القصه خانه تمیز واقعا بد نیست. آدم قارچ نمیگیرد، کمتر وسیله گم میکند و هزاران مزیت دیگر؛ لکن این شیوه نظافت ضربتی قبل نوروز انصافا ناقض حداقل ده پانزده مورد از منشور حقوق بشر است. فقط یک مثالش سوءاستفاده از اعتماد کودکان و جا زدن کارهای سخت خانه به جای بازی است.
من خودم در کودکی عاشق فرششستنبازی بودم. سه فرش دوازده متری را با کاسه استیل آبتراش میکردم و از درآمدن آب از لای رجهای فرش خرکیف میشدم. نکته جالبش این بود که اگر کاسه را خلاف جهت خواب فرش میکشیدی یک صدای تپ تپ تپی میداد و قطرههای آبش میپاشید ولی اگر در جهت خواب فرش میکشیدی کار میکرد. ای خدا چقدر انسان در کودکی ساده و ناپخته است.
البته از حق نگذریم. به پاس خدمت خالصانهام در شستن فرش میتوانستم قبل از درآوردن ملحفه رخت خوابها، از روی تشکها سقوط آزاد بازی کنم و کسی نگوید با پای کثیف روی ملحفه سفید تشک مهمان نرو. یا مثلا پرده توری سفید اتاق را جای لباس عروس دور خودم میپیچیدم. اینجور که یادم است خیلی راضی بودم.
مثال دیگری از معایب خانه تکانی بالا گرفتن اختلافات زن و شوهری در پی عدم همکاری و اطاعت جمعی از آقایان در انجام کار به شیوه همسرشان میباشد. از آنجا که در فرهنگ ما خانواده مهمترین نهاد اجتماعی به شمار میرود، عجیب است که از مسئولین امر تاکنون کسی به کاشته شدن بذر اختلافات زناشویی طی روند خانه تکانی واکنشی نشان نداده. این مورد محدود به قرن حاضر نبوده و آن طور که از شواهد تاریخی پیداست، حداقل از قرن هشت هجری قمری خانمها و آقایان سر این موضوع اختلاف داشتهاند.
حتی خواجه حافظ شیرازی و همسرش!
شعر ذیل سرودهای از دلبر شاهوش ماهرخ زهرهجبین حافظ میباشد که به امید قضاوت تاریخ به شرح اندرونی خویش در ایام قبل نوروز میپردازد.
دوش اسفند شده آب و هوا ییلاقیست
از زمستان فسونگر چند روزش باقیست
اندکی برف زد و یک نمه باران آمد
در تن خسته شیراز کمی جان آمد
گر چه سرد است ولی خانهمان گرم بود
لحاف کرسیمان مخملی و نرم بود
زیر کرسی دو سه تا منقل چوب است و ذغال
پای آن لم بدهد حافظ آسوده خیال
گر چه در اکثر اوقات بود مست شراب
مرد خوبیست، نداریم دمادم شکرآب
به زبانبازی آن قبل وصال نیست دگر
خبر از نامه و یا شعر و غزل نیست دگر
منتها شکر خدا دست و دلش پاک بود
عایدیش از قبل بنگاه املاک بود
چون که از شاعری که خرج خونه در نمیاد
ابن سیرین ز پس کندن کوه بر نمیاد
….
دوش اسفند شده شور فشاندن باید
گرد رخوت ز تن خانه تکاندن باید
خانه لبریز ز شادابی و بهجت بشود
آخرین قطره خون خرج نظافت بشود
کف کابینت و گنجه چه پر از خاک شده
وضع میز تحریر این مرد، اسفناک شده
بستهام بند قبا را، کمر همت را
تو ببین کار خدا را، تو ببین قسمت را
سابقاً در طلبم عربده میزد حافظ
کفر زلفم ره دین میزده است از حافظ
لکن اکنون تو ببین وضعیت واصل را
دست تنها بتکانم همه منزل را
از همان لحظه که نزدیک شود فصل بهار
روز و شب یا به خرابات رود یا سر کار
خودش و ساقی و مطرب، دسته جمعی و تکی
در روند از زیر کار با دو سه عذر الکی:
«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»
دیش دیدیم کی میلیئیک دیری میخینی زیدیند!
گفتمش حداقل موقع برگشت از عرش
بخرد رایت و دامستوس با دو تا شامپوی فرش
کمر و گردنم از خم شدن عاجز شده است
نوبت گردگیری حجره حافظ شده است
همه جا تذکره و دفتر و دیوان و کتاب
تکه کاغذ همه سو ریخته بیحد و حساب
روی کاغذ غزل نصفه و خط خورده بوَد
پر ابیات علامت زده و تازه بود
به تفأل بگزیدم یکی از این ابیات
غلیان کرد از اعماق دلم احساسات
زیر لب زمزمه کردم شعر را با نزهت:
«ساقیا آمدن عید مبارک بادت».
انتهای پیام/