راغب در این کتاب خاطراتش را از کودکی آغاز میکند. شاید از دو منظر بتوان به این مسئله نگاه کرد. یکی اینکه ما قرار است خاطرات یک آهنگساز و نوازنده را بخوانیم که زندگی هنری داشته و در مسیر رسیدن به آرمانهایش فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده که از این زاویه روایت از کودکی و شرایطی که پشت سر گذاشته باید به تفصیل بازگو شود تا مخاطب تاریخ بداند سیر رشد یک شخصیت چگونه بوده است. منظر دوم این است که میخواهیم درباره شکلگیری سرودهای انقلابی بدانیم و راغب بیشتر شهرتش مدیون و مرهون این بخش از زندگی هنریاش است هرچند که قبل و بعدی نیز داشته و نمیتوان زندگی و زیست یک فرد را بدون گذشته مسیری که طی کرده در نظر گرفت. اما میتواند این بخشهای پیشینی، خلاصهتر و موجزتر بازگو شود. در واقع این چالشی است که اعلب کتب خاطرات و تاریخ شفاهی با آن روبهرو هستند و بیشتر سلیقه نگارنده و راوی در این مسیر دخیل است تا اسلوب و چارچوبی که ملاک و معیار قضاوت و داوری باشد. در هر صورت آنچه اکنون به عنوان خاطرات شفاهی احمدعلی راغب که کارنامهای سنگین و درخشان از آثار مختلف در آن به چشم میآید، در دسترس ماست از کودکی تا واپسین سالهای فعالیتش را در بر میگیرد. مردی که به «مرد هزار آهنگ» شهرت دارد و این شهرت بابت کارنامه پربار و تعداد بسیار زیاد تولیداتی است که در مسیر زندگی هنریاش به انجام رسانده است.
ـ راغب یا گلریز؟
سرود مشهور «بانگ آزادی» را موافقان و مخالفان انقلاب در خاطر دارند. کسی نیست که این سرود را نشنیده باشد و تصویری از آن در خاطرش نباشد. حتی اگر نداند خواننده، شاعر و آهنگساز آن کیست! البته در این بین وضع خواننده از باقی مولفان این سرود بهتر است و اغلب میدانند که محمد گلریز این سرود را خوانده است. بعد از خواننده شاعر آن شهرت بیشتری دارد. بالاخره حمید سبزواری یکی از اصلیترین چهرههای شعر پس از انقلاب بود که در سالهای انقلاب و دفاع مقدس با اشعارش از جریان انقلابی حمایت و آنها را تقویت کرد. حتی حمید سبزواری سابقه مبارزاتش به سالهای کودتای 32 میرسد و از این رو شخصیتی نبوده که با وقوع انقلاب پا در مسیر مبارزه و آرمانخواهی گذاشته باشد و از دیرباز در مسیر مبارزه برای رسیدن به آرمانش بوده است. اما طیف محدودی ممکن است نام احمدعلی راغب را به عنوان آهنگساز این سرود جاودانه تاریخ انقلاب بدانند. این در حالی است که خواننده همیشه پیشانی یک حرکت هنری است و نوازنده و آهنگساز در بهترین حالت فقط مورد قدردانی قرار میگیرند نه بیشتر! شاید این ماجرا ریشه در همان حرف فرهاد فخرالدینی داشته باشد. در مرور خاطرات راغب هم این موضوع به چشم میآید. اینکه انگار موسیقی همواره فرزند نامشروع بوده و همه تلاش کردهاند آن را پنهان کنند. انگار او فرزند زنبابا بوده و خیلی عزت و احترامی نداشته و برای همین است که ما جز چند چهره مشهور که مخفی کردنی نبودهاند دیگر تصویری از چهرههای موسیقی کشورمان نداریم؛ تا جایی که بسیاری از چهرههای بزرگ که از برخی از آن چندچهره برجستهتر بودند هم در غبار این مشروع نبودن فراموش شدهاند.
از نقاط قوت کتاب باید به فهرست اسناد و اعلام در پایان کتاب اشاره کرد. اتفاقی که در اغلب کتب خاطرات شفاهی از کنار آن بیتفاوت رد میشوند. در صورتی که چنین فهرستی میتواند دست پژوهشگر را برای مراجعههای بعدی و احیانا مرور بخشهای خاص باز بگذارد تا زودتر به نتیجه برساند. حتی مخاطب جدی را نیز در انتخاب کتاب راهنمایی میکند زیرا با یک نگاه به این بخش و برخی از اسامی و شیوه بازگو شدن خاطرات میتواند تصمیمش را برای انتخاب کتاب راحتتر بگیرد.
ـ از سنتور به تار، چگونه؟
ما در این کتاب روند رشد او را میبینیم. کتابها و نواها و افرادی که در مسیرش قرار میگیرند و او را گامبهگام جلو میبرند. رمانهایی که خوانده، چیزهایی که نوشته، نواهایی که گوش کرده، افرادی که با آنها همنشین بوده و… اتفاقات بسیاری که نشان میدهد برای رسیدن به نقطهای که بتوان اثرگذار بود باید بسیار تجربه کرد و اندوخت.
یکی از نقاط ابهام این کتاب شیوه ورود او به دنیای نوازندگی است. ما جز در صفحه 23 که به تاثیر مادرش در مسیرآشناییاش با موسیقی اشاره میشود و در صفحه 24 که به ماجرای قرض گرفتن سنتور همسایه اشاره شده و در صفحه 25 که از ناظم مدرسهاش با نام «پرخیده» یاد میکند دیگر رد و اثری از او برای فراگیری موسیقی نمیبینیم. هرچند در همین صفحات به ماجرای آمد و شد به تهران و آموختن از محضر استاد جلیل شهناز به طور گذرا یاد میکند ولی خیلی اشاره به مراحل یادگیری نمیکند و خواننده نمیداند چطور شد که از سنتور به تار رسید و تا حد نواختن در رادیو و کنسرت گیلان و سپس آهنگسازی رسید! ماجرایی که ناگفته ماندن آن در این سطح موجب ابهام برای مخاطب و تاریخ است.
کتاب بانگ آزادی که کوششی برای ثبت و ضبط خاطرات چهرههای هنری انقلاب است توانسته یک قطعه از پازل بزرگی به نام هنر پس از انقلاب را سر جای خود قرار دهد. هرچند نقدهایی نیز به این کتاب میتوان وارد کرد، مثل اینکه گروه تحقیق و تدوین یکسویه وارد ماجرا شدهاند و روایت به شکلی ارائه شده که انگار روایت دیگری از ماجرا وجود ندارد. بارزترین نمونه آن در ماجرای استعفای جمعی از هنرمندان از رادیو بعد از کشتار هفده شهریور بود. اقدامی که به زعم راوی برای امام و انقلاب نبود! در حالی که کشتار انسانها همیشه محکوم است و هنرمندان در محکومیت این رفتار غیرانسانی دست به استعفا زده بودند ولی در این کتاب ماجرا طور دیگری جلوه داده شده است.
«بانگ آزادی» روایتی غریبانه از هنر در تمامی اعصار است. این کتاب نشان میدهد برای بسیاری هنر متعهد و انقلابی با هنر بیقید و بند و مبتذل تفاوتی ندارد و تنها مخالفتشان با امور هنری اصالت دارد و هرچیزی که رنگ و بویی از روح هنر و ارزشهای والای هنری در آن وجود داشته باشد دستمایه مخالفت است. هرچند که در همین کتاب رویکرد بسیاری از نخبگان در مواجهه با امر هنری را نیز شاهدیم و میتوان اینطور نتیجه گرفت «دایههای مهربانتر از مادر» مایه دور شدن بسیاری از علاقهمندان از مسیر انقلاب بودهاند. اتفاقی که دود آن در چشم انقلاب و انقلابیگری رفته است.
کتاب «بانگ آزادی؛ خاطرات شفاهی احمدعلی راغب» را که مهدی چیتساز و مرتضی قاضی کار تحقیق و محسن صفاییفرد تدوین کردهاند روایتی تازه و نو در مسیر بازگو کردن خاطرات اهل فرهنگ و هنر دلبسته به انقلاب در آن سالهاست.
عنوان: بانگ آزادی/ پدیدآور: محسن صفاییفرد (تدوین)، مهدی چیتساز و مرتضی قاضی (تحقیق)/ انتشارات: راهیار/ تعداد صفحات: 392/ نوبت چاپ: دوم.
انتهای پیام/