خط داستانی مشخص و روشن است. داستان پیرنگ محکم و استواری دارد که همه المانهای آن به پیرنگ وفادارند و این نکته از ویژگیهای ادبیات ژانر است.
«یورش سرد» از چند لحاظ قابل اهمیت است؛ اول اینکه داستان از دل تاریخی روایت میشود که از زمان حاضر فاصله بسیار دارد. همین بستر تاریخی نیازمند تحقیق و شناخت است. منظورم از شناخت البته به معنای خاص آن است. یعنی نویسنده تاریخی باید بتواند عناصر جامعه را از لحاظ معیشتی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ترسیم کند تا در آن سوژه و سوژههای مورد نظرش بتوانند کنشهای منطقی و داستانی داشته باشند. پس تا همینجا تحقیق نویسنده دو بخش دارد هم اتفاقات تاریخی و هم مطالعه جامعه مورد نظر.
حالا ما با داستانی مواجه هستیم که تاریخ را دستمایه داستانسازی علمی تخیلی کرده است و میخواهد در سایه شناخت همه جانبه، تاریخ را طور دیگری ورق بزند. چون اگر نویسنده ترسیم درستی از تاریخ در دست نداشته باشد نمیتواند تاریخی جایگزینش کند. یافتن نقطه بحرانی برای گردش تاریخ هم حائز اهمیت زیادی است. این که بتوان تاریخ را به گونهای تغییر داد که منطق داستان دچار اشکال نشود.
نکته دیگری که در «یورش سرد» دیده میشود شیوه روایت است. ما با داستانی رربهرو هستیم که مشخصا دارد قصهگویی میکند و ضرباهنگ قلم جذاب است. عمدتا در رمانهایی که بیشتر قصه میگویند اصالت با تجربه زیستی است. نویسنده تجربهای را بازسازی میکند اما در رمان تاریخی و به ویژه در ژانر علمیتخیلی، خیال بر تجربه رجحان دارد. نوشتن خردهروایتهایی که نه دیدهایم و نه شنیدهایم و برقراری خط داستانی پیوسته و منسجم، با ادبیات جریان اصلی تفاوت دارد. نویسنده تحلیل خود از تاریخ را هم در خدمت داستان گرفته و ما صرفا یک داستان ژانر از نوع تاریخی نمیخوانیم که میخواهد یکسری اطلاعات تاریخی را تصویر کند بلکه چیستی و چرایی در جریان داستان، سیال است و شاهد تحلیلی هستیم که البته در قالب فرم درآمده و در شریانهای داستان «یورش سرد» جاری و ساری است لذا مخاطب «یورش سرد» را مخاطب جدیتری در ادبیات میدانم.
در «یورش سرد» قصه حول محور یک شخصیت اصلی و محیط اطراف او شکل میگیرد و میتوان گفت اثر عوامل محیطی و بیرونی بر درون و ذهنیات شخصیت اصلی پررنگ و مشهود است. این تغییرات محیطی تحت عنوان حادثه در داستان به شکلی کنار هم قرار میگیرند که انسجام داستان علیرغم صعودها و فرودها حفظ شوند.
به لحاظ pov و زاویه دید نویسنده، او مثل یک تماشاچی بیطرف، داستان را از نگاه دانای کل تعریف میکند اما واضح است گوشه چشمی به شخصیت ضد قهرمانش دارد و طرفدار اوست و مهمتر از آن جریان داستان هم به لحاظpov نویسنده و هم به لحاظ ژانر، دائما در مخاطب نوعی تردید و شک ایجاد میکند و به قول معروف نمیگذارد آب خوش از گلوی مخاطب پایین برود. هر لحظه ممکن است رویدادی رخ دهد که البته شرایط عقلی وقوع را دارد اما غیر منتظره است. در «مست جنگ» هم قصه همین است. فراز و نشیب داستان زیاد است و حس اینکه هر لحظه و در هر خط یک غافلگیری نهفته باشد زیاد است.
با اینکه داستان در یک خط پیش میرود اما به لحاظ وقوع خردهروایتهای داستانی، گویا بر موج سوار است و در هر گزاره داستانی مخاطب منتظر یک طوفان است. از این رو مخاطب «مست جنگ» را میشود مخاطب داستان غیرمنتظرهها دانست.
نکته بسیار مهمی که به نظرم نقطه عطف داستان مسعود آذرباد است، بی برو بگرد تصویر است. نویسنده توانسته است جزییات را در داستان طوری ترسیم کند و در خدمت پیرنگ پیش ببرد که در ذهن مخاطب تصویر بسازد.که البته این از ویژگیهای ادبیات گمانهزن است.
بهرهگیری از حواس پنجگانه در میزانسنها و صحنهها، در تار و پود داستان نشسته و منجر به حس زیستی و تصویر شده است. وقتی داستان بتواند با زبان حس، مخاطب را برانگیزاند، نسبتش با هنر را نمایان میکند. این به نگاه و تفاوت انواع دیدن برمیگردد. در داستان «مست جنگ»، سوژهها هم در کلوزآپ دیده میشوند و استقلال دارند و هم در لانگ شات. یعنی کنشهای محیط بر شخص و شخص بر محیط مد نظر است و دیدن را کامل میکند.
نکته بعدی درباره نامها و عبارتهای تاریخی است. یکی از تمایزات «مست جنگ» استفاده از واژگانیست که در تاریخ مد نظر رواج داشتهاند، مانند «یورت»، «ساتگین» و… همین طور نامهایی که در قصه دیده میشوند. این نشان میدهد که نویسنده به همان شناخت به معنای cognition در باره زمان مورد مطالعه خود دست یافته است. در سطور بالاتر اشارهای داشتم مبنی بر این که داستان «یورش سرد» روایتی مبتنی بر یک خط زمانی مستقیم دارد و بر قصهگویی فعال و حادثه محور تکیه میزند.
مخاطب خواهینخواهی با جلال الدین همراه میشود. شخصیت اصلی در «یورش سرد» ضدقهرمان است. ضدقهرمانی که مخاطب را به خود جذب میکند. در ادبیات ما نوشتن از شخصیتیهای منفی متداول نیست و از این لحاظ هم متفاوت است. ما در داستان، با شخصیتی هم قدم میشویم که خلاف ارزشها گام بر میدارد و پیش میرود. دنیا برای او زر و زور است و قدرت نابهنجار و اسبش. با این همه برقراری ارتباط مخاطب با شخصیت جلالالدین از آنجا که در فرم داستان جریان دارد، برای مخاطب باورپذیر و همراهکننده است. خصوصا این که جریان لطیف عاشقانهای در داستان جاریست که برای مخاطب دلپذیر است.
با این همه چون مخاطب «یورش سرد» از سهگانه «مست جنگ» را مخاطب جدیتری در ادبیات میدانم دوست داشتم سبک نگارش قدری حس و حال تاریخی بیشتری داشت. یعنی از توهم زبانی بیشتری نسبت به تاریخ بهره میبرد. زیرا نمونه زبانی در این دوره تاریخ و دورههای نزدیک به آن زیاد است و از جمله آن میتوان به تاریخ ارزشمندو پر بهای بیهقی اشاره کرد. و نویسنده میتوانست با بهرهگیری بیشتر از متون کهن پارسی، غرابت زبانی بیشتری با زمان رخداد داستان ایجاد کند.
نکته بعدی اینکه جملات بیش از اندازه روشن و مستقیم از پی هم آمدهاند با این که این شیوه بیان برای مخاطب عام، داستان را دست یافتنیتر میکند اما با توجه به فرم و سبک و سیاق جدیتر داستان، به نظرم میشد گاهی جملات را غیرمستقیمتر و روند را پیچیدهتر کرد. همچنین طرح جلد رمان به جز ویژگیهای بصری و حسی و زیباییشناسی که در تخصص من نیست، تصور میکنم بین المانهای داستان و طرح روی جلد یکپارچگی معناداری برقرار نیست. و شاید بهتر بود از المانهای معنادارتری از داستان برای طراحی روی جلد استفاده میشد. در مورد طرح جلد عنوان شده بود از فونت جدیدی برای عنوان کتاب استفاده است که البته به لحاظ بصری زیباست اما نسبتش با تاریخ به نظر من روشن نیست.
در پایان تحلیلم میخواهم به ویراستاری بینقص داستان اشاره کنم. داستان پاکیزه و خوشخوان است و مشخص است در مرحله ویرایش دقت و ظرافت زیادی را به خود دیده است.
مزاج دهر تباه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
عنوان: یورش سرد، جلد اول از سهگانه مست جنگ/ پدیدآور: مسعود آذرباد/ انتشارات: کتابستان معرفت/ تعداد صفحات: 360/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/