من مخاطب کتاب کودک نیستم و کودکی هم در بساط ندارم. کتاب «اجازه هست؟» را هم به عنوان بزرگسال خواندم و چیزی عجیب درونم کشف کردم. چیزی که میگفت: «تو هم هنوز برای دوست شدن اجازه میخواهی…» و اصلا شاید برای همین هم دوستش داشتم. به قولِ عزیزی، همدردی ما را به کتابها نزدیک میکند. یکی از مهمترین فاکتورهای محبوبیت یک کتاب این است که تو چقدر احساس نزدیکی میکنی، به کتاب و با کتاب…
کتابِ «اجازه هست» داستان بسیار کوتاهِ سی صفحهای است که انتشارات پرتقال آن را چاپ کرده و طرح جلد جذابی هم دارد و صفحاتش پر از تصاویر و عکسهایی است که میتواند کودک شما را برای یک شب قبل از خواب سرگرم کند. خلاصه بگویم داستانِ کتاب، درباره دوست پیدا کردن اما فراتر از آن است. کتاب درباره جوجه اردکی است که هیچ دوستی ندارد و راه میافتد در جنگل تا دوست پیدا کند و از بقیه حیوانات اجازه بگیرد که میتواند دوستِ آنها باشد یا نه. کلیتِ کتاب درباره دوستی است اما اگر بعد از خواندنش از فرزندتان بپرسید «کتاب درباره چی بود؟» احتمالاً مفاهیم دیگری را به شما یادآوری خواهد کرد. مفاهیمی مانند اعتماد به نفس، همدلی، کار گروهی، استقلال، محبت و خودیاری که در لایههای زیرین داستان جوجه اردک ما نهفته شده است و به احتمال زیاد این مفاهیم را فقط بچهها بفهمند. چرا؟ چون حتما لحظههایی از زندگی جایِ دوست کوچکشان بودهاند و کسی با آنها دوست نشده و احتمالا خیلی فکر کردهاند که چهکار کنند؟ و این کتاب به آنها یاد نخواهد داد که چگونه دوست پیدا کنند. بلکه دست آن ها را میگیرد و نشانشان میدهد چگونه دوستی بسازند و چگونه تشکیلِ جمعِ دوستانه دهند.
کتاب پایان و آغاز بینظیری دارد که من اطلاعی ندارم بخشی از قصه نويسنده است یا مترجم آن را به کتاب اضافه کرده، اما هرچه هست جانِ تازهای به کتاب بخشیده داستان با جملهای شروع میشود که از همان ابتدا دلِ هر بزرگسال و بچهای را برای خواندنش میلرزاند. «تقدیم به بچههایی که در دلشان برای تمام انسانها جایی هست.» از همان ابتدا با این جمله شما دوزاریتان میافتد که کتاب فقط نمیخواهد بگوید دوست پیدا کن، یا چطور دوست پیدا کن! بلکه حرف و پیامی که لابهلای کاغذهای رنگی و کودکانه این کتاب است بسیار فراتر از چیزی است که فکر میکنید. پیام و حرفی که غیر از بچهها، به درد هر بزرگسالی هم میخورد.: «دوست داشتنِ دیگران …»
یکی از جذابترین بخشهای کتاب برای من تصاویرش بود. تصاویر بزرگ، رنگی و دوستداشتنی که پابهپای داستان پیش میرفتند و از قصه جدا نبودند. در واقع نویسنده تصویرپردازی را بخشی از خمیرِ کتاب قرار داده است و همین باعث شده بچهها هنگام خواندن کتاب حس همدلی بیشتری با شخصیتِ اصلی داشته باشند. تصویرهای بزرگ و مجسمِ کتاب حتی باعث میشود بتوانید کتاب را دستِ نوزادها بدهید تا عکسها را دنبال کنند و داستان را برایشان تعریف کنید.
این کتاب با تمام خوبی و تعریفها و قشنگیهایش خط قرمزی صریح هم دارد که شاید برداشت من باشد اما لازم است اینجا دربارهاش صحبت کنم و لازم است که داستان کتاب را کمی اسپویل کنم. همانطور که گفتم کتاب درباره جوجه اردکی است که هیچ دوستی پیدا نمیکند و در هیچ اکیپ و گروهی عضو نمیشود. او برای اینکه با بقیه حیوانات دوست شود سعی میکند خودش را شبیه آنها کند، اما در آخر میپذیرد که تفاوتهایی اساسی با بقیه دارد و بهخاطر تفاوتهایش جایی در هیچ باشگاهی ندارد. نقطه اوج داستان اینجا شروع میشود که جوجه اردک تصمیم میگیرد گروه خودش را تشکیل دهد و گروهِ او جایی میشود برای کسانی که در هیچ اکیپی پذیرفته نشدهاند! بله… همانطور که دریافت کردید کتاب میخواهد از آدمهایی حرف بزند که با بقیه متفاوتند و دوست پیدا نمیکنند و بهخاطر تفاوتشان در هیچ قشری پذیرفته نمیشوند و در نهایت مجبور میشوند گروه خودشان را بزنند. زنگ خطر دقیقا همین جاست! این جملهها برای شما آشنا نیست؟
«پذیرفتن تفاوتها»، «دوست داشتن بیقید و شرطِ آدمهای متفاوت»، «نزدیک شدن به آدمها» و…
برای همین به والدین پیشنهاد میکنم قبل از اینکه کتاب را دست فرزندتان بدهید، خودتان یکبار کتاب را بخوانید و اگر این زنگ خطر را فهمیدید و احساس میکنید برداشت من از «آدمهای متفاوت» همان قشر رنگینکمانی است کتاب را برای کودکتان نخوانید. اما اگر احساس میکنید برداشت من اشتباه بوده میتوانید با خیال راحت کتاب را دست بچهتان دهید.
عنوان: اجازه هست؟/ پدیدآور: جان کلی، تصویرگر: رضی هیرمندی/ انتشارات: پرتقال/ تعداد صفحات: ۳۱/ نوبت چاپ: هفتم.
انتهای پیام/