مروری بر یک رمان پرفروش روانشناسانه

رنج همیشه وجود دارد

20 اسفند 1401

تا به‌حال با انسان‌هایی ملاقات کرده‌اید که به زندگی دید سیاهی دارند و گاهی در خلوت و جلوت، آرزوی مرگ می‌کنند و معتقدند خوشبخت آنکه زاده نشد؟ و حتی شاید خودتان هم یکی از آنها باشید. باید بدانید شوپنهاور یکی از مهم‌ترین متفکرینی بود که اینگونه به زندگی نگاه می‌کرد.

«زندگی چیز رقت‌آوری است. من تصمیم گرفته‌ام همه عمرم را صرف تفکر درباره آن کنم.»

رمان درمان شوپنهاور، اثر اروین د. یالوم روانشناس مشهور آمریکایی و نویسنده مکتب هستی‌گرایی است. تعدادی از آثار او مانند وقتی نیچه گریست و مسئله اسپینوزا در ایران و جهان پرفروش و مطرح است. باید مانند یالوم اغلب کتاب‌هایش و از جمله این کتاب را رمان آموزشی بنامیم، جایی که این استاد دانشگاه از طریق روایت داستان، مفاهیم روانشناسی و فلسفی مورد نظر خود را به خواننده انتقال می‌دهد.

بخشی از کتاب روایت زندگی شوپنهاور است و بخش عمده آن یک داستان. داستانی که یالوم روایت می‌کند شاید از حیث داستان بودن به جذابیت داستانِ نویسندگان صاحب سبک رمان‌نویس نباشد اما تنها جنبه آن هم زیبایی‌های داستانی‌اش نیست.

ایده کلی داستان درباره روانشناس بسیار موفقی به نام جولیوس است که متوجه می‌شود مرگش بسیار نزدیک است. برای او سوال می‌شود که واقعا چه تاثیری بر دنیا گذاشته و آیا توانسته به کسی کمک کند؟ ذهنش به سمت یکی از وخیم‌ترین مراجعانش می‌رود که از اعتیاد جنسی رنج می‌برده و علی‌رغم جدیت بیمار در درمان بهبودی حاصل نشده و نتوانسته او را درمان کند. می‌خواهد بداند که بعد از همه این سال‌ها تلاش‌های او نتیجه‌ای برای این بیمار داشته؟ وقتی او را می‌یابد می‌بیند انسان دیگری شده، فلسفه درس می‌دهد و خودش را درمان شده فلسفه و طرز فکر شوپنهاور می‌داند. «فیلیپ» به جلسات گروه درمانی می‌پیوندد اما نه برای درمان، بلکه برای تقابل برداشت‌های خودش از فلسفه زندگی با جولیوس. این باعث می‌شود بحث‌های جذاب زیادی حول مسائل فرعی و اصلی زندگی بین این دو شکل بگیرد.

شما با مطالعه کتاب تا حد بسیار خوب و علمی با یک جلسه گروه درمانی اصولی آشنا می‌شوید. جایی که اعضا به کمک یک درمانگر در حلقه‌های هفت‌هشت نفره شروع به صحبت کردن می‌کنند و مشکل خود و دیگران را حل می‌کنند. جایی که همه باید شخصی‌ترین مشکلات زندگی حرفه‌ای و زناشویی خود را با افرادی که شاید تا روز قبل نمی‌شناختند در میان بگذراند. از طریق این صحبت‌ها و دیالوگ فراوان افراد با یکدیگر، شخصیت‌پردازی برای یالوم آسان شده و ما می‌توانیم تک‌تک اعضای گروه را با جزئیات بشناسیم، زن زیبایی که دچار مشکلات اخلاقی است یا کارگر ساده‌ای که به دلیل نداشتن تحصیلات خودش را پایین‌تر از بقیه گروه می‌بیند.

یکی از ویژگی‌های مثبت کتاب، پیش رفتن داستان در قالب گروه درمانی این است که افرادی بدون سواد دانشگاهی مرتبط جلوی فیلسوف و روانشناس داستان ما نشسته‌اند و مدام از آنها توضیح بیشتر و ساده‌تر می‌خواهند و ابایی ندارند اگر اسم فلاسفه را اشتباه تلفظ کنند.

