جلال شبانهروز به ایران فکر میکرد. و تمام دغدغهاش این بود که ایران را بشناسد. آثاری که در این زمینه تالیف کرده گواه این ادعاست. او دغدغهمند روایت کلیت ایران است و برای این کار دست به تجربه میزند. شهر به شهر میگردد و دیدههایش را مینویسد. صداقت او در نوشتههایش عامل مهمی برای ارزشمندترشدن آثارش است. صداقتی که همراه است با نقد بیرحمانه او به خودش. این که الان کجای راه است و دارد چه میکند تا به کلیت «ایران» کمکی کرده باشد.
اما برسیم به تکنگاریهای او.
کارهای مردمنگارانه در ایران توسط ایرانیها از حوالی دهه بیست و با صادق هدایت شروع شد. او کارهای زیادی در حوزه فرهنگ فولکلور دارد. مهمترینش نیرنگستان است.
اما دیدی که هدایت در آثارش دارد یک دید خنثاست. صرفا تعداد بسیار زیادی از مثلها و عادات و خلقیات را ثبت کرده. بدون تحلیل و بدون عمق و تصویری که از اینها میسازد یک تصویر منفی و خرافهگرایانهست.
بعدها که موسسه مطالعات اجتماعی ایران تأسیس شد، جلال به سفارش این موسسه کارهایی انجام داد. مثل همین «در یتیم خلیج فارس» که در مورد خارگ است و یا تاتنشینهای بلوک زهرا که در مورد تاکستانهاست.
تفاوت عمده کارهای جلال با صادق هدایت این است که او نگاه مثبت و زیباییشناسانهای نسبت به بوم و فرهنگ مناطقی که میبیند دارد و در آثارش همیشه دید ضداستعماری مخصوص به خودش را هم ثبت میکند. اوج این نگاه در کتاب در یتیم خلیج فارس است.
با توجه به روح حاکم بر آثار جلال، میتوان اصلیترین مسئله و پرسش او در تکنگاریهایش را مسئله هویت دانست. مسئله او مردم بود و این که چگونه میشود اوضاع آنان را بهتر کرد. جهت مردمنگاریهایش هم به همین سمت است. او دنبال بومیکردن مفهوم توسعه است و میخواهد از رهاورد سفرها، دیدهها و دانستههایش الگویی کارآمد برای توسعه ایران خلق کند. مسیری که او میرفت مسیری منحصر به او بود. نه تفکری مطلقا چپ، نه مطلقا ملیگرا و نه مطلقا مذهبی. او راه نجات را در تکثر فرهنگی ایران و دست یاریدادن روشنفکران و مذهبیون به یکدیگر میدانست.
با توجه به این مقدمه نسبتا طولانی، برویم سراغ بررسی کتاب درّ یتیم خلیج فارس.
جلال در خرداد سال ۱۳۳۷، به دعوت کنسرسیوم بینالمللی نفت به جزیره خارگ سفر کرد. سفری که واسطهاش دوست دیرینه جلال، ابراهیم گلستان بود. رفاقتی که چندی بعد از این سفر به دشمنی تبدیل شد. چنان که جلال شرحش را مفصلا در کتاب یک چاه و دو چاله خودش تعریف کرده.
بنای اصلی محتویات کتاب، مشاهدات جلال در سفر چندروزهاش به یکی از جنوبیترین نقاط سرزمینی ایران است. مشاهداتی که به کمک مطالعات پیرامونی او غنای بیشتری یافته و حالت مستندنگاری به خودش گرفته است.
اساس تأملات جلال در این کتاب هم دغدغه همیشگیاش یعنی غربزدگی در مسیر توسعه ایران است. در نوشتههایش فراوان به این نکته اشاره میکند که این جزیره در مقابل هجوم ماشین و تمدن ماشینی بیسپر افتاده و رو به اضمحلال است. اصلا برای همین شروع کرد به ثبت مشاهداتش. تا اگر در آیندهای نزدیک بوم و فرهنگ خارگی از بین رفت، اثرش به عنوان منبعی تحقیقی که ارزش رجوع دارد بماند برای آینده. که هرکس خواند بداند خارگ چه بود و خارگیها که بودند.
