نمیدانم جدای از احترام و ارج و قربی که شهدا بین ما دارند، آیا رزمندگان این دفاع هشت ساله نیز برایمان همان قدر آشنا و قابل احتراماند؟ آیا آنها را که خود حافظه شگفتانگیز تاریخ و بخش مهمی از سرنوشت کشورمان هستند را میشناسیم؟ محمدعلی نورانی خودش به تنهایی گنجینه زندهایست از روز اول جنگ تا همین حالا که این نوشتهها را میخوانید. دقیقا از ساعت اولی که اولین شلیک به سمت ایران شد، او تمام جزییات این اتفاق را در کتاب «پسرهای ننه عبدالله» بازگو کرده. این کتاب نه تنها راوی جنگ است که مرجعیست برای تمام جزییات و تکتک خاطرات و اتفاقات آن.
«از مرز آمده بودم به خانه سر بزنم. نزدیک ظهر بود. عطر دستپخت مادرم مرا به آشپزخانه کشاند. با خوشحالی بغلم کرد و بوسید… با هم از آشپزخانه بیرون آمدیم. هنوز سفره را پهن نکرده بود که یکباره صدای چند انفجار در شهر پیچید.»
می بینید؟ زندگی عادی و جریان عادی آن با جنگ چگونه ناگهان متلاشی میشود؟ یکباره بوی عطر خوش دال عدس تبدیل میشود به مدتها کنسرو لوبیا خوردن با حشره و ریگ داخلش. همه چیز در «پسرهای ننه عبدالله اولین است. اگر شما هم مثل من به غوطهور شدن در تاریخ و کنکاش در اتفاقات کوچک و بزرگ و ریز و درشتش علاقهمندید و دلتان میخواهد از ابتدای جنگ و اولین نفرها و اولین حرکات و اولین عکسالعملها و اولین اقدامات با خبر شوید سراغ خوب کتابی میروید. با روایت نورانی با اولین شهدای مدافع شهر و اولین شهدای جنگ آشنا میشوید. با رنجهای مردم عادی تا درد های فرمانده و مسئول در جنگ آشنا میشوید. از سختیهای جنگ شهری و هوشیاری فرماندهان کم سن و سال اما پخته آن آگاه میشوید.
«در سن بیست و یک سالگی دیدن این همه آتش و مجروح و شهید سخت بود. نمیتوانستیم به فکر جان خودمان با شیم، پاسدار بودیم و احساس مسئولیت میکردیم به مردم کمک کنیم.»
در این کتاب جنگ سخت با چهره خانواده، با رفتارهای مادرانه و با بندهای عاطفی در هم میآمیزد. جنگ با عرق خونی، با غیرت، با شجاعت و بوی آشنای به جان آمیخته خاک پیوند میخورد و شکل معجزه متجلی میشود.
محمدعلی نورانی روایتش را با اولین لحظه شروع جنگ آغاز میکند و اتفاقات هر روز آن را بازگو میکند. چه از منظر خودش که سمتی داشته و چه از این جهت که خودش و خانوادهاش جزیی از مردمی بودند که زیر آتش روزهای اول جنگ زندگی میکردند.
او همانطور که جنگ نظامی را توضیح میدهد، از زندگی خودش نیز میگوید. از کودکی اش، از محلههای شهری که در آن میزیسته و حالا زیر گامهای متجاوزین فرو رفته است. و نقطه ی جذاب کتاب همین است. شما هم زمانی که تاریخ جنگ و نحوه اشغال و آزادسازی خرمشهر را میخوانید همزمان با زندگی بومی، رفتارها، کنشها، سنتها و زیست مردم منطقه و در عین حال با زندگی فرمانده و رزمنده و جانباز بزرگی نیز آشنا میشوید و همینطور خاستگاه این مردان بزرگ. مادران و پدران و نحوه تربیت آنها.
به نظرم نکته طلایی کتاب عشقیست که این مردان از خانواده خود گرفتهاند که اگر در دامن مادران پر مهر سرزمینشان نمیبالیدند هرگز خونشان برای دفاع از مادر سرزمینشان به جوشش نمیافتاد. شاید ننه عبدالله خانواده پر مهر ایرانی و پسرانش تمام پسران و مردانی بودند که در آتش این جنگ سوختند، به شهادت رسیدند و یا مجروح شدند، اما گردی از خاک وطن را به غیر ندادند.
خرمشهر را خدا آزاد کرد. خدایی که دستش از آستین مردان و زنان غیور جنوب، که با چنگ و دندان و جان و مال در مقابل دشمن تا دندان مسلح و خونخوار ایستادگی کردند، بر آمده بود. اما سختیها و مشقتهای این ایستادگی کمتر به چشم آمده است و کسی نمیداند این مدت به مدافعان شهر و مردم چه گذشته است. نمیداند وقتی اسم مجروح میآید چه تصویری از آن جرح در جنگ دارد یا وقتی کسی در جنگ به شهادت میرسد، نحوه شهادت و کشته شدن واقعیاش در ذهنمان چطور از آب در میآید. تجسم بودن در آن شرایط هم گاهی سخت میشود. اما نورانی در این خاطرهگویی گاهی ما را با واقعیتهای تند و تلخی از نحوه و جزییات مجروحیت و شهادت رزمندگان روبهرو کرده است. چهره خشن و پرخاشگر و تهاجمی جنگ را در تصورمان میآورد که شاید کمی با فانتزیهای ذهنمان متفاوت باشد.
یا چطور در شرایط غافلگیری در جنگ شهری، مردانی که حتی کمترین تجهیزات برای جنگ نداشتهاند در برابر برنامهریزی بلند مدت جهانی که پشت ارتش بعث مخفی شده بود ایستادگی کردند.
«عراقیها، روبهروی ما، کنار رودخانه کانال کشیدند و توی آن مخفی شدند. سوراخهایی را روی دیوار کانال تعبیه کرده بودند، از آنجا تک تیراندازهایشان با قناسه میزدند و با دوربین دیدهبانی میکردند. بچهها در تیررس دشمن بودند.»
بخوانید و با مفهوم خانواده در جنگ آشنا شوید.
عنوان: پسرهای ننه عبدالله؛ خاطرات محمدعلی نورانی/ پدیدآور: سعید علامیان/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 349/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/