نویسنده، در فصلهای مختلف کتاب از زبان آدمهایی متفاوت، داستانهایی مستقل را بیان میکند. در حقیقت، این کتاب متشکل از چند داستان است که به صورت موازی باهم پیش میروند. و مهمترین وجه مشترکشان، مهاجرت به کشوری بیگانه، مهاجرت از روستا به شهر برای تحصیل و… درونمایه روایتهاست.
«مینو»، شخصیت اصلی کتاب، دختری است که بنا به تصمیم و همراه با مادرش، به طریقی غیرقانونی وطنش را ترک میکند. او برای لمس خوشبختیِ موعود، مانند سایر مهاجران در تلاش است تا بدبختیها و بدبیاریهای تازه پیش آمدهاش را از ذهن دور کند و با تصور آیندهای بهتر، در جهت کسب جایگاه اجتماعی مطلوب خود میکوشد. با این وجود، اگر چه که او در بستر جامعه، به موفقیتهایی دست مییابد اما از عهده اداره کردن زندگی شخصی و خصوصی خود به خوبی برنمیآید. و از سمت معشوقهایی که به زندگیاش راه مییابند، مورد بیمهری و آسیب قرار میگیرد. در نهایت، او که نمیتواند فشارهای روانی پیدرپی را تاب بیاورد، تصمیم میگیرد به کشورش بازگردد.
برخلاف تلاش نویسنده که پیداست میکوشد داوری نکند و تصویری بیطرف از فرجام مهاجرت ـ به ویژه مهاجرتهای غیرقانونی ـ ارائه کند، آنچه از ابتدا تا انتهای کتاب به خواننده القا میشود، چیزی جز تباهی و سیاهی این فرجام نیست. داستان با بروز یک حادثه ـ قایقی لبریز از پناهجو که با دیدن کشتی گمان میکنند گارد ساحلی است، پس قایق را وارونه کرده و جان میبازند ـ در اقیانوس برای مهاجران آغاز میشود و با معلق و بیآینده ماندن افرادی در کمپهای پناهجویان پیش میرود. در میانه کتاب به داستان آن کودک بیگناهی برمیخوریم که به قتل میرسد تا مبادا بلندی صدایش، همسفرانش را لو بدهد و موجب گرفتاریشان شود. یا در جایی دیگر، نویسنده از زنان و مردانی میگوید که برای گرفتن اقامت و بنا بر مصلحت، بدون ذرهای مهر به همسری یکدیگر در میآیند. همه این نمونهها و نشانههای ناگفته دیگر، حکایت از جهتگیری عقیده نویسنده میکنند. جان کلام؛ در این تغییر جغرافیای زوری و غیر قانونی، اگر هم نقطه روشنی باشد، به قلم نویسنده در نیامده است.
آقای بُربُر که گویا سری پر دغدغه و دلی پر درد دارد، به پرداختن و نوشتن از مهاجرت قانع نمیشود. نویسنده از موازی بودن داستانهای رمان بستری میسازد و سایر دغدغههایش را به داستان خود وارد میکند. او همین که شرایط را مساعد میبیند، پای عشق را هم به میان میکشد. اما از آنجایی که شخصیتهای داستانیاش را غالبا از میان افراد مغموم و دلگیر، انتخاب و تصویر کرده است، تصویری که از عشق ارائه میکند هم به تناسب، تصوری غبار گرفته و پردرد است. او از عشقهایی مینویسد که در ابتدای راه به بنبست میرسند و تباه میشوند. پس به خطا نرفتهایم اگر بگوییم، این رمان، روایت عشقهای ناکام و سرکشیهای مدام است. فراز و فرود عضو جداییناپذیر حادثههای این کتاب است و محتوای کلی روایت، به خطابهای میماند که از سیاهی و تلخی پر است. و از رنج و پریشانی وارد بر جان و روح آنانکه رفتهاند و دلتنگی و نگرانی آنانکه به انتظار ماندهاند، حکایت میکند».
افزون بر این، «حفظ و نگهداری از ادبیات کهن» و «طبیعت»، همواره دو دغدغه اساسی و مهم نویسنده در زندگی حرفهای او را تشکیل میدهند که به متن این داستان نیز وارد شدهاند.
بربر که پیش از این، در زمینه ادبیات کهن فعالیتها داشته و پژوهشها کرده است؛ اکنون در این اثرش، داستانهایی از تاریخ بلعمی، متنهای پهلوی، داستانهایی منتسب به دوره مادها و حتی قصههای محلی و عاشقانه مصر باستان را در قالب نامههایی که بهمن برای مینو مینویسد، بازنویسی میکند.
به علاوه، او که پیش از این، رمان «اینجا خانه من است» را با مضامینی محیط زیستی منتشر کرده بود. در این داستان نیز، جنبههایی از طبیعت را مورد توجه قرار میدهد. آنجا که سخن از طبیعت و عناصر آن به میان میآید، نحوه نگارش نویسنده نیز تغییر میکند و جانبخشی به اشیا، عنصر غالب روایی را تشکیل میدهد. البته این جانبخشی به اشیا در متن کتاب، محدود به توصیف طبیعت نمیشود و نویسنده به طور نامرتب و ناخوشایندی در پارههایی از داستان از آن بهره میگیرد. به طور مثال «صدای خوردن لیوان به قرنیز و هزار تکه شدنش اژدهای سکوت را تکهتکه میکند»، «لودر و بیل مکانیکی بازویشان را کمی بلند میکنند» و … .
در مجموع، اگر احساس میکنید ذهنتان آماده پذیرش هجوم چند پرسش و مسئله تازه است، این کتاب را بخوانید. اما فراموش نکنید که نسخههای پیچیده شده و پاسخهای کوتاه نویسنده ممکن است که به مذاقتان خوش نیاید و ذهن پرسشگرتان را مجاب نکند.
عنوان: مرزهایی که از آن گذشتی/ پدیدآور: مسعود بُربُر/ انتشارات: ثالث/ تعداد صفحات: 360/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/