در پایان کتاب انگار که نویسنده از طولانی شدن کتاب ترسیده، تلاش کرده هرطور شده کتاب را تمام کند و برخی گرههای ریز زندگی شخصی شخصیتهای داستان، مثل داستان ماهی و همسرش بدون دلیل و توضیح منطقی حل میشود و این حل شدن ناگهانی در کنار مقاومت عجیب کاراکتر در طول داستان عجیب و باورناپذیر است.
شخصیتها و اخلاقشان به قدری آشنا و نزدیک است که حتما همه ما یکی از نمونههایش را در فامیل خود داریم. همین احساس همزادپنداری، مخصوصا برای منی که در خانوادهای پر جمعیت بزرگ شدهام و تقریبا بیشتر این شخصیتها را در اطرافم دیدهام باعث میشد که تمامی شخصیتها را به شکل افراطگونهای حس کنم. با کنایههای پوران کلافه شوم، با احساسات طاووس احساساتی شوم، با بداخلاقیهای ماهدخت اخم کنم، برای دلسوزیهای تابان لبخند بزنم و نگران قلبدرد پرتو شوم!
البته در شخصیتپردازی نقصی وجود داشت و آن هم سن خواهران بود! اسمهایی که برای شخصیتها انتخاب شده بود نسبتا امروزی بود در حالی که شخصیتها احتمالا در بیشترین حالت متولد 1340 و کمترین حالت متولد 57 بودند و گاهی سن شخصیتها و اسم و رفتارشان با هم همخوانی نداشت و این باعث سردرگمی بود.
طرح روی جلد کتاب هم احتمالا یکی از عواملیست که شما را تشویق میکند که کتاب را از قفسه بردارید و آن را ورق بزنید! و اتفاقا در بعضی نقاط کتاب توصیفات فضای قدیمی خانه و چای دارچین خوردنها و سلیقه به خرج دادنهای تابان، باعث شیرینی کتاب میشود و اگر کتاب تصویر داشت و یا میخواستیم آن را تبدیل به فیلمنامه کنیم، فیلمی میشد شبیه فیلمهای رضا میرکریمی، شیرین، گرم و صمیمی!
نکته دیگری که به نظر میرسد توصیفات آرام و رویایی از فضای خانه، مناسب قصهای که در تلاش بود ملتهب و پر از استرسِ گم شدنِ مهراب باشد نبود! شاید اگر نویسنده برای نوشتن گره اصلی قصه عجله نکرده بود و به جای پرتاب ناگهانی خواننده به داستان ابتدا فضاهای مختلف داستان را توصیف میکرد، متن دلچسبتر میشد.
اسم کتاب «گره باز» بود ولی داستان گره و معمای خوبی درونش داشت که میتوانست تا لحظه آخر رو نشود. گره داستان به خوبی مخاطب را به دنبال خودش میکشاند و به نظرم میتوانست تا فصل آخر پنهان بماند و این خیلی به جذاب ماندن کتاب تا لحظه آخر کمک میکرد.
در معرفی کتاب آمده که گره باز یک عاشقانه خانوادگی است که تلاشهای مردم این وطن در کوران جنگ را به خوبی نشان داده است که کاملا با این جمله مخالفم! گم شدنِ چهل ساله پدر خانواده دلیل ارزشمندی داشت ولی حتی در حد یک صفحه کامل هم به آن پرداخته نشده بود و اتفاقا تمامی خانواده که خانوادهای جنگزده و مهاجر از خوزستان به مشهد و نیشابور بودند از خوزستان و خاطراتش فراری و گریزان بودند و دلیل و تلاشی نداشتند تا بابت آن به خود افتخار کنند! تا آخر کتاب هم بعد از مشخص شدن دلیل گم شدن پدر خانواده، حتی آنقدری به این موضوع پرداخته نمیشود که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند و وطنپرستی شخصیت یا شخصیتها را درک کند، چون اصلا چنین مفهومی در کتاب گنجانده نشده و به نظرم ربط دادن کتاب به جنگ و دفاع و وطن پرستی کاری کاملا بیربط است.
در نهایت «گره باز» رمانی جذاب است که با وجود نسبتا طولانی بودن من را یک روز کامل درگیر کرد و داستان آنقدر برایم کشش داشت که خواندنش بیشتر از 3 الی 4 ساعت از وقتم را نگرفت و اگر بیحوصلهاید و به دنبال خواندن یک کتاب جذاب و متفاوتید، آن را از دست ندهید!
عنوان: گرهِ باز/ پدیدآورنده: لیلا عباسعلیزاده/ انتشارات: کتابستان معرفت/ تعداد صفحات: 252/ چاپ: اول.
انتهای پیام/