بانوی داستان در کودکی طی حادثهای پدر و مادر خود را از دست میدهد. سرنوشت کودکی تا جوانی او هم به صلاحدید نویسنده در هالهای از ابهام قرار دارد. تا اینکه با همسرش شبیر آشنا میشود. برخلاف نظر مادر شبیر، با هم ازدواج میکنند. البته شرح مخالفت مادر شبیر و نحوه آشنایی آنها هم موضوعیت نداشت و به آن پرداخته نشده است. شبیر اندکی پس از ازدواج به دلیل کاملا نامعلومی از دنیا میرود. اقلا اینجا دیگر خواننده انتظار دارد دلیل مرگ همسر شخص اول داستان را بداند اما باز هم راجع به این موضوع چیزی نمینویسد. حتی وقتی در کتاب به نازایی حیات اشاره میشود، کمترین توقع مخاطب این است که بداند طفلی که از آن نام میبرند و حیات مادر اوست از کجا آمده و قصه آن چیست؟ اما تو گویی پرداختن به جزئیات زندگی شخص اول داستان برای نویسنده، محلی از اعراب ندارد! متاسفانه یا خوشبختانه داستان پر از تعلیقات و اشارات ریز و درشتی است که اگر هر کدام از آنها در جای مناسب روایت میشد، با یک رمان منحصر به فرد و جذاب روبهرو میشدیم.
این کتاب ابدا یک اثر جنگی نیست. حتی سایهای از جنگ را هم با خود حمل نمیکند. منکر اشارات نویسنده به موشکباران و مسجد خرمشهر و کوت عبدالله و … نمیشوم اما این اشارات کوتاه و سرسری، اصلا فضای جنگ را تداعی نمیکند. در «وقتی حیات خواب بود» با زنی خودسر و خودخواه مواجه هستیم که نه تنها برای دیگر مردمان، بلکه برای فرزند شیرخوار خودش هم اهمیت چندانی قائل نیست. به احتمال زیاد زنان با خواندن این کتاب خیلی حرص خواهند خورد! سطرسطر کتاب از بیفکری و سبکسری حیات حکایت میکند. زنی که برای حفظ جان چند گاومیش از خودش و فرزندش و دیگران مایه میگذارد. آخر شما به من بگویید کدام انسان عاقلی کودک شیرخوار خود را زیر خمپاره و موشک به این سو و آن سو میکشد تا به هر قیمتی که شده از گاوهای خود مراقبت کند؟ «وقتی حیات خواب بود» بیشتر از اینکه حکایت زندگی حیات باشد، سرنوشت گاومیشی بود که حیات، مراقبت از آن را همچون نماز بر خود واجب میدانست.
نویسنده کتاب خود را به مادرش تقدیم میکند. «تقدیم به مادرم که خواب حیاتش را ربود…». ابتدای داستان فکر میکنید که با یک روایت واقعی مواجه خواهید بود. اما به این موضوع هم اشارهای نمیشود. به نظر میرسد که نویسنده فقط یک ایده خام و اولیه را روی کاغذ پیاده کرده است. بدون اینکه به شاخ و برگ داستان فکر کند فقط خط سیر اصلی را جلو برده است. دقیقتر اینکه داستان در یک خط شروع شده و در همان خط به پایان رسیده است. نه توصیفی، نه تخیلی، نه هیجانی، نه گرهای! هیچ هیچ!
البته اینکه نویسنده خود را با توصیفات فراوان و اغراق آمیز خفه نکرده است جای شکر دارد. خاصیت این کتاب این است که حرف اضافه نمیزند و یکراست سراغ اصل مطلب میرود. شاید این موضوع برای کسی که حوصله شاخ و برگ اضافه و زیادهگویی ندارد، قابل توجه باشد. البته کاش نویسنده از آن طرف بام نمیافتاد و حداقل دلیل مرگ شبیر را میگفت! یا اینقدر داستان را باز و بیهدف تمام نمیکرد. انگار که به قول بروبچههای فضای مجازی، اصغر فرهادی آخر آن را نوشته بود. به نظرم اگر کسی بخواهد این کتاب را به فیلم تبدیل کند میتواند فیلمنامه آن را به دست یک دانشجوی ترم اولی رشته کارگردانی هم بسپارد. بس که روایت داستان ساده و بدون توضیح اضافه است. البته به دور از انصاف است که چند صفحه آخر پرهیجان کتاب را نادیده بگیرم. شاید بیست صفحه آخر کتاب کمی هیجان به جان مخاطب تزریق کند. گل داستان هم همان چند صفحه آخر است که با تمام بینمکیای که قبل از این با آن مواجه بودید، مجبورتان میکند آن را بخوانید تا در کف پایان آن نمانید.
مخلص کلام اینکه به نظرم این کتاب را نخوانید. اگر بدون اغراق بخواهم بگویم، نه تنها حرفی برای گفتن ندارد، حتی سرگرم هم نخواهید شد. «وقتی حیات خواب بود» داستانی بیغل و غش و بیحاشیه دارد. 125 صفحهای که کمتر از یک ساعت تمام میشود، اما از فرط کلیشه بودن آن عصبانی میشوید!
عنوان: وقتی حیت خواب بود/ پدیدآور: الهه طاهریان/ ناشر: سوره مهر/ تعداد صفحات: 125/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/