. از طرفی کسانی که نسبت به باورها و علایق خود مورد مذمت واقع شوند، درباره خود و آینده نیز نامطمئن و گم‌گشته خواهند بود.

بنابراین تکلیف عمده نوجوان کسب هویت است. یعنی فهمیدن و پاسخ دادن به این دو سوال: «من که هستم؟» و «چه می‌کنم؟»

اریکسون بحران این دوره را بحران هویت نامید و آن را بخش جدایی‌ناپذیر رشد سالم روانی‌ـ‌اجتماعی دانست. او معتقد بود این دوره را بایستی دوره نقش‌آزمایی دانست، دوره‌ای که فرد ممکن است برای شکل دادن به مفهوم یکپارچه‌ای از خود، رفتارها، عقاید و علایق گوناگونی را امتحان کند.

ماجرای این داستان هم دقیقا دستمایه‌ای است برای پرداختن به حالات روانی یک فرد در سنین 11 تا 20 سالگی. هرچند که شخصیت اصلی این داستان، بچه شیر، سن کمی دارد اما تمام حالات روانی و تجربیاتی که در طول داستان دارد دقیقا شبیه نوجوانی است که در طول نوجوانی‌اش تجربه می‌کند.

اولین چیزی که در بی‌هویتی بچه‌شیر به چشم می‌آید، نداشتن اسم است. هر کدام از اعضای خانواده اسمی دارند و بچه شیر فقط با همین عنوان صدا زده می‌شود: «توی یک هفته‌ای که به دنیا آمده بودم، هیچ اسمی برایم نگذاشته بود. همیشه به من می‌گفت تو. مثل بابا که می‌گفت توله. مثل این است که آدم‌ها به بچه‌آدم‌ها بگویند بچه!»

دومین موردی که در هویت‌یابی بچه‌شیر در کتاب آمده است، تقلید کردن او از پدرش است: «بعد به طرف باباشیره رفتم و کنارش دراز کشیدم. می‌خواستم مثل او کف دستم را لیس بزنم. اصلا من که دختر نبودم بخواهم کارهای مامان‌شیره را تقلید کنم. می‌خواستم مثل باباشیره باشم، یک شیر نر واقعی!»

اما موقعی که بچه‌شیر سعی دارد نقشش را با پدرش همسان‌سازی کند، ما می‌بینیم که او نمی‌تواند در ساده‌ترین کاری که یک شیر نر انجام می‌دهد، یعنی در نعره کشیدن، شبیه شیرهای اطرافش و مخصوصا پدرش باشد. برای همین است که دائم نقشش و کارهایی که برای نقش شیر بودن انجام می‌دهد، سرکوب می‌شود و مورد تمسخر اعضای خانواده‌اش قرار می‌گیرد. بچه‌شیر سرخورده می‌شود و به این فکر می‌افتد که با نقش کسانی که تشویق می‌شود، همسان‌سازی کند: آدم‌ها. قهرمانی که در ذهن بچه‌شیر نقش می‌بندد نه پدرش است و نه کسی از خانواده شیرها. قهرمان او آدم‌هایی هستند که بچه‌شیر گمان می‌کند فقط آنها هستند که او را دوست دارند. درست برعکس خانواده‌اش.

نکته‌ای که نیلوفر نیک‌بنیاد در نوشتن این بخش از داستان به آن اشاره کرده است، دقیقا نکته‌ای است که نوجوانان با آن به‌صورت ناخودآگاه درگیر هستند. قهرمان‌سازی آنها از کسانی که نوجوان را تشویق می‌کنند یا نوجوان با آنها راحت است. درست مثل بچه‌شیر. وقتی بچه شیر در دهانش پستونک می‌گذارد به‌شدت از جانب آدم‌ها (بازدیدکنندگان) اعتبار می‌گیرد. آن‌ها برایش بیشتر از هروقتی دست تکان می‌دهند، او را به همدیگر نشان می‌دهند و لبخند می‌زنند. همین امر باعث می‌شود بچه شیر برخلاف تذکرهای خانواده‌اش باز هم تمایل به گذاشتن پستونک در دهانش، داشته باشد. وابستگی بچه شیر به پستونک و علاقه او به آدم شدن منجر به کناره‌گیری او از هویتش و زمینه‌ای برای بروز اختلاف او با پدر و مادرش می‌شود. حالا دیگر بچه‌شیر والدینش را دشمن خودش می‌داند و انسان‌ها را دلسوزش. بچه‌شیر دوست دارد حرف آدم‌ها را بشنود و در مقابل دلسوزی‌های پدر و مادرش گارد می‌گیرد. نمی‌شود گفت بچه بودن شخصیت اصلی کتاب نکته مثبتی برای خوانشش توسط نوجوانان است یا نه؛ اما نویسنده خیلی خوب در قالب یک بچه شیر توانسته با نوجوانان و چالش‌های خانوادگی‌شان هم‌دلی کند و در پایان نشان دهد که گاهی والدین مخالف اهداف ما هستند اما تنها دلسوزانی هستند که ما در زندگی داریم.

علاوه بر تمام نکات گفته شده، در خلال داستان ما با موضوع متفاوت دیگری هم روبه‌رو می‌شویم: «نقض حقوق حیوانات برای کسب درآمد.» حیواناتی که در باغ وحش هستند از زندگی خود راضی نیستند و به آدم‌ها به چشم متخلفانی نگاه می‌کنند که آسایش و زندگی طبیعی‌شان را از آنها گرفته‌اند. در قسمتی از داستان می‌خوانیم که باباشیره به پسرش می‌گوید که آدم‌ها آنها را اذیت می‌کنند و از آزار آنها درآمد کسب می‌کنند: «وقتی کفتارها مادرت رو زخمی کردن، اون‌ها به بهونه دوا درمون ما رو آوردن این‌جا. هیچ‌وقت مهربون نبودن و نیستن توله!» گذاشتن موضوع محیط‌زیستی در لابه‌لای موضوع هویت نشان‌دهنده اهمیتش است و نویسنده خیلی خوب توانسته است با قلم ساده و روان خود به این دو موضوع بپردازد.

 

عنوان: من شیر سیرک نیستم/ پدیدآور: نیلوفر نیک‌بنیاد، تصویرگر: مهناز سلیمان‌نژاد / انتشارات: فنی ایران (نردبان)/ چاپ: دوم(1398)/ رده سنی: +11.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید