حالا در این روز و به این بهانه سراغ کارگردانهایی رفتهایم که سینما و جادوی آن سیرابشان نکرده و پا به عالم کلمات گذاشتهاند. تصور نکنید این افراد در سینما افراد مهمی نبودهاند، اتفاقا برعکس، افرادی که میخواهیم از آنها نام ببریم از چهرههای مطرح سینما و برخی حتی از بزرگان سینمای ایران هستند. کسانی که در روزهای اوجشان مردم برای تماشای فیلمهای آنها در سرما و گرما مقابل سینماها صف میکشیدند تا بتوانند آثارشان را تماشا کنند.
*سفر به سرزمینهای تازه
نام بهرام بیضایی (متولد 1317) بیشتر یادآور تئاتر و نمایش است ولی او را باید از جمله کارگرادنهای مولف سینما و تئاتر ایران نامید. نمایشنامههای او با گذشت سالها همچنان دست به دست میشود و بسیاری از دل آن به دنیای متن قدم میگذارند. نثر او کاملا امضای او را در خود دارد و هرکس که یک مرتبه با آثارش مواجه شده باشد رنگ و فضای قلمش را درک میکند.
او که نمایشنامهها و پژوهشهای بسیاری را نوشته و منتشر کرده، داستانی کودکانه با عنوان «حقیقت و مرد دانا» در سال 1351 نوشته که نشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر میکند. «این کتاب داستان پسرکی روستایی است که به قصد یافتن حقیقت از خانه بیرون میآید. پسرکِ این داستان فردای یک جشن عروسی، به تقلید از بازی مطربان، میخواهد با دوستانش نمایشی اجرا کند اما طرح یک پرسش در این باره که آیا بازی حقیقی است یا نه؛ سرآغازی میشود برای یک سفر بیپایان. سفری در جستوجوی حقیقت. پسرک که پاسخی از پدر و آموزگار نمیگیرد برای یافتن مرد دانا ــ کسی که حقیقت را به او بنمایاند ــ قدم به سرزمینهای تازهای میگذارد.»
*کارگردان در برزخ!
داریوش مهرجویی (متولد 1318) از آن نامهایی است که در حافظه تصویری بسیاری از ما حضور دارد. نمیشود اسم یک فیلم از او را برد و از دیگری چشم پوشید، مثلا بگوییم «گاو»، «لیلا» را چه کنیم، یا مگر میشود از کنار «هامون» رد شد و یادی از «مهمان مامان» نکرد، یا مگر میشود یادی از «سنتوری» نکرد. برای همین میگویم آقای مهرجویی از آن کارگردانهایی است که حسابی در حافظه سینماییِ جمعی ما ایرانیها حضور دارد و نسلهای مختلف او را به خاطر میآورند.
آقای کارگرادن اما از آن افرادی است که دنیای کلمات را هم بلد است. او علاوه بر نوشتن دستی بر ترجمه نیز دارد.
مهرجویی در اولین تجربه انتشار اثر داستانیِ مکتوب، رمان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» را منتشر کرد که نقد ونظرهای متفاوتی را به دنبال داشت. موافقان و مخالفان نظرات خود را ابراز کردند و هواداران داریوش مهرجویی تاکید داشتند که برای درک این اثر باید مهرجویی را شناخت اما آنهایی که مولف را از اثرش جدا میکنند چنین نظراتی را نمیپذیرفتند. این حرفها باعث نشد او از این مسیر خارج شود، برای همین «در خرابات مغان» را نوشت و مدافعان کتاب اولش را تبدیل به منتقدان خود کرد. ولی مهرجویی به این حرکت ادامه داد و بعد از آن هم دو سه تجربه داستانی دیگر را با مخاطبانش به اشتراک گذاشت که آخرین آن مربوط به سال 97 بود که رمان «برزخ ژوری» را روانه بازار کتاب کرد. کتابی که چالش «بودن یا نبودن» را در دل خود دارد.
اما رمان بعدی مهرجویی با عنوان «در خرابات مغان» مدافعان کار اول را هم تا حدودی تبدیل به منتقدان مهرجویی کرد و باز هم واکنشها منفی بود و بسیاری معتقد بودند این آخرین تجربه داستاننویسی کارگردان «هامون» خواهد بود. اما او با رمان «آن رسید لعنتی» حضور تازهای را رقم زد و توانست توجه مخاطبان را در این عرصه مجدد به سمت خود جلب کند.
*این کارگردان مولف
«قیصر»، «رضا موتوری»، «گوزنها» و… هرکدام را که اسم ببریم حجمی از خاطره و دیالوگ و نقد و نظر و عبارات مختلف از هوراکشیدنهای هواداران تا نقدهای تند و تیز منتقدان را در پی خود خواهد داشت. اینها بخشی از واکنشها به نام خالق این آثار است؛ مسعود کیمیایی (متولد 1320). کارگردانی که نامش در کنار «موج نو سینمای ایران» نشسته و با وجود این که سالهاست اثر شاخصی از او در سینما دیده نشده ولی نمیشود به سادگی از کنار نامش رد شد.
کیمیایی هم از آن دست کارگردانها است که دست به قلم است و در عالم کلمه و متن نفس میکشد. «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» رمان سهجلدی و آخرین اثر مکتوب داستانی این کارگردان است. ولی «جسدهای شیشهای» او بیشتر توجه خوانندگان را به خود جلب کرد تا حدی که توجه اهالی داستان و ادبیات را نیز به خود جلب کرد و بسیاری آن را یک اتفاق از سوی این کارگردان در کارنامهاش خواندند.
*روی صندلی داستاننویس
برای خیلی از همسن و سالها من، ناصر تقوایی (متولد 1320) اسمش بار خاصی ندارد. برای نسلهای بعد از من که احتمالا همین اسم هم معنایی نخواهد داشت مگر کسی که علاقه به مطالعات سینمایی داشته باشد و بخواهد بیشتر از آموزشهای رسمی چیزی بداند. حال آنکه در زمان خودش او یکی از چهرههای مهم و اثرگذار سینمای ایران بوده و مقام استادی در برابر بسیاری دارد.
او هم از آن کارگردانهای مولف است که روی صندلی داستاننویس نشسته، هرچند او روی صندلیهای زیادی نشسته و در هرکدام هم تجربههای متفاوتی خلق کرده است. داستانهایی که او در مجموعه «تابستان همان سال» نوشته در فضای ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد میگذرد و بعد از انتشار در سالهای پایانی دهه چهل خورشیدی خیلی زود توقیف شد و دیگر منتشر نشد. داستانهایی که در جنوب و فضای بنادر و پالایشگاهها روی میدهد و به سرنوشت و زندگی کارگران پرداخته است.
*زیر سایه کلاه قرمزی
«کلاه قرمزی و پسرخاله» امضای ایرج طهماسب (متولد 1338) است. او هرکاری انجام بدهد از زیرسایه بزرگ و سنگین این دو شخصیت بیرون نمیآید. حتی فیلمسازی او در عرصههای دیگر مثل کمدی اجتماعی هم نتوانست او را از زیرسایه عروسکهای بامزه کلاه قرمزی و پسرخاله خارج کند. جوانان دهه شصتی و بعد از آن تا امروز همه با این عروسکها خاطره دارند.
ایرج طهماسب هم از آن دست کارگردانهایی است که دست به انتشار کتاب زد. اتفاقی که برایش توفیقی به همراه نداشت و او را به همان دنیای عروسکها بازگرداند. اما این نشان میدهد که جادوگران پرده نقرهای هم نمیتوانند دست از وسوسه جادوی کلمات بکشند و به سمتش متمایل میشوند.
* اول فیلم بعد کتاب!
جلیل سامان (متولد 1348) را همه با سهگانههایی که درباره گروهک منافقین ساخته میشناسند که البته همین اواخر مجموعه کمدی تاریخی «زیرخاکی» نیز از او از تلویزیون پخش شد. برای همین با نام بیگانهای روبهرو نیستیم. آقای سامان سالها قبل فیلمی ساخته بود که ظاهرا هیچوقت مجوز نمایش نگرفته و در آرشیو شخصیاش باقی مانده، او یک روز تصمیم میگیرد فیلمنامهاش را در قالب رمان منتشر کند و راهی بازار کتاب کند. کاری که با عنوان «وقت بودن» منتشر شده و درباره موضوع قاچاق در سیستان و حاشیهنشینی و … است. اثری که مخاطبان با آن ارتباط برقرار کردند و نام او را در این عرصه نیز تثبیت کرد.
*اول نویسنده، بعد فیلمساز!
وقتی «شیار 143» اثر نرگس آبیار (متولد 1350) به نمایش در آمد موجی از تشویق و سر و صدا را با خود همراه کرد. فیلمی که تصویری تکاندهنده از مادران شهداء را به نمایش میگذاشت و توانست همدلی طیف وسیعی از مخاطبان را با خود همراه کند.
ولی درباره آبیار باید گفت او قبل از فیلمساز شدن، نویسنده بوده و کارنامه آثار مکتوبش سنگینتر از آثار تصویریاش است. او یک نویسنده فیلمساز است، نویسندهای که «شیار 143» او اقتباسی از دو کتاب خودش است، یا فیلم سینمایی «نفس» او از رمانی با همان نام به قلم خودش اقتباس شده است. در واقع باید گفت آبیار از دنیای کلمات پا به دنیای فیلمسازی گذاشته و پرده نقرهای را برای حرف زدن انتخاب کرده است.
پانوشت: ترتیب افراد بر اساس سال تولدشان است.
انتهای پیام/