بازخوانی معضلات روزمره آدم‌ها در جنگ

چراغِ روشنِ یک باریکه

14 آذر 1403

«لهجه‌های غزه‌ای» پاسخ جامع و کاملی‌ست به یک پرسش همیشگی، به پرسش آدم‌هایی که در ساحل امن زندگی‌شان نشسته‌اند و برای آنان که در غرقاب زندگی گیر افتاده‌اند، دست تکان می‌دهند. انگار که از زبان «آی آدم‌های» نیما یوشیج است. پاسخی ساده به تلخ‌ترین پرسش جهان که چطور در دل جنگ زندگی می‌کنید. یک شاعر زن با نام فاتنه الغره و یک شاعر مرد با نام یوسف القدره راویان این روزهای غزه هستند.

فاتنه الغره برای مدتی در غزه زندگی کرده‌، اما یوسف القدره ساکن همیشگی این شهر کوچک است. این دو نفر، شرایط زیستن در این نوار باریک را ریز به ریز توضیح می‌دهند. در غزه درگیر جنگی که تلاش می‌کند زندگی را در بوی نانی که از پنجره خانه‌ها بیرون می‌زند، زنده نگه دارد. در صدای آواز کودکان، در مزه غریب و دور از دسترس فلافل، در طعم زنده و آتشین فلفل قرمز و در صدای ریزش قطرات آبِ زیرِ دوش. راویان این روزها، تنها آنچه را که می‌بینند و حس می‌کنند، روایت می‌کنند؛ که چه ساده با یک لیوان آب خنک اشک آدمی سرازیر می‌شود و روح در هم می‌شکند. که چشم به آنچه می‌بیند، اعتماد ندارد. دارد و ندارد. راوی می‌گوید غبار آوار آنقدر زیاد است که تشخیص جنازه‌ها از هم کار آسانی‌ نیست. آدم‌ها از نشانه‌ها آشنایان‌شان را می‌جویند و فریاد اندوه می‌کشند. و بعد حتی اگر هم اشتباه تشخیص داده باشند، باز هم چیزی از غم‌شان کم نمی‌شود؛ چرا که تمام‌شان در سیل بزرگ‌تری از غم گیرافتاده‌اند.

«آواره از درد خودم به درد دیگران، و در حالی که گریه‌ام را به تعویق انداخته‌ام در گریه بزرگ‌تر و گسترده‌تری به اندازه کل باریکه غزه غرق می‌شوم.»

زندگی عین پیچک به آدم می‌پیچد، از سر و روی آدم بالا می‌رود و وسوسه کارهای بزرگ را به سر آدم می‌اندازد. وسوسه یک حرکت دسته جمعی که زنده بودن در تک‌تک لحظاتش موج بزند. هیچ فکر نمی‌کردم بعد از خواندن این رونوشت‌ها، با دیدن فلافل یاد آن پخت‌ و پز دسته جمعی بیفتم که از صبح تا اواسط نیمه‌شب طول کشید و جنگ زدگان بسیاری را دور آن چراغ کوچک جمع کرد. یا حتی با دیدن یک جرعه آب گوارا یاد غزه بیفتم. یاد آسمان سرخ غزه که مسیری برای پرندگان جهنمی‌ست.

چرا «لهجه‌های غزه‌ای» اثر خوبی‌ست؟ چون از اصلی‌ترین معضلات روزمره آدم‌ها می‌گوید تا به جزئی‌ترین‌شان برسد. جذابیت دیگر اثر این است که یادداشت‌های شاعر زن، فاتنه الغره، مخاطب دارد و نوشته حالت نامه‌نگاری پیدا کرده. مخاطبی که سن کمی دارد، به دور از این جنگ هزارساله، در بلژیک زندگی می‌کند و تصوری از زندگی در پناهگاه ندارد. این حالت گزارش‌گونه نوشته‌ها و تخت بودن لحن آن‌ها به کتاب کمک شایانی کرده، چرا که آن را از جهت‌گیری‌های سیاسی مستقیم دور کرده و توانسته بدون آن که اشک مخاطب را درآورد یا تلاشی در این راستا داشته باشد، احساسات مخاطب را در دست بگیرد. در واقع سختی شرایط، مخاطب را گیر می‌اندازد و با اثر همراهش می‌کند.

شنیدن این کتاب از زبان ناصر طهماسب، اولین تجربه من در زمینه مواجهه با کتاب صوتی بود و چه تجربه‌ خوبی شد! کسی که لحن را می‌فهمد و تلاش می‌کند تا در عین بی‌تفاوتی، تمام احساس شاعرانه نگارنده را در مشت بگیرد و آن را محتاطانه پیش روی بیننده عیان کند.

«لهجه‌های غزه‌ای» را می‌توان این طور ترجمه کرد: بیا تا به تو بگویم، که ما چگونه زندگی می‌کنیم. بیا با ما و این وحشت مدام همراه شو تا شاید در دل این همه تلخی، نسیم کوتاهی از رویا به صورتت بخورد. آن چه در این اثر کم‌رنگ است، نقش فردیت راویان است. خلاف آنچه که به نظر می‌رسد، حضور جمعی مردمان جنگ زده و روابط و دیالوگ‌هایی که با هم برقرار می‌کنند، بسیار پررنگ‌تر از تجربیات شخصی این دو گزارشگر است و همین یکی از وجوه تمایز اثر با دیگر آثار این چنینی است.

عنوان: لهجه‌های غزه‌ای، چند روزنوشت از غزه/ پدیدآور: یوسف‌القدرة و فاتنة الغزة، مترجم: محمدرضا ابوالحسنی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: ۱۳۶/ نوبت چاپ: اول.

انتهای پیام/

منتشر شده در:

بیشتر بخوانید