در این رمان، فضاسازی محیط اجتماعی، فرهنگی و مذهبی پاکستان بسیار ملموس و تحسینبرانگیز است. بیان انواع آداب و رسوم بومی، مذهبی و ملی همراه با رفتار متفاوت یا مشابه افراد و خانوادهها، تصویری زنده و جاندار از پاکستان و مشخصا شهر کویته و باز به صورت اختصاصیتر از خیابان علمدار این شهر در مقابل چشم مخاطب ترسیم میشود.
آنقدر فضاسازی و شخصیتپردازی رمان، دقیق و زیبا انجام شده که مخاطب پس از خواندن رمان، احساس میکند او هم روزگاری دراز در خیابان علمدار کویته زیسته و آن مردم دوستداشتنی و خونگرم را از نزدیک دیده است. او هم با چشم خود شاهد تنشها بوده و همراه با شخصیت رمان، بزرگ شده است.
مخاطب با شروع رمان، همراه با اکبر، کودکی میکند؛ همراه با او از اینکه نصیرالدین را از دست داده شوکه میشود و ناخودآگاه اشکش فرو میریزد که آن دوستی بیآلایش را گویا باید برای همیشه از دست رفته دانست. همانطور که فصل به فصل جلو میرود، از اینکه متوجه دستهای پشت پرده و تحرکات مشکوک میشود همراه با اکبر قلبش فرو ریخته و دچار ترس و دلهره میشود. با شنیدن و خواندن خبر شهادتها و عملیاتهای انتحاری مثل او خونش به جوش آمده و گاه سردرگم میشود. با شنیدن خبر شهادت ناجوانمردانه پدر شریف و مهربان شرافت، خبر شهادت جگرسوز و شجاعانه خود شرافت، حتی خبر شهادت قاری صاحب در عملیاتی تروریستی در خاک افغانستان و در نهایت خبر شهادت جانسوز علیِ نوجوان و معصوم که هنوز چیز زیادی دربارهاش نمیدانیم ولی همان اندک اطلاعی که نویسنده از او به ما میدهد به قدر خروارها داده اطلاعاتی برایمان فهم و معرفت و شناخت به ارمغان میآورد؛ با شنیدن هر کدام از اینها مخاطب انگار که تکهای از قلبش را از دست بدهد، اشکش بیاختیار جاری میشود و افسوس میخورد که چرا؟ چرا باید در همسایگی ما این اتفاقات ناگوار رقم بخورد و ما سالهای سال حتی از حقیقت ماجرا مطلع نباشیم، چه رسد به اینکه بخواهیم قدمی برای حل مشکل برادران و خواهرانمان برداریم.
نامی که برای رمان انتخاب شده، بسیار مناسب و متناسب با محتوای استعاری پیاده شده در رمان است و هوش سرشار نویسنده را نشان میدهد. این هوشمندی در افتتاحیه کوتاه، جذاب و پرکشش رمان نیز خودش را به رخ میکشد. طراحی شخصیتهای گیرا و دوستداشتنی، صداقت در بیان حقایق تلخ و شیرین و همچنین دیالوگهای قابل باور که با زیرکی بخشی از بار شخصیتپردازی رمان را نیز به دوش میکشند، از دیگر ویژگیهای مثبت این رمان جذاب است.
البته در کنار برجستگیهای تحسینبرانگیز رمان، چند اشکال جزئی نیز در رمان مشاهده میشود. اول، وجود بعضی اشکالات نگارشی که عمدتا در جمع و مفرد بودن بعضی افعال در پایان جملات دیده میشود. دوم، جاافتادگی بعضی بندهای دیالوگها که در موارد معدودی فهم گفتگو را برای مخاطب مبهم میکند و سوم، عدم ذکر زمان در بعضی قسمتهایی که حوادث شتاب گرفتهاند. وجود اشکال اخیر در بخشهایی از نیمه دوم کتاب، باعث میشود مخاطب زمان را گم کند و نداند که اتفاقات در چه بازه زمانی ـ چند هفته؟ چند ماه؟ چند سال؟ ـ در حال وقوع هستند.
و نکته پایانی اینکه رمان «نبرد تیلهها» بسیار خوشخوان است و صمیمانه نگاشته شده. درست است که نشانی از تکنیکهای پیچیده نویسندگی در آن نمیبینیم ولی همین سادگی در بیان، باعث میشود صفا و صمیمت و صداقت در بیان مضمونی که ارائه شده، برای مخاطب قابل درک و پذیرش باشد؛ بهخصوص که راوی کودکی معصوم و پاک و صادق است و از این جهت نیز انتخاب نوع روایت و قالب داستانی بسیار بهجا و همسو با آن چیزی است که مدنظر نویسنده بوده است.
عنوان: نبرد تیلهها/ پدیدآور: سیدعلیاکبر حسینی/ انتشارات: شهید کاظمی/ تعداد صفحات: 196/ نوبت چاپ: اول.