جلال معتقد است با تحول سریع و اجتنابناپذیری که برای جزیره خارگ اتفاق افتاد و آنجا را تبدیل به یک واحد تاسیساتی در خدمت نفت کرد، ما یک واحد اقتصادی و فرهنگی را از کل مملکتمان بریدیم. به دست خودمان هم بریدیم. بدون آنکه به تبعاتش فکر کرده باشیم. او تحول ماشینی که بر سر خارگ نازل شد را معادل عذاب قوم عاد و ثمود میداند. عذابی که آن شهرها را بهسان دیوی در کام خود فرو برد. برای همین او با ترس شروع کرد به رقمزدن کلمات کتاب. ترس از این که کتابش تبدیل به آخرین میراث خارگ در پهنه گیتی شود.
جلال در فصل اولی که بعد از مقدمه نوشته، شروع کرده به آشناکردن مخاطب با جزیره خارگ. این که کجاست و قبلا چه بوده و در کدام کتابهای تاریخی ذکری از آن شده و چه تمدنهایی بر آنجا تاثیر گذاشتهاند. همه این توضیحات هم آمیختهای از دیدهها و خواندههای اوست.
در دو فصل بعدی غرق اکنونِ جزیره میشود. زندگی روزمره چادرنشینان عهد نفت را گزارش میکند. از حیات وحشی که اهالی با آن سروکله میزنند تا کسبوکار و تفریحاتشان. این که مشخصات جغرافیایی جزیره چیست، چاهابها و قناتهایش به چه صورتاند و خوردوخوراکشان چگونه است. توضیح مفصل غوص مروارید و ماهیگیری اهالی از جذابترین بخشهای کتاب است که در این فصل آمده است.
در ادامه مفصلتر به بررسی تاریخی جزیره میپردازد. با رجوع به متن کتابهایی مثل آثارالباقیه بیرونی و کتب رجالی معتبر که در مورد حکومتها و افراد شاخص محلی آن ناحیه اطلاعاتی را ثبت کردهاند. کاوش تحقیقانه او در خور ستایش است.
فصل آخر هم به آخرین دیدار او از جزیره اختصاص دارد و ذکر لحظات پایانی سفرش.
اما تقریبا نیمی از کتاب مربوط به ضمائمیست که به انتهای اثر افزوده. مطالبی که اگر کسی دأب پژوهشی در مورد خارگ و جزایر جنوبی ایران داشته باشد بسیار مفید و سودمند است.
جلال در تکنگاریهایش عادت دارد که دایرةالمعارفی از افسانهها و متلها و مثلهای جغرافیایی که در موردش مینویسد جمع کند. در این اثر هم مشابه کاری که در مورد بویینزهرا و اورازان کرده را تکرار میکند. اما به دلیل فرصت کمی که در اختیار داشت، دادههایش را در انتهای کتاب و به صورت ضمیمه آورده. مختصرتر از آن دو کتاب. چند قصه محلی، جدولی از فونتیک گویش بومی و کلماتی که در لهجه خارگی استعمال میشود هم از خواندنیهای ضمایمش است.
قسمت دیگر افزودههای کتاب هم خارگ از زبان دیگران است. خارجیهایی که در مورد خارگ مطلب نوشتهاند. جلال چند نمونه از این مطالب هم در کتابش ثبت کرده و جالب تنوع موضوعاتیست که سعی کرده انتخاب کند. از تاریخ و رجال و باستانشناسی گرفته تا سخن استعمارکنندگان جزیره.
در کل اگر بخواهیم کتاب درّ یتیم خلیج فارس جلال آلاحمد را از نظر بگذرانیم، با یک کتاب دلسوزانه، تحقیقی و مستندنگاریشده طرفیم. اثری که هنوز و بعد از گذشت حدود هفتادسال از زمان نگارشش کتابی مهم برای شناخت جزیره خارگ است و به نوعی همانطور که جلال نگرانش بود، اثرش تبدیل شد به یکی از آخرین میراث زندگی سنتی جزیره، قبل از اضمحلالش توسط دیو نفت.
عنوان: جزیره خارگ، در یتیم خلیج فارس/ پدیدآورنده: جلال آلاحمد/ نشر: ناشران مختلف/ تعداد صفحات: ۲۳۲/ نوبت چاپ: نامعلوم.
انتهای پیام/