قرن نو ـ کلمات دفرمه چه پیامی دارند؟

یافتن راهی به بیرون

04 فروردین 1401

همچون گِلِ بازی در دست کودکی بازیگوش که به کنجکاویِ دست‌هایش می‌چسبد، کش می‌آید، دَلمه می‌شود، گرد می‌شود، یا بی‌قاعده‌ترین شکل جهان را می‌گیرد تا رویای بی‌تناظر او را عینیتی بی‌عین باشد.

همچون جنینی که کش می‌آید و می‌فشرد در حوضچه کوچک رحم مادرش که زمانی فراخ‌ترین بود برای آمدن و اکنون تنگنایی‌ست برای ماندن.

همچون خمیری از نگاه شرربار تعزیرات، آب شده و در ضیافت ظفرمندانه شاطری دائم‌الوضو بر خامی خمیر و  دائم‌الرقص بر انتظار برشته‌سازِ تنور، ورز آمده.

یا حتی همچون گربه‌ای ناچار در زیر بارانْ خیس از فشارِ گرسنگی، لِه از سوزن سرما سوراخ، حروفم و کلماتم برای عبور از اندک فرصت زیرِ در، خود را جمع می‌کنند، کش می‌دهند و دفرمه می‌کنند تا راهی به درون بیابند.

هر طور که نگاه می‌کنم این کلمات نیستند که به دست من‌اند در کش‌وقوس بلکه این منم که فشرده می‌شوم و کش می‌آیم و حتی دفرمه می‌شوم در کلماتم.

من همان گِل بازی کودکانم، همان جنینم، همان خمیرِ خامِ شاطرم و حتی همان حیوان بیچاره ناچار و دچار در حسرتِ درون.

و کلماتم من‌اند و منم کلماتم.

این منِ هزاره سوم، فرزندِ مذهبی عظیم و فرهنگی عظیم‌تر.

انقلابی عجیب و جنگی عجیب‌تر.

فرزند نسلی نجیب و معاصرِ نسلی نجیب‌تر.

در جغرافیای انسانی کریه و جغرافیای جاهلی کریه‌تر.

من فرزند خاورمیانه‌ام با فشرده‌شدن مشت‌هایش، ترکیدن قلب‌هایش، کش‌آمدن ارواحش و لخته‌شدن اشک‌هایش.

از منْ قاعده‌مندی انتظار کشیدن، بر روی میدانِ مینِ تاریخ، دراز کشیدن است.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید