کارآمدی نوشتن فقط به انتشار متنمان محدود نمی‌شود

برای انتشار ننویسید

29 مرداد 1403

کاری به مصلحت‌گرایی سیاستمدارانه ضرب‌المثل «جز راست نباید گفت/ هر راست نشاید گفت» ندارم. آنچه بیشتر از این ضرب‌المثل می‌فهمم این است که همه حرف‌ها و نوشته‌ها برای نقل و انتشار عمومی نیست و برخی‌‌ها را باید پیش خودمان نگه داریم. قرار نیست هرچه به ذهنمان رسید یا هرچه مکتوب کردیم بکنیم توی شیپور یا بزنیم سر گذرها.

خیلی عجیب و دور از ذهن به نظر می‌رسد اگر نویسنده‌ای بگوید متنی نوشته‌ام، ولی منتشر نکرده‌ام یا بنای انتشارش را ندارم. این ذهنیت که هر چه به ذهنم رسید یا نوشتم باید منتشر شد غلبه شدید و آفاتی دارد. همان اول می‌پرسند پس برای چه نوشته‌ای؟! و خیال دارند که واقعاً پاسخی ندارد و متنی که منتشر نشود یعنی باد هوا. اصرار بر انتشار گاهی مانع از خلق یک متن می‌شود چه از سر کمال‌گرایی چه از ترس نقدشدن. حال آنکه نگارش متن فارغ از انتشار کارکردهای متنوعی برای نگارنده‌اش دارد. چه اینکه انتشار همیشه اتفاق شیرینی نیست و با خودش حاشیه‌هایی دارد و این حاشیه نویسنده را از نوشتن بازمی‌دارد.

نویسنده با اینکه مطلب یا داستان خوبی برای نوشتن دارد، نمی‌نویسد؛ چون می‌گوید شاید ناشری برایش پیدا نشود، شاید منتقدان بی‌رحمانه نقدم کنند، شاید یک‌طرفه قضاوت شوم، شاید شأنم زیر سؤال برود و شاید آنطور که می‌خواهم دیده نشود و چند شاید دیگر. راه‌حل همان است. برای نیفتادن در دام این ترمزها باید نوشت، بی‌اینکه به انتشارش فکر کرد. شکی نیست که علنی کردن اندیشه از راه کتابت آن، راهی است برای رشد و صیقل‌خوردنش. راهی است برای بهره‌گیری مخاطبان از آخرین و تازه‌ترین حرف‌ها و نظرات. اما نفس نوشتن آنقدری سودمند است که منتشرنکردن نمی‌تواند از ارزش آن بکاهد.

وقتی هم از نوشتن حرف می‌زنیم صرفاً یک پیش‌نویس یا فیش‌های پراکنده یا حتی یادداشت‌های کلی و ناقص نیست؛ بلکه نوشتن متنی که همه چیز برای نشر دارد، جز تصمیم. نوشتن متن‌های ناقص و ناخنک‌زدن به متن از محل این حرف‌ها خارج است و ای بسا ایده منتشرکردن، انگیزه و پیشرانی برای اتمام متن‌های ناقص باشد. اما آنچه در این مطلب بر آن پافشاری دارم همین است که نوشتن می‌تواند بدون تصور نشر هم مفید و جذاب باشد و نباید انگیزه را محدود به دیده‌شدن متن کرد.

اما این فایده‌ها و کارکردها چیست؟

ــ می‌ماند

اولین دلیل مهم برای نوشتن، نگهداری و مانایی است. برای فراموش‌نشدن و به زنجیرکشیدن ایده‌ها و اندیشه‌هایی که ممکن است از سر بپرد. شاید نفس کتابت اصلاً در همین خلاصه شود. اینکه حرف‌های بشر بماند.

ــ فکر می‌کند

آدم‌ها گاهی با حرف‌زدن یا نوشتن همزمان می‌اندیشند و گره‌های فکری‌شان را باز می‌کنند. همانی که بهش می‌گویند بلندبلند فکرکردن. دست‌کم وقتی بنویسیم و فکر کنیم مزاحم کسی نمی‌شویم و کسی هم خبردار نمی‌شود. روند و سیر اندیشه‌هایمان هم مکتوب می‌ماند و می‌شود مرورش کرد.

ــ حل می‌شود

مثل درددل کردن که گاهی فقط بیان دردها آن‌ها را حل یا قابل تحمل می‌کند، نوشتن با بعضی فکرها و دردها و غم‌ها چنین کاری می‌کند. همین که می‌نویسی دردسرش حل می‌شود. می‌بینی فقط یه گلایه و غر بوده!

ــ دیده می‌شود

بله، متن منتشر می‌شود که دیده شود! اما چه کسی؟ اول از همه خودمان و گاهی فقط خودمان. مثل تفاوت ایستادن جلوی آینه و ایستان جلوی دوربین. اولی را فقط خودت می‌بینی و دومی را هر کسی می‌تواند ببیند و حتی ممکن است خودت هیچ‌وقت نبینی! می‌نویسی که بایستی عقب و به خودت درست نگاه کنی و خودت را برانداز کنی.

ــ خیس می‌خورد

فکر را نباید رها کرد. نباید هم طوری سفت بهش چسیبد که بپوسد. گاهی باید فکر را نوشت و رهایش کرد. قبل از نوشتن رهایش کنی هم ممکن است فراموش شود یا آن‌طور که باید قوام پیدا نکند. با نوشتن هم فکر سروشکل پیدا می‌کند و هم بهتر در ذهن به چرخش درمی‌آید.

ــ سبک می‌کند

فکرها بار دارند و روی ذهن آویزان می‌مانند. گاهی داشتن فکر و سنگینی‌اش ذهن را ورزیده می‌کند، اما گاهی خسته و فرسوده می‌کند. فکر و خیال را که باید رها کرد یا برایش چاره‌ای جست؛ اما گاهی برخی فکرها لازم است بمانند و در ذهن هم بخورند و سبک‌سنگین شود. با این حال افکار دیگری هست که نمی‌گذارد جریان فکر راه خودش را برود و ذهن را سنگلاخ کرده. این‌ها را باید نوشت. هم ذهن را سبک می‌کند و هم عیارش روشن می‌شود.

ــ واقعی می‌شود

همیشه از نظر تا عمل فاصله بسیار است از راه‌های کوتاه‌ کردن این فاصله، نوشتن است. ایده‌ها حتی از روی ذهن تا کاغذ، رنگی از واقعیت را به خود می‌‌گیرند. وقتی داری می‌نویسی، می‌بینی که ماجرا آن‌طورها هم که فکر می‌کرده‌ای روال و بی‌دردسر نیست. می‌فهمی داری سنگ بزرگ برمی‌داری یا اصلاً آنچه به آن فکر می‌کردی تحفه‌ای هم نیست.

ــ محک می‌خورد

این وسط که می‌نویسی می‌بینی متن نه آموزنده است، نه قانع‌کننده، نه سرگرم‌کننده و نه کنجکاوی‌برانگیز! چیز دیگری است که اصلاً فکرش را هم نمی‌کردی. خوب یا بد، وقتی نوشتی و از دور به آن نگاه انداختی می‌بینی آنچه در ذهن داشتی با آنچه حالا می‌بینی خیلی توفیر دارند.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید