در حقیقت باید اعتراف کنیم که او چه در نقد، که بر قلههای آن ایستاده است، و چه در شعر و رمان حرف برای گفتن دارد و موفق ظاهر شده است. اینها همه از آن روست که براهنی فرم را به خوبی میشناسد و در آثارش بهویژه در اشعارش سعی در کشف فرمهای مختلف دارد.
اگر نخواهیم زمینههای فعالیت نویسنده چاه به چاه را از یکدیگر متمایز کنیم؛ باید بگویم که این کتاب را یک منتقدِ شاعرِ داستاننویس نوشته است. چرا که سراسر داستان استعاره است. از عنوان تا محتوا. استعارهای که به بهترین شکل در فرم اثر جاخوش کرده است و با روایتی روان و منسجم پیش میرود. استعارهای که براهنی شاعر خلق میکند و براهنی منتقد آن را در فرم اثر حل میکند و در نهایت براهنی داستاننویس روایتش میکند.
از عنوان تا موضوع چاه به چاه استعاره از وضعیت زمانهای است که داستان در آن اتفاق میافتد. چاه به چاه ماجرای یک زندانی سیاسی به نام «حمید» در زمان حکومت پهلوی دوم و در اواسط دهه پنجاه است. حمید که در سپاه دانش مشغول به کار است؛ به جرم فروش تپانچهای قدیمی مربوط به دوره میرزا کوچکخان، دستگیر، بازجویی و زندانی میشود. علت دستگیری حمید تروری است که با آن تفنگ صورت گرفته است.
بیشتر صحنههای داستان در زندان میگذرد و حول محور گفتوگوهای حمید و همبندش، فردی به نام «دکتر»، میگردد. گفتوگوهایی که سعی در بازنمایی وضعیت جامعه آن روزهای ایران و تفکرات طبقه روشنفکر و طیفی از مبارزان انقلاب دارد.
«دکتر» مدام با خودش و حمید حرف میزند که این حرفها مونولوگها و دیالوگهایی طولانی را میسازند. جملاتی که اگرچه در جهت فضاسازی داستان پیش میروند؛ گاهی سایه نویسنده را آشکار میکنند که پشت شخصیت دکتر مخفی شده است. به دیگر سخن گاهی به نظر میرسد جملات طولانی که از زبان دکتر نقل میشود حرفهای براهنی است که در دهان شخصیتش میگذارد. این امر با تمام تلاشهای نویسنده در راستای پردازش شخصیت دکتر، مسئلهای غیرقابل انکار است که گاه فضای داستان را ایدئولوژیزده جلوه میدهد.
پس از توصیف وقایع و ترسیم صحنههای زندان، ماموران حمید را به روستای محل زندگیاش در گیلان میبرند تا تپانچه را به آنها تحویل دهد. در پی اتفاقاتی که در روستا رخ میدهد؛ معنای استعاری عنوان کتاب برای مخاطب آشکار میشود.
تپانچه، میرزا کوچکخان، چاه، دختربچهای که ماموران شاه را از چاهی به چاه دیگر گمراه میکند، پدر حمید که از یاران میرزاکوچکخان بوده و در بستر احتضار است؛ همه اینها نشانهها و چراغهایی هستند که نویسنده میخواهد جهان معنایی داستانش را به وسیله آنها به خواننده تفهیم کند.
چاه به چاه در پس تمام استعارهها ونمادهای واقعگرایانهاش داستان نسلی کنشگر است که آداب مبارزه را از مردان مشروطهخواه آموخته و سلاح مبارزهاش را از میرزاکوچکخان و یارانش به ارث برده است. پدر حمید باقیمانده نسل همان مردان جنگل است که حتی در بستر احتضار دست از مبارزه برنمیدارند و میراث نپذیرفتن ظلم را چون گنجی گرانبها از نسلی به نسل دیگر منتقل میکنند. دختربچهای که ماموران را به جستوجوی تپانچه از چاه فاضلابی روانه چاهی دیگر میکند؛ نماد نسل بعد از حمید است که با ابزار هوش و ذکاوت سیمای آلوده ظالمان را هویدا میکند. نسلی که سرتاپای لجنآلود مزدوران و ستمگران را مقابل دیدگان مردم به نمایش میگذارد.
سرنوشت حمید در پایان کتاب اگرچه مشخص نمیشود، قابل حدس است. اما آنچه اهمیت دارد نه سرنوشت حمید که سرنوشت جمعیِ مردم و آشکار شدن تعفنی است که سرتاپای ظالمان را فراگرفته. آنچه در پایان کتاب مهم است همین وصیت پدر حمید است که در راستای سرنوشت همگانیِ جامعه است: «حمید، زیر درخت چهلم از پشت آسیاب، ششصد قبضه تفنگ، چهارده قبضه مسلسل و مقدار زیادی فشنگ چال کردهام. اینها را سر وقتش به اهلش برسان. غیر از این وصیتی ندارم.»
عنوان: چاه به چاه/ پدیدآور: رضا براهنی/ انتشارات: نگاه/ تعداد صفحات: 111/ نوبت چاپ: سوم.
انتهای پیام/