مروری بر یکی از کتب «روایت پیشرفت»

پیوند ناموفق میان ادبیات و دستاوردهای علمی

19 اردیبهشت 1403

بعد از جنگ جهانی دوم و با شروع جنگ سرد، جهان به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد. از یک سو آمریکا و متحدانش و از سوی دیگر شوروی و متحدانش دو سر ین بلوک قدرت بودند. کشورهایی که جهان اول نامیده می‌شدند و باقی کشورها با برچسب‌هایی مثل درحال توسعه، جهان دوم و جهان سوم شناخته می‌شدند. اما این روند رقابت ابرقدرت‌ها بر سر منابع جهان، به مرور زمان ‌کشورهای دیگر را بیدار کرد تا این برچسب‌گذاری‌ها و عنوان‌بندی‌ها‌ را به هم بریزند و در مسیر توسعه و پیشرفت قدم بگذارند. بدون هیچ شکی ایران یکی از این کشورها بوده است که به ویژه بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، همواره کوشید تا با شعار نه شرقی نه غربی مسیری جدا از بلوک‌های قدرت بسازد و خود بیرق رشد و پیشرفت در علوم مختلف را در دست گیرد. از همه این سال‌ها تلاش و همه این سال‌ها آزمون و خطا و رسیدن و نرسیدن و شکست و موفقیت، بدون شک خاطرات و تجربیات بسیاری باقی مانده است. خاطرات کسانی که از همان سال‌های ابتدایی قدم در راه توسعه کشور گذاشتند تا کسانی که امروز در این راه گام‌ برمی‌دارند. اما این خاطرات و این روند رشد چگونه قرار است در اختیار مردم قرار گیرد؟ به جرات می‌توان گفت که ادبیات یکی از این راه‌هاست. ادبیات با انعطاف بی‌بدیل خود می‌تواند حوزه‌های فکری مختلفی را در دل خود جای دهد و از کلام و کلمه بهره گیرد تا موضوعات مختلف علمی را از قالب خشک و تئوریک آن‌ها خارج کند و در قالب‌های مختلف ادبی به مخاطب عرضه کند.

در این میان می‌توان «خاطره‌نگاری» و «تاریخ شفاهی» را از قالب‌های مناسب در جهت معرفی و نمایش این مسیر پر سنگلاخ رشد به مخاطب دانست. انتشارات «راهیار» کتاب‌های مختلفی را تحت عنوان کلی «تاریخ شفاهی پیشرفت» منتشر کرده است که کتاب «آرزوهای دست‌ساز» یکی از این کتاب‌هاست.

این کتاب که میلاد حبیبی آن را نوشته است، ماجرای شکل‌گیری یک شرکت دانش‌بنیان است. شرکتی که در بیش از سی زمینه مختلف الکترونیک و رایانه فعالیت دارد. در واقع کتاب آرزوهای دست‌ساز روایت ده سال تلاش این شرکت از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۵ است. روایت فراز و نشیب‌ها، چالش‌ها، نشدن‌ها و نشنیدن‌ها و در نهایت ماندن و ساختن است.

همانطور که پیش‌تر اشاره شد، این کتاب تلاش کرده است تا به کمک پیوند با ادبیات مسائل پیچیده مسیر پیشرفت در عرصه دانش‌بنیان را به شکلی ملموس بیان کند.

پر واضح است که مدد از ادبیات خواه ناخواه چهارچوب‌هایی را برای روایت تعریف می‌کند. چهارچوب‌های که اثر را از همان جهات قابل نقد و بررسی و پردازش می‌کنند. همانگونه که اگر از مدیومی چون سینما و تلویزیون برای نمایش این روایت استفاده می‌شد نیز روایت در چهارچوب مشخص این قالب‌ها جای می‌گرفت و در همان چهارچوب‌ها قابل پرداخت و نقد و بررسی می‌شد.

یکی از مهم‌ترین مسائلی که از منظر ادبیات در کتاب آرزوهای دست‌ساز می‌تواند مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد، شیوه‌ روایت آن است. در حقیقت با توجه به عبارت «تاریخ شفاهی پیشرفت» که روی جلد کتاب نقش بسته است؛ ما با تصور روایتی مستند به سراغ کتاب می‌رویم. در این میان اما هرچه پیش می‌رویم روایت را دور از قواعد و قوانین آثار مستندنگاری می‌یابیم.

