«ما غیر ممکنیم» قرار بوده داستانی فانتزی باشد ولی همین خط اول بگویم که چنین نشده است. مطهره شیرانی در این داستان در یک افتتاحیه جذاب تمام شخصیتها را وارد میکند و در فصلهای بعدی تک به تک آنها را باز میکند و کار را جلو میبرد. افتتاحیهای که نوید یک اثر رو به جلو و با نشاط به خواننده داده میشود ولی خیلی زود اثر آن شروع خوب محو میشود و داستان وارد خط دیگری میشود. در صورتی که این افتتاحیه این ظرفیت را داشت که اثری موفق در این گونه را به مخاطب ارائه کند و او را وارد جهان متفاوت خود کند.
«ما غیر ممکنیم» در ادامه وارد زندگی و احوالات شخصی شخصیتهایی میشود که در فصل اول همه با هم وارد قلعهای متروکه شدند و کمکم وارد روال عادی زندگی افراد میشود. خواننده کمحوصله و حتی شاید آنها که کمحوصله نیستند ولی حوصله زیاد هم ندارند کمی که جلوتر بروند درباره چیزهایی سوال کنند. درباره مجهولاتی که در فصل اول پیش روی خواننده گذاشته میشود ولی زمان زیادی طول میکشد تا جوابی برایشان پیدا شود. در واقع آنچه در فصل اول مهم است سه نفر با شمایلی عجیب و غریباند که داستان را از حالت عادی خارج میکنند ولی تا شاید یک چهار پایان کار علتی برای حضورشان پیدا نمیشود. به همین خاطر است که میگویم، داستان نشد آنچه باید میشد.
درباره اینکه آیا این اثر را میتوان در دسته فانتزی قرار داد نیز باید با تردید به آن فکر کرد. هرچند که حضور موجوداتی از زمان دیگر این اثر را به آثار میانجهانی در گونه فانتزی نزدیک میکند ولی آنقدر نویسنده در ماجراهای شخصیتهایی که ساخته گیر میکند که فانتزیِ کارش، قدرت خودنمایی و ظهور پیدا نمیکند. مبارزه با نیروهای بد که در این داستان آن شخصیت پرتغالی است و پیروزی بر آن، خیلی دیر آغاز میشود و خواننده تازه دوزاریاش میافتد که وارد یک جهان فانتزی شده است و قرار بوده همه اتفاقات و شخصیتها در خدمت کار باشند. در صورتی که خیلی زودتر میتوانست این قصه را آغاز کند (از همان فصل اولی که شلیکی ناگهانی پای شخصیتها را به قصه باز کرد) و خواننده را در کنار قصه فانتزی خود به پیشینه شخصیتهایش ببرد و دلیل حضورشان در این ماجرا را توضیح بدهد. از طرفی این فانتزی باید سرگرمکننده باشد ولی به قدری نویسنده در دنیای شخصیتهایش غرق شده که با اثری کسالتبار روبهرو هستیم که ممکن است خواننده تحمل نکند تا در پایان شاهد اتفاقات اصلی کار باشد.
کتاب شخصیتهای زیادی دارد که شاید در پایان نقش هر یک و طرح و توطئهای که نویسنده برایشان در نظر گرفته، روشن شود ولی در مسیر اثر، خواننده به سختی میتواند اتفاقات را در ذهنش کنار هم قرار دهد و خودش شروع به باز کردن گره داستان کند. اتفاقاتی که از منطق داستانی و حتی منطق جادو هم پیروی نمیکند. به عبارتی خواننده خیلی دیر طرحی از آنچه احتمالا در ذهن نویسنده میگذشته پیدا میکند و همان هم بسیار سخت قابل شناسایی است.
از طرفی دیگر نویسنده در پایانبندی گرفتار شتابزدگی میشود. او در گستردن قصه و شخصیتها فرصت بسیاری میگیرد و برای پایانبندی عجله میکند و همین سبب شده که داستان در پایان شتابزده به نظر برسد و اینطور القا شود که نویسنده در صدد جمع کردن کار بوده است. در اینجاست که تازه ردپای شخصیتی برگرفته از «خضر نبی» کمکم در داستان خودنمایی میکند و یادآور داستان موسی و خضر میشود. برداشتی آزاد که به کار نچسبیده است. حتی وجود برخی از شخصیتها در داستان و نقششان نیز زیر سوال است. تعداد فراز و فرودهای کار به قدری نیست که خواننده را دنبال خود بکشاند، در صورتی که اگر کشمکشهای بیشتری در کار وجود داشت شاید خواننده را ترغیب میکرد که اثر را تا پایان رها نکند.
«ما غیرممکنیم» به عنوان تجربهای، در میان آثار فانتزی که اتفاقا گونه پرطرفداری محسوب میشود، قرار میگیرد ولی به گمانم این تجربه، در دسته تجربههای موفق قرار نگیرد و خوانندگان زیادی را به سمت خود جذب نکند. هرچند که الهام گرفتن از یک داستان دینی برای خلق فانتزی (این در حالی است که فانتزیها ریشههای غیردینی و شاید تا حدودی الحادی داشته باشند) یک حرکت مثبت محسوب میشود ولی پرداخت اثر هم باید به همان نسبت درخور باشد تا صدای اثر شنیده شود.
عنوان: ما غیرممکنیم/ پدیدآور: مطهره شیرانی/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 328/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/