لهجههای غزهای نوشته یوسف القدره و فاتنه الغره، مجموعهای از یادداشتهای روزانه است که در جریان بمبارانهای اسرائیل بر غزه نوشته شدهاند. نویسندگان با بیان داستانهای شخصی و خاطرات خود، به خواننده نشان میدهند و در تاریخ ثبت میکنند که چگونه جنگ نابودکننده زندگیهاست و خانه خرابکن. هر صفحه از کتاب، داستانی از درد و رنج مردمی است که در میان ویرانهها به دنبال امیدی برای آینده خود و وطنشان میگردند.
کتاب لهجههای غزهای را به تازگی تمام کردم، بیشتر در راه دانشگاه و محل کارم از روی صفحه موبایل میخواندم، صبح خیلی زود یا شب خیلی دیر، وقتی با خیال راحت نشسته بودم در مترو و تاکسی، وقتی نهایت استرسم به اتمام رسیدن بسته اینترنت و نداشتن ناهار و قهوه برای آن روز بود.
«کتاب به شکلی عمیق و احساسی به مفهوم و دردهای جنگ میپردازد. این کتاب با روایتهای انسانی و بدون جهتگیریهای مرسوم، تصویری واقعی و ملموس از زندگی در شرایط جنگی ارائه میدهد.» دردهای جنگ؟ زندگی در شرایط جنگی؟ من چه درکی از این کلمات و عبارات دارم؟ جز اینکه گاهی کتاب را رها می کردم، چون در روحیهام اثر بدی میگذاشت؟ بله این حقیقت است که من با تمام خاورمیانهای بودنم درکی از دردهای جنگ و زندگی در شرایط جنگی ندارم.
درد های جنگ؟ لحظهای هستی، داری با خواهرت بازی میکنی و بعد یهو بوم! تمام! دیگر نیستی، باید دوتا دخترت را خاک کنی و بعد فرار کنی، حتا فرصت گریه و سوگواری نداری.
زندگی در شرایط جنگی؟ یعنی با آب دریا حمام کنی، تازه اگر خوش شانس باشی! آب شیرین چیزی بهتر از آب تقطیر شده دریا نیست، برق و سرپناه و غیره که بماند.
چرا؟ جرم تو چیست؟ چهکار کردی که سزاوار این ترس و درد و آوارگی شدی؟ چرا زمین و زمان به خود نمیپیچد از این همه درد؟ مگر زمین سهم تو نیست که وَنُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ….؟
بگذریم…
از امید میگویم، از مقاومت…
با وجود تمام سختیها و دردها، غزه همچنان به زندگی ادامه میدهد، زندگی به معنای واقعی کلمه در خانیونس تعبیر میشود. وقتی عطر زعتر و نان و زیتون میپیچد و تو راوی خاطرات گذشتهات میشوی. تو زندگی را مغلوب کردی یا مرگ را؟ درد را؟ آوارگی و نکبت را؟ تو با کدام نیروی درونی بر زندگی فائق آمدی؟ چگونه برای آیندهای بهتر تلاش میکنی؟ تو نمادی، نماینده چیزی ورای خودت، بزرگتر و بهتر از همه چیز، تو جوانهای هستی که رشد میکند، سر بر میآورد، سنگ را شکاف میدهد و رشد میکند و قد میکشد.
تو تسلیم نمیشوی، تو درد و رنج و خون و مرگ را به زانو درمیآوری، هنگامی که بازی بچههایت را در میان آوار نگاه میکنی، میبینی؟ میخندند… تو با چشم اشکبار و دست مشت و موهای سفید شدهات دنیا را وادار به تعظیم میکنی، وادار میکنی که بشنوندت، ببینندت، صدای تو شوند، تو هزارتا میشوی در نیویورک و تورنتو و سیدنی و بوئنسآیرس و لندن و نیجر و استانبول و پاریس و تهران و بمبئی… تو همین حالا هم زمین را به ارث بردهای، همه جا خاک توست و صدای تو و پرچم تو…
و چه کسی میتواند نور خدا را با دهانش خاموش کند؟
عنوان: لهجههای غزهای، چند روزنوشت از غزه/ پدیدآور: یوسفالقدرة و فاتنة الغزة، مترجم: محمدرضا ابوالحسنی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۱۳۶/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/