آنچه به چشم می‌خورد روایتی است خیالی که با وقایع و خاطرات و روایت‌هایی واقعی پیوند خورده و با زبانی نزدیک به زبان ادبیات داستانی بازتعریف می‌شود. در این بین نیز پاراگراف‌هایی مرتبط با روایت اصلی از زبان شخصیت‌های اصلی با فونتی دیگر آورده شده است. در واقع به نظر می‌رسد نویسنده سبک داستان‌مستند را برای نگارش این خاطرات برگزیده است. اما سوالی که پیش می‌آید این است که چقدر در این امر به موفقیت دست یافته است؟

برای پاسخ به این سوال باید به بررسی عناصر داستان در اثر و به موازات آن قواعد مستندنگاری در آن بپردازیم. در حقیقت پر واضح است که نویسنده با انتخاب این شیوه نگارش تلاش کرده است تا در راستای مملوس‌تر شدن هرچه بیشتر تجربیات شخصیت‌های اصلی و ایجاد هم‌حسی بیشتر میان اثر و مخاطب حرکت کند. او با وارد کردن یک راوی اول شخص به ماجرا و روایت وقایع از زبان و دریچه‌ نگاه او به واسطه رفاقتش با شخصیت‌های اصلی، سعی در تغییر فضای کلی اثر از روایت مستند به روایت داستانی دارد. اما این افزودن راوی خیالی برای خلق یک داستان‌مستند چقدر ضرورت داشت؟

از معایب راوی خیالی اثر این است که او در این مقام نه تنها راوی اول شخصی حاضر و ناظر نیست بلکه همان خاطرات شخصیت‌های اصلی را بازتعریف می‌کند بی‌آنکه خود در آن خاطرات حضور داشته باشد و از همین حیث گاهی سر کلاف چنان گم می‌شود که راوی ما به راوی دانای کل تغییر شکل می‌دهد. راوی دانای کلی که به شیوه رمان‌های کلاسیک جهان فکری خود(بخوانید نویسنده)  را به اثر تحمیل می‌کند.

در واقع بحث این نیست که چقدر نظرات راوی در باب مسائل اجتماعی مانند آموزش‌و‌پرورش و شیوه‌های کجدار و مریز آن و یا کنکور و پیامدهای آن درست یا غلط است؛ بحث این است که انتقادات راوی در فرم جا خوش نمی‌کند و از اثر بیرون می‌زند.

وظیفه داستان همواره «نشان دادن» است تا «گفتن». در حقیقت داستان قرار است به کمک ابزار و عناصر جادویی‌اش بدترین و یا بهترین تجربیات و رخدادها را عینی و ملموس کند نه آنکه آنچه می‌خواهد گفته و خوانده شود را در دهان شخصیت‌ها و یا راوی بگذارد بی‌آنکه زیرساخت‌های داستانی وجود داشته باشد.

بنابراین انتخاب راوی خیالی با این ویژگی‌ها منطق داستانی اثر را زیر سوال برده است. چه آنکه نویسنده با انتخاب یکی از شخصیت‌های اصلی به عنوان راوی و به کارگیری عناصر داستانی همان شیوه داستان‌مستند را حفظ کند و از حیث روایت‌پردازی نیز قوی‌تر ظاهر شود.

آرزوهای دست‌ساز با تمام قوت و ضعف‌هایش متکی بر واقعیت است. بنابراین اگر نخواهیم صرفا از جنبه ادبی بدان بپردازیم و به خود خاطرات توجه کنیم، می‌توانیم کتاب را گام مهمی در راستای فرهنگ‌سازی برای ماندن و ساختن بدانیم. آنچه در تمام دویست صفحه‌ کتاب واضح و مبرهن است، مسیر رسیدن به رشد است که  با تمام دشواری‌ها و چالش‌های آن برای کسانی که به شکلی هدفمند به سمت قله حرکت می‌کنند؛ میسر می‌شود.

در حقیقت پی‌رنگ اثر را می‌توانیم مدل کوچکی از مسیر رشد و توسعه بدانیم که به مقیاس‌های بزرگ‌تر نیز قابل تعمیم است.

آرزوهای دست‌ساز با موضوع منحصر به فرد خود، توانایی زنده نگه‌داشتن جوانه امید را در دل کسانی که قصد دارند قدم در راه توسعه بگذارند دارد. چرا که سعی دارد صادقانه چاه‌ و چاله‌های مسیر رسیدن را به نمایش بگذارد اما در نهایت مقصد را نیز به مخاطب نشان دهد.

رسیدن به چاپ چهارم کتاب در مدتی کوتاه بیان کننده این مسئله است که کتاب اگرچه از جنبه ادبی ضعیف عمل کرده است اما در بحث فرهنگ‌سازی توانسته به موفقیت قابل توجهی دست یابد.

به بیانی دیگر پیوند میان ادبیات و الکترونیک و رایانه، در این اثر پیوند قابل دفاعی نیست اما کتاب فی‌نفسه به دلیل ابعاد فرهنگی و اجتماعی‌اش کتابی خواندنی است.

 

عنوان: آرزوهای دست‌ساز؛ مارجای شکل‌گیری یک شرکت دانش‌بنیان/ پدیدآورنده: میلاد حبیبی/ نشر: راهیار/ تعداد صفحات: ۱۵۷/ نوبت چاپ: چهارم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید