مروری بر کتاب «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند»

ما تنها آدم زخمی این دنیا نیستیم

22 آبان 1403

سه ماهی می‌گذشت که یک کتاب شگفت به دستم رسیده بود. کتابی که از ابتدا با لمس کردنش فهمیدم از آن کتاب‌های سخت‌خوان بی‌نظیر است که باید صبری جزیل و عظیم برای خواندن کلماتش از خداوند بخواهم. کتاب چه بود؟ «زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند».

از ابتدای وجود انسان بر روی زمین قصه‌ها و فهم داستان‌ها به ما کمک کرده تا وضعیت‌های خفته درونی‌مان را به ادراک مسیری هدایت کنیم تا ما را به فردی برساند که همیشه می‌خواستیم باشیم. کلمات معجزه خداوند هستند و داستان‌ها پر از کلماتی که خلق شده‌اند برای عبرت آدمیزاد در زندگی. ما به کمک داستان و داستان‌پردازی، ظرفیت و توانایی بسیار وسیع و درک‌نشده وجودمان را کشف می‌کنیم. همه ما آدم‌ها قصه‌هایی داریم، قصه‌هایی که بعضی‌ها‌شان قابل نقلند و بعضی دیگرشان تا ابد در لوح سینه‌مان باقی می‌مانند. قصه‌هایی که ساختار و پیرنگ‌شان روی یک خطند و آدم‌های قصه‌ها، زمان و مکان وقوع قصه‌ها وجه تمایز آنهاست. هر کدام از ما، قهرمان داستان خودمان هستیم. داستانی که تنها ما قادر به خلق آن هستیم؛ داستان‌هایی که اثرشان می‌تواند تا ابد باقی بماند و شخصیت‌های درونشان اکسیر جاودانگی بنوشند.

در ادبیات کهن هر سرزمینی، اسطوره‌ها به خلق داستان‌هایی دست زده‌اند که انسان‌ها تا آخر دنیا، اگر اهلش باشند، می‌توانند از آنها به عنوان راهنمای زندگی و الگو استفاده نمایند. علاوه بر داستان‌های کهن، که در ملت‌های غربی و شرقی، جای خاص خودشان را در هدایت انسان‌ها داشته‌اند، در ادیان ابراهیمی نیز از داستان پیامبران و اشخاص مختلف برای تبشیر و تنذیر مردمان بسیار استفاده شده است. همچنین خداوند در سوره یوسف صراحتا می‎فرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَینَا إِلَیک هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن کنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ…»

«زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند» کتابی است پر از داستان اما نه برای کودکان، این‌بار برای زنان و به جرأت می‌توان گفت که حتی برای مردان. کتابی که در نقش مونس، دستیار حرفه‌ای، دکتر روانشناس، مادربزرگ مهربان، مادری دلسوز و در مواردی به جای پدری باوقار، می‌تواند به عنوان یک مرجع کاملا قابل دسترس، همیشه در کنار دست شما باشد.

خانم کلاریسا پینکولا استس، نویسنده این کتاب با بیان پانزده داستان از سری داستان‌های کهن الگویی تلاش کرده تا مخاطب این داستان‌ها، با خواندنشان، حیات درونی خود را به حرکت درآورده و با افزایش آدرنالین راه حل خروج از مشکلاتش را پیدا کند.

این کتاب به جهت آنکه از داستان‌ها و قصه‌های کهن استفاده کرده، برای خواندنش، به هیچ عنوان نباید عجله داشته باشید ولی باید به صورت مستمر بخوانیدش تا زنجیره حوادث داستان‌ها از دستتان خارج نشود. این کتاب درست مثل خوردن آنتی‌بیوتیک سر ساعت است. اگر به صورت مداوم و پیوسته برای خواندنش وقت نگذارید، تأثیرش را از دست می‌دهد. البته این را برای کتاب‌خوان‌هایی می‌گویم که عادت به موازی‌خوانی دارند، وگرنه در صورتی که جزء نفراتی هستید که تا خواندن یک کتاب را تمام نکرده‌اید به سراغ کتاب دیگری نمی‌روید این توصیه برای شما نیست. ضمنا اگر می‌خواهید خواندن این کتاب اثر لازم را بر روی روان، جسم و اراده‌تان داشته باشد در طول خواندنش به سراغ هیچ کتاب روانشناسی و توسعه فردی دیگری نروید.

«زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند» اثر کلاریسا پینکولا استس در سال 1383 به همت خانم سیمین موحد ترجمه شده و انتشارات پیکان آن را به چاپ رسانده است. هر چند که ترجمه‌های دیگری نیز از این اثر در بازار موجود است ولی به نظر می‌رسد بهترین ترجمه کتاب همین ترجمه باشد.

نویسنده در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «زندگی و کار من، به عنوان روان‌ـ‌تحلیل‌گر پیرو مکتب یونگ، شاعر و حافظ قصه‌های کهن، به من آموخته است که با کاوش‌های وسیع «روانی‌ـ‌تمثیلی» ویرانه‌های جهان درونی زنان، می‌توان سرزندگی و شادابی از دست رفته آنان را احیاء کرد. زن امروزی آمیزه‌ای مبهم از کار و فعالیت است. او تحت این فشار است که همه‌چیز و همه‌کس باشد؛ اما نمی‌شود…»

خانم نویسنده بر این باور است که هرچند زنان در طول تاریخ به اتهام ضعیف بودن و تحقیر شدن، سختگیری‌های بی‌دلیل، محدود شدن‌های مکرر و زنده بودن برای دیگران، سال‌های جوانی‌شان را گذرانده‌اند؛ با این‌حال در ذات هر زنی، یک طبیعت وحشی قرار دارد که با وجود همه ناکامی‌ها و تنگناهای شدید ردپای خودش را بر روی روح زن برجای می‌گذارد به این امید که زن با تکیه بر او و آشتی با او بتواند خود را به روان برتر و زندگی دلخواهش نزدیک‌تر کند.

داستان‌های این کتاب هر کدام قطعه‌ای از پازل وجودی زنان است؛ قطعه‌هایی که در زندگی هر زنی تعداد معینی از آنها استفاده شده و هر فرد پازل مخصوص به خودش را ساخته است. خانم کلاریسا در ابتدای هر فصل با آوردن یک داستان کهن مخاطب خود را با رشته حوادث داستان آشنا می‌کند. سپس به تحلیل داستان می‌پردازد. شخصیت‌های هر داستانی را معرفی می‌کند و بعد شرایطی را به وجود می‌آورد که خواننده در فضای همذات‌پنداری با شخصیت‌های داستان قرار گیرد؛ شکست‌ها و پیروزی‌های هر شخصیتی را مورد بررسی قرار می‌دهد و پس از آن راهکارها و دستورالعمل‌هایی را ارائه می‌دهد که اگر خواننده‌ای در یکی از قطعه‌های پازل وجودی‌اش درگیر آن داستان است، بتواند راه برون‌رفت از مشکلات آن را پیدا کند. در واقع هر داستان حاوی کدها و استعاراتی است که باید آنها را بشکنیم تا بتوانیم از آن ها به نفع خود استفاده کنیم. چرا که هدف داستان‌های بزرگ هدایت ما انسان‌هاست و طبیعت داستان پنهان کردن این هدف در پوششی شیرین و شکرین است و خانم کلاریسا در این کتاب بسیار شایسته از پس این کار مهم برآمده است.

در جایی از مقدمه کتاب این جمله آمده است که: «ما نمی‌توانیم تعیین کنیم که چه کسی ما را به دنیا بیاورد. نمی‌توانیم روی بزرگ شدنمان تأثیر بگذاریم. نمی‌توانیم فرهنگمان را وادار کنیم که فورا پذیرای ما شود. اما خبری خوب هم هست، و آن اینکه حتی پس از صدمه دیدن، حتی در حالت اسارت و نااهلی بودن، می‌توانیم بار دیگر اختیار زندگی‌مان را به دست آوریم.»

نویسنده در جای‌جای مقدمه کتاب تلاش کرده تا به مخاطب اولا زن وحشی را به عنوان الگوی برتر زنان معرفی کرده و ثانیا در طول کتاب و ذکر داستان‌ها به مخاطب بفهماند که در وجود هر آدمی ظرفیت و توانایی‌هایی وجود دارد که همچون گنجی دست نخورده قرار دارد و ما به کمک داستان‌ها قادر می‌شویم تا آنها را بیابیم و از ثروت نهفته و ذخیره شده در آنها استفاده کنیم. ثالثا اینکه هر فرد برای رسیدن به خواسته‌ها، نیازها و اهداف واقعی‌اش مخصوصا زنان بایستی به طبیعت غریزی خود بازگردند.

همه ما آدم‌ها بیچاره می‌شویم؛ تنها می‌شویم؛ دلمان می‌گیرد؛ می‌خواهیم به آرزوهایمان برسیم. آدم‌ها دوست دارند دردسرهای رسیدن به اهدافشان کمتر شود؛ آدم‌ها خیلی چیزها می‌خواهند… و زن‌ها علاوه بر این‌ها حق زندگی کردن هم می‌خواهند. البته نه که نداشته باشند، دارند؛ منتها آن‌مقداری که حق زنانگی و انسانیتشان است، ندارندش و شاهد حرفم هزاران نمونه از زندگی دختران و زنان در سراسر عالم از غرب به شرق از شمال به جنوب و از شمال غرب به جنوب شرق؛ بله واقعیت این است که به هر جای عالم سفر کنید آسمان همین رنگ است. منتها ممکن است در بعضی جاها به سبب شرایط آب‌وهوایی جاهایی آسمان آبی‌تر باشد و در مکان‌هایی آسمان ابری‌تر.

همانطور که در ابتدا ذکر شد این کتاب مخصوص زنان است اما به توصیه نگارنده همه مردان و همه زنان برای آنکه زندگی بهتری داشته باشند موظفند که این کتاب را در دستور کار خواندنشان قرار دهند. زنان برای شناخت خودشان و مردان برای شناخت بهتر زنان؛ چرا که زندگی بر پایه احوال زنان استوار است و اگر زنان بزرگ شمرده شوند، استعدادهایشان دیده شود، شأن و جایگاهشان رعایت شود، آنچنان دنیایی برای مردان می‌سازند که در آن هیچ دلی نلرزد و هیچ پایی برای رسیدن به آرزوهایش لنگ نمی‌ماند. امتحانش ضرر ندارد. برای یک‌بار هم که شده امتحان کنید.

خانم کلاریسا بعد از ذکر داستان‌ها در پایان کتاب به این نکته اذعان می‌کند که حفر کردن و بیرون کشیدن داستان از زندگی هر فرد و ماجراهایی که برای هر کس اتفاق می‌افتد نشان‌گر این است که ناراحتی‌ها، زخم‌ها، رنج‌ها و تلاش‌ها برای همه ابناء بشر بوده و هست و خواهد بود. ما باید بدانیم که در مسیر زندگی بند انگشتانمان خراشیده می‌شود، زمان‌هایی مجبوریم روی زمین سرد بخوابیم، در تاریکی راه برویم و اشک‌های پنهانی بریزیم، اما این اشک‌ها که خون قلب‌هایمان هستند باید رد پایشان روی هر وجه از زندگیمان باشد. آن وقت است که مطمئن می‌شویم مسیری که طی کرده‌ایم، مسیر درستی بوده است. ما همگی از قبیله زخمی‌ها هستیم، پس باید بدانیم که ما تنها آدم زخمی این دنیا نیستیم. زخم‌ها مداوا می‌شوند، تنها باید برای درمانشان به فکر باشیم.

 

عنوان: زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند/ پدیدآور: کلاریسا پینکولا استس، مترجم: سیمین موحد/ انتشارات: پیکان/ تعداد صفحات: ۶۴۹/ نوبت چاپ: بیستم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید