«ز مثل زکریا» رمانی علمی تخیلی و آخرالزمانی است که توسط روبرت سی ابراین نوشته شده و پس از مرگ او در سال 1974 منتشر شد. این نویسنده فرصت اتمام داستان را پیدا نکرد چرا که سال ۱۹۷۳ از دنیا رفت. پس از مرگ او همسر و دخترش یادداشتهایش را جمعآوری کرده و کتاب را به پایان رساندند.
در آمریکا داستان در قالب یک دفترچه خاطرات است که از دید دختری شانزده ساله روایت میشود. اما در جهان به عنوان یک رمان شناخته میشود که موضوعی آخرالزمانی دارد. داستان از این قرار است که دختر بچهای شانزده ساله به نام «آن بوردن» از یک جنگ جهانی هستهای جان سالم به در میبرد و در درهای کوچک، تنها زندگی میکند. اثری هم از بازماندگان دیگر نیست و او باید برای بقا مبارزه کند. تا زمانی که مردی به دره میآید و موجب وحشت میشود.
عمده فضای داستان فاقد اکشن و حرکت و چالش جدی و مهم است و بیشتر به جزئیات زندگی تنهای نوجوان داستان در درهای میپردازد. بعد هم که همنشینی و کمک او به مرد مسیر تازهای در قصه ایجاد میکند، روایت قصه جغرافیای داستان هم به خوبی بیان نمیشود. علت وقوع جنگ هستهای و سرنوشت بشر و زنده ماندن و بازماندگان دیگر و از این مسائل دقیق بیان نمیشود و حالت گزارشی و روایی دارد.
بهتر بود کتاب با همان عنوان و ساختار خاطرات یا روزنوشت مثلا «دختری پس از…» معرفی و منتشر میشد. اینطور مشخص بود که این یک رمان و داستان نیست. خاطرهنگاری است. مطالعه این کتاب با این پیشفرض بسیار لذت بخشتر است تا اینکه ما با نیت مطالعه یک رمان آخرالزمانی در ژانر علمی تخیلی سراغش برویم. اگر بخواهیم با نگاه داستانی به «ز مثل زکریا» بپردازیم باید گفت اثر فاقد یک پیرنگ قوی و کشش مناسب داستانی است. شخصیت به خوبی پرداخت شده اما کنشمند نیست و ایستا است و این ایراد به پیرنگ بر میگردد چرا که اتفاق مهمی در داستان قرار نمیگیرد تا واکنش شخصیت را ببینیم.
زبان و نثر روان است اما ضعف پیرنگ و کشش داستانی به آن هم ضربه میزند. بگذارید دقیقتر بگویم خواندن ۳۰۰ صفحه از روزمره کسی که در جنگل تنها برای موارد حیاتی مثل تهیه غذا، انرژی، آب و… تلاش میکند کمی حوصله سربر است. بهتر بود این فضا محدود به چند فصل اول میشد و با رویداد و اتفاقی از این سکون و ایستایی داستان بیرون میآمدیم. یا اینکه اصلا بهتر بود همین نوشته در ۱۰۰ صفحه نوشته میشد.
به طور کلی موقعیتها در داستان پیش نمیروند و تغییر و حرکت نمیبینیم در صورتی که ادبیات علمیتخیلی سرشار از حرکت و تغییر و غافلگیری است و ظرفیت بالای کشش داستانی دارد. ز مثل زکریا از هیچکدام از این ظرفیتها استفاده نکرده است. البته این موضوع نسبی است و در گستره ادبیات ژانر فضاهای این چنینی، میتواند ترسیمکننده دقیقی از جغرافیایی باشد که موجب ارتقا آثار مشابه شوند و حتی مورد پسند برخی مخاطبین هم قرار گیرند. کسانی که به مشاهده و بررسی جزییات زیاد در فضاهای شگفتانگیز و خاص علاقه دارند با مطالعه این کتاب لذت میبرند و این کتاب میتواند پیشنهاد خوبی برای آنها باشد.
میتوانیم بگوییم با دو وجه روبهرو هستیم. داستانی پر فراز و فرود و ماجراجویانه یا ترسیم دقیق فضای داستانی با جزییات فراوان. مخصوصا اگر این مورد دوم مربوط به آینده بشریت باشد. طبیعتا جذاب است. در وجه اول سرگرمی و اتفاق جوهره اصلی اثر شناخته میشود. نوشتن و طراحی خط داستانی به این شکل نیاز به هنر و مهارت بالایی دارد. اینکه فقط اتفاق و کنش به دست نویسنده خلق شود مهم نیست مهم چیدمان آنها طبق یک منطق داستانی است. اما در وجه دوم میتوان مایههایی از آیندهپژوهی را جوهره داستان دانست. دانش نویسنده و تخیل او اینجا بسیار کارآمد است. کار فکری بیشتر و ترسیم فضایی که آنقدر ریزهکاریها و جزئیات داشته باشد که حتی بتواند دستمایه کار پژوهشی یا اثر دیگری قرار گیرد. ز مثل زکریا در وجه اول کاملا شکست خورده است. برای همین شاید نتواند به خوبی از پس سرگرم کردن مخاطب خود بربیاید. اما در وجه دوم به طور عالی توانسته انسان را ببرد در فضایی آخرالزمانی.
البته ناقص ماندن اثر به دلیل مرگ نویسنده را نمیتوانیم دلیل این شکل روایت بدانیم. چرا که از همان ابتدا و در چند فصل اول کاملا جنس کار مشخص است. اینکه با اثری پر فراز و فرود و اکشن طرف نیستیم. بلکه با اثری ترسیمی و آیندهنگار طرفیم. به هر ترتیب اینها مواردی است که در مطالعه اثر میتواند کمککننده باشد. شاید با توجه به وجه دوم یعنی ترسیم دقیق فضای آخرالزمانی و دختر بچهای که برای بقا و زنده ماندن روز میگذراند و جهانبینی داستانی آیندهنگار بوده که در جایزه ادگار آلن پو از این کتاب تقدیر شده و جایزه را دریافت کرده است.
با همه این تفاسیر ایکاش نویسنده زنده میماند و شاهد آثار دیگر او نیز بودیم.
عنوان: ز مثل زکریا/ پدیدآور: رابرت ابراین، مترجم: فرزاد فربد/ انتشارت: پریان/ تعداد صفحات: ۲۵۶/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/