کتاب «پرواز پروانهها» با زیر عنوان داستانهای کودکان، مجموعه داستانهای کوتاهی به دبیری مریم بصیری است که نشر سروش آن را منتشر کرده است، مجموعهای که دربردارنده سیزده قصه صاف، پرسخاوت و خوشکلمه است. داستانهایی که به گفته انتشارات سروش ویژه رده سنی کودکانند و هر کدامشان با شخصیتهایی خاص همچون باد، باران و ابر، یا انسان، شتر و موش کور، قصههایی را آفریدهاند که رنگ و بوی کرامات امام رضا(ع) نسبت به این موجودات و انسان را نشان میدهند.
کراماتی همچون شفای مریض، نجات دادن حیواناتی همچون خرگوش از دست حیوانات شکارچی مثل عقاب، آباد کردن سرزمینی خشک و بیآب و علف با گذشتن از آن سرزمین و دیگر عنایات خاص امام رضا(ع). اما همانطور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، مسألهای که شاید کمی باورپذیری این داستانها را از سوی کودکان کاهش دهد این است که خودشان نه میتوانند با حیوانات صحبت کنند و نه اینکه میتوانند تصوری از این مسأله را در خود ایجاد کنند. هر چند این مسأله امری محال و دور از واقعیت نیست و در بسیاری از فیلمها و داستانها نیز مورد استفاده قرار گرفته است و چه بسا یکی از بزرگترین منابع ادبیاتی ما که همان «کلیله و دمنه» است از همین طریق داستانسراییاش را انجام داده؛ اما در این جا بحث بر سر داستانهایی است که دارای مضامین اخلاقی و اعتقادی هستند و اهلبیت (ع) نیز از شخصیتهای ویژه این داستانها هستند. بنابراین به نظر نگارنده در ادبیات دینی با موضوعات اخلاقی، هر چند که دارا بودن شخصیتهایی همچون حیوانات و عوامل طبیعی باعث کشش داستان و جذب خاص مخاطب برای آنها میشود، اما به نظر می رسد باور این گونه داستانها برای کودکان کمی سنگین و غیرممکن خواهد بود. لذا اگر در انتخاب قصهها و داستانهایشان کمی دقت بیشتری به خرج داده شود باورپذیریشان بیشتر و خوشخوانتر خواهند شد و باعث میشود تا مخاطب با شخصیتها و عوامل داستانی ارتباطی معنایی پیدا کند. لذا این کار شاید برای ذهن کودکان کمی زود باشد و چه بسا اثری عکس بر جا بگذارد. چرا که کودکان هنوز به شناخت مناسب سنشان از ائمه اطهار (ع)، کرامات و نشانههایشان نرسیدهاند.
حالا با هم قسمتی از متن داستان «ابر بزرگ» را به قلم زینب بخشایش میخوانیم: «ابر حوصله بغبغوی کبوترها را نداشت. با عصبانیت سر آنها فریاد زد. به آنها گفت: دلش نمیخواهد قطرههای با ارزشش را با کسی قسمت کند. پرندهها که از حرف ابر ناراحت شده بودند، پرواز کردند و رفتند. ابر دیگر خوابش نمیآمد. از یک جا ماندن خسته شده بود و حوصلهاش هم سر رفته بود. ناگهان احساس کرد یکی او را هل داد. باد بود که به زحمت ابر را هل میداد و با او حرف میزد. زمین باید بشه خیس، چرا حرف حالیت نیست، پاشو کلی کار داریم، ببار ای ابر خسیس. ابر نگاهش افتاد پایین. سایهاش بیابان را تاریک کرده بود. دید آدمها یک جا جمع شدهاند. زن و مرد و بچه و پیر، ولی یک نفر بود که با بقیه خیلی فرق داشت. از همه قشنگتر بود. ابر او را شناخت. باد هوهو کرد و گفت: او بنده خوب خدا، که اسمش هست امام رضا، اومده تا دعا کنه، دردا رو هم دوا کنه.»
همان طور که ملاحظه کردید این متن یکی از داستانهایی است که برای رده سنی کودکان نوشته شده و به نظر میرسد مخاطب کودک ما در هماهنگی شخصیتهای این داستان و پیدایش ارتباط معنایی بین آنها و کرامت امام رضا (ع) کمی با مشکل مواجه شود ضمن اینکه والدین و مربیان نیز مجبور به پاسخگویی سؤالاتی سخت و فلسفی خواهند شد. بنابراین شیوه روایتگری در داستانهای مذهبی و دینی مسألهای است که بایستی با دقت و ظرافت بیشتری انتخاب شود.
انتهای پیام/