یکی از اصلیترین ایرادات به کتابهای خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی کسلکننده بودن آنهاست. راوی حرفهایی را که سالها به زبان نیاورده میگوید (تصور میکند برای تاریخ میگوید) و نویسنده نیز با این تصور که امانتداری اصل مهم در نوشتن خاطرات است هرچه راوی بازگو کرده را عین به عین در روایش میگنجاند تا مبادا راوی ناخشنود شود. این رویه اصلیترین آسیبی است که در روند خاطرهنگاری روی داده و علتش ناآشنایی یا تازهکار بودن نویسندگان با اصول آن است و سبب میشود خوانندگان با این گونه کتب روز به روز ارتباطشان کمتر شود. ولی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» از این اتهام مبراست و اضافهگویی و درازنویسیهای مرسوم که کتابها را تبدیل به غول دستنیافتنی میکنند، ندارد. حمید حسام به عنوان نویسنده با تجربه در این عرصه، روایت کتاب را طوری ترتیب داده که خواننده از مطالعه آن خسته و دلزده نشود و ریتم کار به گونهای است که خیلی زود به پایان میرسد. در حالی که در موارد بسیاری کتاب ریتم کندی دارد و خواننده به تعداد صفحات باقیمانده خیر میشود. برای مثال وقتی میخواهیم خاطرات یک فرمانده جنگ را بخوانیم اشارهای گذرا به دوران کودکی و شرایط زمانه میتواند کافی باشد و ضرورتی ندارد شجرهنامه خانوادگی و اطلاعات غیرکاربردی را در متن کتاب بازگو کنند، یا حتی با ترفندهای نوشتن میتوان آن اطلاعات را در لابهلای روایت اصلی گنجاند تا ریتم روایت بالا برود. هدف از گفتن این نکته آن بود که یادآوری شود که آوردن برخی خاطرات و جزئیات که در روند کلی کتاب نقشی ندارند، ضرورت ندارد و نویسنده است که تشخیص میدهد کدام روایت یا خاطره در روند کتاب نقش دارد تا مبادا حذف کردن یا کنار گذاشتن آن به کلیت اثر لطمه بزند.
«مهاجر سرزمین آفتاب» اطلاعات زیادی به خواننده میدهد. اطلاعاتی درباره اوضاع زندگی در ژاپن پیش از جنگ جهانی دوم، بمباران اتمی، آداب و رسوم جاری در خانواده و جامعه ژاپنی، حضور آمریکاییها در این کشور و به طور کلی سفری است از شرق تا غرب آسیا با چاشنی تاریخ. شاید این تعبیر خیلی کلیشهای شده باشد که گفته میشود «فلان کتاب تجربه یک سفر طول و دراز را برای شما به ارمغان خواهد آورد» ولی چه کلیشه شده باشد چه نه، درباره این کتاب مصداق دارد.
با وجود اینکه حجم کتاب زیاد نیست (بخش متنی کتاب 203 صفحه است) ولی اطلاعاتی که از زندگی و زمانه در آن گنجانده شده به قدری است که خواننده احساس نمیکند چیزی ناگفته مانده یا اطلاعاتی بوده که از او دریغ شده است. این دقیقا نقطه قوت کتاب حمید حسام است که خواننده را سرگردان رها نمیکند و از طرفی هم پرگویی مرسوم در برخی کتابهای این حوزه را ندارد.
نکته جالب دیگر درباره این کتاب پانوشتهای آن است که در مصاحبه با فرزندان یا افرادی که در خاطره نقش داشتهاند روایت راوی از زاویه دیگر تکمیل یا تایید شده است. این نکته را در کارهای حمید حسام میتوان سراغ گرفت و نشان میدهد او به دنبال نوشتن یک متن مصاحبه نیست بلکه تحقیق بعد از مصاحبه ابتدایی را تا پایان نگارش کتاب ادامه میدهد. اتفاقی که باز در قلمهای دیگر اگر نگوییم دیده نمیشود بلکه باید گفت نادر است.
«مهاجر سرزمین آفتاب» درباره فردی است که از خانه و کاشانه خود هجرت میکند و سختی آن را بر خود هموار میکند. سبا بابایی مصداق آیه صد سوره نساء است: «و هر كس كه در راه خدا هجرت كند، در روى زمين سرپناه بسيار و گشايش [در كار] میيابد…» و در مرور زندگی خانم یامامورا نیز این نکته به خوبی مشهود است که او پس از پذیرش اسلام و هجرت، با وجود اینکه خانوادهاش او را طرد کردند گشایش بسیاری در زندگی و کارش ایجاد شد. تا جایی که به جایگاه مادر شهید رسید و این نیز افتخاری بسیار بزرگ برای او به شمار میرود.
نثر روان و بدون سکته کتاب از گزینههای مثبت برای آن به شمار میرود. عاملی که در مواردی مانع ادامه دادن بسیاری از کتابها میشود ولی در این کتاب خواننده با نثری سبک و بدون دستانداز طرف است که او را به جلو میبرد. در واقع در این کتاب است که نقش نویسنده پررنگ میشود و زیرا نویسنده در گزینش این نثر و ایجاد ریتم آن موفق بوده و توانسته خواننده در موقعیتهای کتاب با نثرش همراهی کند تا چیزی از دست نرود.
«مهاجر سرزمین آفتاب» روایتی متفاوت از تمام روایتهایی است که درباره مادران شهدا نوشته شده، زیرا هم راوی و تجربیات و سلوکش متفاوت است و هم شیوه چیدمان اطلاعات در کتاب متفاوت است.
عنوان:مهاجر سرزمین آفتاب؛ خاطرات کونیکو یامامورا (سبا بابایی) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران/ پدیدآور: حمید حسام، مسعود امیرخانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات:248/ نوبت چاپ: نهم.
انتهای پیام/