اگر حرفه‌ای نیستید، متنتان را به استاد ندهید

فاصله با استاد را حفظ کنید!

03 مهر 1403

اشتباه مرگبار بسیاری از نوآموزان نویسندگی و نوقلم‌ها این است که در ابتدای کارشان و در همان روزهای تاتی‌تاتی راه‌رفتن تا متنی می‌نویسند، بدوبدو سراغ آدم خبره و استادی را می‌گیرند و با شوق و پیگیرانه جویای نظر او می‌شوند. شاید بگویید خب مگر غیر این است و آدمیزاد هر کاری بکند می‌رود پیش متخصص و نظرش را می‌گیرد و استاد هم راهنمایی می‌کند دیگر!

بله! اما باید توجه داشت آن استاد هم آدمیزاد است و کار خودش را می‌کند و کاری به دل نازک و ذوق بچگانه نوآموز ندارد. او طبیعتاً واقعیت را می‌گوید و نقد و راهنمایی می‌کند. اما مسئله اینجاست که نوآموزان در مقام شنوایی و پذیرش حرفه‌ای نیستند. شاید خودشان ندانند، ولی در شکننده‌ترین حالت ممکن قرار دارند. تازه دارند راه‌رفتن و کار را یاد می‌‌گیرند، اعتمادبه‌نفسی ندارند و نمی‌دانند کسی که جدی و روشن نقدشان می‌کند اتفاقاً خیر و صلاحشان را می‌خواهد. عوضش تا دلتان بخواهد ذوق دارند و تحسین‌طلبی‌ و حمایت‌خواهی‌هایشان شعله‌ور است. هنوز برایشان روشن نیست هر مهارتی پیچیدگی‌های معرفتی خودش را دارد و ممارست و تمرین می‌خواهد. اینجاست که ناگهان با دیوار سفت واقعیت نظرات یک استاد برخورد می‌کنند و سفت می‌خورد توی ذوقشان و پنچر می‌شوند. کمتر هم ممکن است از این تصادف هولناک جان سالم به در ببرند.

گاهی استادان حواسشان جمع است و اهل مراعات‌اند و با جملات تحسین‌آمیز کلی و گتره‌ای نوآموز را رد می‌کنند برود. این اتفاق گاهی در نوقلم سوگیری هم ایجاد می‌کند و آن عزیز نورسیده با همان فرمان تشویقی و تحسینی و با حساب اینکه فلانی تشویقم کرده است، سر از ترکستان درمی‌آورند. اما معمولاً اگر از استادی نظر بخواهند، نظر استادانه‌اش را می‌دهد و اینجاست که ناگهان بار سنگینی روی دوش نوقلم می‌نشیند که حتی بیم آن می‌رود کمرش را بشکند.

استادان بدون ملاحظه سختی و پیچیدگی، راه‌حل‌ها و راهکارهایی می‌دهند که انجامش برای هر کسی مقدور نیست. مثل پزشکی که وقتی ببیند کار بیمار خیلی بیخ پیدا کرده، بی‌توجه به درد و هزینه و بدبختی‌های آتی بیمار، مفیدترین نسخه را می‌پیچد. بیمار هم گاهی چنان نسخه و دستورالعمل‌ها را سخت می‌بیند که چشمانش را می‌بندد و به استقبال درد و مرگ می‌رود.

مثلاً نوقلم پنج خط شکسته‌بسته می‌نویسد و می‌برد و نشان استاد می‌دهد. استاد هم درمی‌آید و می‌‌گوید اینکه به درد نمی‌خورد و تا قبل اینکه نوآموز خیلی کش‌دار بگوید استاد ولی نوشته‌های فلانی هم که همینطوری است و شما گفتید او خیلی خوب است، استاد یک‌هوا دور برمی‌دارد و پس از حواله چند فحش ادبی به ساحت متن و نویسنده‌اش، نسخه‌اش را می‌پیچید و می‌‌گوید باید یک دور تاریخ ادبیات ملل محروسه را بخوانی، بعد یک نصفه مکاتب ملل متحد را بخوانی بعد شش نوبت از روی دست آثار نویسندگان روس با مداد نوک‌تیز مشق کنی و بعدش بیهقی را سروته بنویسی و روزی هم سه‌بار گلستان و بوستان را قرقره کنی! تازه بعدش هم حق نداری بنویسی و باید مدتی فقط به دیوار روبه‌رو خیره شوی و به مکتوباتی که در عمرت دیدی دوباره فکر کنی.

از شوخی گذشته یک‌صدم چنین کارهایی هم برای آدمی که تازه گام در این وادی گذاشته، طاقت‌فرسا و انگیزه‌کُش است. آدمی که به حکم ذوق و استعداد فکر می‌کند در باغ سبزی پیش رو دارد با این حرف‌ها خالی می‌کند و شاید علیرغم استعداد و اتفاقاً روشن‌بودن مسیر آینده‌اش دلشکسته، عطای نوشتن را به لقایش ببخشد.

پس اگر نوقلم هستید و می‌خواهید از گام‌های ابتدایی نوشتن جان سالم به در ببرید، متنتان را محضر استاد نبرید. عوضش ببرید به کسی نشان بدهید که اهل ذوق است و کمی بیش از شما دنیای نگارش و کتاب را می‌شناسد و چهارتا کتاب بیشتر از شما خوانده و با شما همدل و همراه است و هوایتان را دارد. منظور این نیست که قضیه نظرخواهی و راهنمایی را رفاقتی برگزار کنید. حرف این است هر نظری هم که هست بهتر است از مسیر دوستی و همراهی به شما برسد. کسی که بداند و آگاه باشد معمولاً آدم‌ها با پرتاب‌شدن به قسمت عمیق استخر شناگر نمی‌شوند ای بسا تا همیشه از آب و آب‌بازی و آب‌بتنی فراری شوند.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید