سیمون دوبووار، زاده 9 ژانویه 1908، در پاریس در خانوادهای بوژوآ به دنیا آمد. بووار دختری فعال بود که به مطالعه و تحصیل در رشته ریاضیات، ادبیات و فلسفه پرداخت و در حلقه فلسفی دوستانی از دانشگاه اکونورمال با ژانپلسارتر، نویسنده اگزیستانسیال، آشنا شد.
اولین کتاب او، «مهمان» در سال 1943 منتشر شد که با اینکه با زبانی زبانی صریح به بررسی موضوعات فمینیستی نپرداخته بود، اما در کنه داستان، و همراه با شخصیتهایی محوری که همگی زن بودند، نیت و فکر خود را به خوانندگان القا کرد. کتاب جنس دوم که در اکتبر 1946 آغاز و در ژوئن 1949 به پایان رسید، کتابی اگزیستانسیالیستـفمینیستی است که به بررسی وجود و مشکلات زنان در طی قرون و دورهها پرداخته و سعی در یافتن راهحلی جهانشمول برای از بینبردن ظلمها و نارواییها در حق زنان و قرارگرفتن این جنس در مقام و سطحی برابر با جنس مذکر دارد.
ـ اگزیستانسیالیستی فمینیستی
اگر با مفهوم اگزیستانسیالیسم آشنایی داشته باشید، خواهید دانست که مکتب بر روی مفهوم جمله «بودن مقدم بر ماهیت است» استوار است و البته که دوبووار با تکیه بر این مفهوم، از مفهومی دیگر پرده برمیدارد: «زن زاده نمیشود، تبدیل به زن میشود.» با توجه به همین جمله کوتاه میتوان بنیان اصلی تفکرات سیمون دوبووار را درباب جایگاه زن بررسی کرد. زن، که در این کتاب، با عنوان «دیگری» از آن یاد میشود، علت اینکه در چنین جایگاه و منزلتی قرار دارد، بسته به ماهیت زیستی او نیست. بلکه با توجه به محیطی که در آن در حال رشد و نمو است، به چنین جایگاه و وجودی رسیده است که در کتاب به بررسی علل و شرایط وجودی میپردازد.
کتاب، در دو جلد عرضه شده است که جلد اول به بررسی سرنوشت، تاریخ و اسطورهها، و جلد دوم به بررسی شکلگیری و موقعیتها، توجیهها و رهایی از این خلسه پرداخته است.
ابتدا با نگاهی کلی به بررسی فصول اصلی کتاب خواهیم پرداخت:
ـ سرنوشت
اگر به بررسی سرنوشت از پیش تعیین شده زنان در طی قرون پرداخته شود، اولین تکلیفی که بلاشرط برای آنان تعریف میشود، تولیدمثل است. البته که اینکار به تنهایی از عهده هیچ زنی برنمیآید، اما اگر با دیدی دقیقتر به داستان نگاه شود میتوان دریافت که از صدها سال پیش زنان، در درجه اول برای فرزندآوری و لذتهای جنسی، از دید مردان مورد بررسی قرار میگرفتند. البته که کمتر زنی علاقهای به دست کشیدن از لمس لذت مادری نداشته، اما همین اتصال به جنس مذکر برای رسیدن به این لذت، سخت برای او سنگینی کرده و چه بسا در آرزوی روزی به سر میبردند که برای دستیابی به این لذت آسمانی، همکاری مرد بیفایده باشد! و البته که این تنزل درجه و رتبه زن تنها به سرنوشت از پیش تعیین شده او منتهی نمیشود، بلکه حتی وصف همخوابگی زن و مرد نیز خود حقارتی برای او در پی دارد. اینکه زن نه تنها در دید خاستگاه اجتماعی کهتر است، که حتی در لذات جنسی نیز در مرتبه و مقام پایینتر قرار میگیرد.
ـ تاریخ
دوبووار، در طول تاریخ، از سالیان پیش، تا زمان مکتوب شدن این کتاب، به بررسی موقعیت زنان در ادوار و کشورهای مختلف پرداخته است. درست است که در مقایسه با زمانهای گذشته، جنس مونث در زمان اکنون از آزادی و برابری بیشتری برخوردار است، اما باز هم نمیتوان گفت که مقام و جایگاه زنان در تمامی دورانها و کشورها یکسان بوده است. در قبایلی میتوان گفت که حتی جایگاه زنان از مردان نیز بالاتر بوده و به آنان به دید جنس برتر نگاه شده است نه اینکه مانند اکثر قریب به اتفاق قبایل و ملتها، زن را در برابر مرد قرار دهند و برای او مکاشفه و احساس را به رسمیت بشناسند، نه عقل را.
اما با تمام این نابرابریها، بودند زنانی که تسلیم این ظلمها نشده و برای زندگانی آرمانی خود جنگیدهاند. از قرن 19 به بعد، بعد از انقلاب صنعتی اروپا، زنان بسیاری نیز از خانهها خارج و برای معاش خود تلاش کردهاند. هرچند که با تمام تلاشها، جایگاه و حقوق آنان با مردان برابری نمیکرد، اما با تمام این احوال، قدمی رو به جلو بود. بهطوری که زلاندنو در سال 1893 به زنان حقوق کامل میدهد و استرالیا نیز از سال 1908 از این کار پیروی میکند. اما در مورد آمریکا و انگلستان چه میتوان گفت؟ حتی اتحاد جماهیر شوروی نیز، با پیروی از سنتهای مارکسیستی، به زنان برابری سیاسی و اقتصادی میبخشد، اما بر خلاف آنچه تبلیغ میشود فرانسه، انگلستان و آمریکا حاضر به تغییر بالانشینی جنس مذکر، نیستند!
ـ اسطورهها
تاریخ به ما نشان داده است که همواره مردان تمام قدرتهای واقعی را در اختیار گرفتهاند و زن به مثابه «دیگری» پدیدار شده است. البته همین قدرت باعث ایجاد سنتها و تقدسهایی شده است که بعضی هنوز هم پابرجاست. برای مثال هنوز هم در فرانسه روستاهایی وجود دارند که روز بعد از شب زفاف، ملحفه خونی در برابر خویشاوندان و دوستان به نمایش گذاشته میشود. دلیلش هم این است در جامعههای پدرسالاری، مرد صاحب و ارباب زن شده است و همان خاصیتهایی که جانوران یا عاملهای رام نشده را هولناک میکند، برای مالکی که توانسته آنها را رام کند به صورت صفتهای باارزش درمیآید. و در برابر همین عامل است که امکان دارد آلت مردانه تا حد شایستگی ربالنوعی رفعت یابد!
باوجود تمام این باورهای بیمنطق زیربنای قومها و قبیلهها بودند، مردانی یافت میشدند که وجود زن را نه به مثابهی دیگری، که به مانند همزاد خود شرح میدادند. مگر میتوان از کیرکگارد، فیلسوف معروف و گفتهاش دست کشید: «کمال مطلوب از طریق زن وارد زندگی میشود و بدون آن مرد چه خواهد بود؟» و یا دی.اچ.لارنس که در خطابهای زن را به وجود لازمی تشبیه کرده است: «زن نه تفریح است و نه طعمه، و شی در برابر نفس نیست. بلکه قطبی است که برای وجود قطب مخالف ضرورت دارد.»
اما مگر تمام نویسندگان و اندیشمندان از یک منظر به موضوع مینگرند؟ همچون مونترلان و یا بالزاک که زن ایدئال را موجودی ابله و مطیع میدانند که پیوسته آماده پذیرفتن مرد است و هرگز از مرد، چیزی نمیخواهد! کجاست زمانی که آرزوهای لافورگ برآورده شود: «آه! ای دختران جوان! پس چه هنگام برادران ما، برادران صمیمی ما، بدون نیت بهرهبرداری خواهید شد؟»
ـ شکلگیری
«زنان زاده نمیشوند، به صورت زن درمیآیند»، جملهای که بنای اصلی کتاب بر آن استوار است. روند شکلگیری و صورتبندی وجودی زن، از بدو تولد و در خانواده و اجتماع شکل میگیرد. از همان زمانی که دختران، اجازه گریه کردن و بوسیدن دارند، اما پسران نه. چرا؟ چون موجود قوی گریه نمیکند و نمیبوسد. از همان زمانی که دختران اجازه دنبال کردن آرزوهای خود را ندارند و تنها میتوانند با دامنی چیندار در کارهای خانه کمکی باشند. اما تمام اینها به کودکی محدود نمیشود! چی میتوان گفت درباره کالجی که ارزش دخترانش با مجموع قرار ملاقاتهایش سنجیده میشود؟ گله اصلی دختران در خانوادهها چیست؟ آیا توجهات دختران و پسران برابر است؟ آیا هردو از مقام و رتبه یکسانی برخوردارند؟ چگونه میتوان از این پدیدهی «زن شدن» جلوگیری کرد؟
ـ موقعیت
سرنوشتی که جامعه سنتی به زن عرضه میکند، ازدواج است. ازدواجی که هیچ برابری در نهاد و بنیان آن یافت نمیشود. مرد حق انتخاب زن مورد علاقه خود را دارد و زن باید بپذیرد. طلاق، بدون هیچ صحبت و حقی، تنها در دستان مردان است. و البته که باکرگی تنها برای زنان لازم است و درِ تمامی فاحشهخانهها، در همه زمانها به روی مردان باز است! اما تمامی اینان، تنها آغاز است. در خانه چه میگذرد؟ زنان در خانه، روز خود را چگونه به شب میرسانند؟ کمتر وظیفهای وجود دارد که به اندازه وظیفه زن خانهدار به شکنجه سیزیف نزدیک باشد. زن خانهدار هرروز باید ظرفها را بشوید، اثاث را گردگیری کند و… . زن خانهدار فقط درجا میزند؛ هیچ کاری نمیکند. فقط زمان حال را ادامه میدهد و در انتظار است. انتظار برای ظهور جنسی مذکر در خانه که با تعاریفش، باب طبع او واقع شود. مذکری که زن، تنها قسمت کوچکی از زندگیاش را در برگرفته، در حالی که مرد، تمامی زندگی زن است و به همین دلیل، تمام صحنه زندگی زن، میدانی است برای حفظ قسمت کوچکی که در زندگی مردش تصاحب کرده : «به دست آوردن شوهر هنر است، نگهداشتن او حرفه»، هنری که شخص، خودش هیچ نقشی در آن ندارد. انتخاب، معنایی در آن ندارد. تمامی وظایف و مراحل آینده، از پیش تعیین شده و در مقابلش قرارداده شده است. آیا میتوان از این بردگی با لباسی به ظاهر مجلل، خلاصی یافت؟
ـ توجیهها
اما زنان برای توجیه مقام و شرایط خود به چه پناه میبرند؟ نارسیسم شایعترین دنیایی که زن خود را در آن غرق میکند. اما کافی است؟ اروتیسم چطور؟ مازوخیسم را چشیدهاید؟ مرد نویسندهای نوشته بود: «زنها هرگز از حد بهانه فراتر نمیروند.» این حرف نسبتا درست است. زنها هنوز از این که اجازه سیر در دنیا به آنها داده شده متحیرند، و بیآنکه درصدد برآیند معنای آن را کشف کنند، سرگرم صورتبرداری از آن هستند. چنان غرق در دنیای خود شدهاند که برای شجاعت خروج از آن را ندارند. خروج از این دنیای زنانه و رسیدن به برابری که هرکدام رویایش را در سر میپرورانند، نیازمند تلاش و جنگیدن است. جنگیدنی که تنها با چکمههایی آهنین میتوان به پیشواز آن رفت.
ـ انتها رهاییست؟
اگر کودکی را در تمام طول روز سرگرم کنند و برای او فرصت تحصیل پیش نیاورند و فایده آن را به او ننمایند، و به این ترتیب او را به تنبلی فراخوانند، وقتی کودک بزرگ شد، نمیتوانند ادعا کنند که کودک شخصا عدم شایستگی و نادانی را برگزیده است. به این ترتیب است که زن را بزرگ میکنند ولی هرگز به او نمیآموزند که لازم است خودش زندگیاش را به عهده بگیرد. بنابراین زن با رضا و رغبت، به حمایت، به عشق، به کمک و راهنمایی دیگری متکی میشود.
ـ سکوت نکنیم
بسیاری از سخنان و مباحثی که سیمون دوبووار در این دو جلد به آن پرداخته است، اکنون دیگر جزو موضوعات مورد بحث دنیای زنان و فمینیسم نیست، اما با تمام این احوال و گذشت سالیان از تحریر این کتاب، هنوز هم مسائل و موضوعاتی حل نشده بر سرجای خود باقی ماندهاند. راهحل خروج از این مشکلات دنیای زنانه، تنها در دستان خود زنان نهادینه شده است. سکوت در مقابل ظلم، راهی از پیش نمیبرد. جز آنکه ظالم را در جای خود مقتدر میسازد. به پا خواستن در برابر ظلم، تنها با تظاهرات صورت نمیگیرد. در دنیای امروزی که رسانهها در کسری از ثانیه صدای انسان را به گوش جهانیان میرساند، چرا با سکوت، مظلوم بمانیم؟
عنوان: جنس دوم/ پدیدآور: سیمین دوبووار، مترجم: قاسم صنعوی/ انتشارات: توس/ تعداد صفحات: 1176/ نوبت چاپ: هجدهم.
انتهای پیام/