داستان فراز و فرودی ندارد اما جنبه آموزشی آن بسیار برجسته است، مانند اینکه، چگونه جلسات گروه‌درمانی باید اداره شود یا چه طرز فکر و استدلالی، نشانه یک ذهن سالم و درمان شده است، یا یک گروه و رهبر آن چگونه باید بحث را پیش ببرند و مسیرهای اشتباه و قضاوت‌های نابه‌جا چه خصوصیاتی دارند؟

هسته کتاب درباره رنج و معناست. یالوم می‌گوید جدا از اینکه در کودکی و زندگی مشکلاتی داشته‌اید و یا افراد اشتباهی در زندگی‌تان بوده یا هستند، فارغ از جامعه و حتی اعمال خودتان رنج همیشه وجود دارد. یالوم می‌گوید یک سری «واقعیت پردازش نشده» در ذات هستی وجود دارد و آن چیست؟

«موجوداتی ذاتا در جست‌وجوی معناییم که بدبختانه به درون جهانی فاقد معنایی ذاتی افکنده شده‌ایم.»

موضوع دیگر کتاب مرگ است. جولیوسِ درمانگر سرطان دارد و دارد می‌میرد. در چشمان مرگ زل زده و از خودش می‌پرسد که معنای زندگی چه بود؟ باید چگونه فکر کند که مرگ را بر خودش شیرین کند و اصلا وقتی او یک روزی قرار است نباشد همه این‌ها چه اهمیتی دارد؟ سایه شکوهمند مرگ بر زندگی‌اش افتاده و حالا چشمانش کمی بازتر است. «هیچ انسانی طعم حقیقی زندگی را نخواهد چشید مگر زمانی که مشتاق و آماده دست کشیدن از آن باشد.»

کتاب پر است از جملاتی از این دست که فیلیپ از فیلسوف‌های مختلف نقل می‌کند تا سفرش به دنیای آرامش و معنا را توضیح دهد. ابتدای هر فصل از چهل و دو فصل کتاب (فصل‌ها کوتاه‌اند و کتاب کمتر از ۵۰۰ صفحه است به شخصه از تقسیم کتاب‌ها به فصل‌های متعدد استقبال می‌کنم) یک جمله از شوپنهاور نوشته شده که عموما مرتبط با جریان داستان در آن فصل است. لحن شوپنهاور تلخ، ناامید کننده و در عین حال جذاب است. فاکتورهای مختص روزگار شوپنهاور مانند زن‌ستیزی در کتاب سانسور نشده است.

«فقط یک مرد عاقل که به وسیله تکانه جنسی گیج شده باشد می‌تواند رابطه با موجودی ریز نقش، با شانه‌های کم عرض، لگن پهن و پاهای کوتاه را یک رابطه دل‌پسند و بی‌نقص بنامد.»

فیلیپ نمادی از شوپنهاور در عصر جدید است با همه صفات او. از بی‌احساسی و مردم‌ستیزی‌ گرفته، تا شهوت جنسی و تنهایی‌. یالوم می‌گوید نگاه شوپنهاور تحت تاثیر همین مشکلات متعدد او بوده و برای اصلاح دیدش نیازمند درمان است. آموزه‌های فیلسوف‌ها و اندیشمندان مختلف از بودا تا اپیکور و خصوصا شوپنهاور بارها و بارها درباره موضوعات مورد بحث در گروه (از مشکلاتی با همسر تا اعتیاد جنسی) در کتاب به چشم می‌خورد.

«زندگی انسان تا ابد به حول محور نیازهایی که برآورده می‌شود می‌چرخند. آیا این برآورده شدن خشنودمان میک‌ند؟ افسوس که خشنودی‌مان کوتاه است، تقریبا بلافاصله ملال از راه می‌رسد.»

در هر صورت چه با نویسنده کتاب موافق باشید چه مخالف، سر و کله زدن با مفاهیم دلبستگی، رنج و مرگ در قالب رمان می‌تواند برای شما هم جذاب و هم راهگشا باشد.

این کتاب توسط نشر قطره و به ترجمه خانم سپیده حبیب منتشر شده است، او که روانشناس است از پس ترجمه کار به خوبی برآمده است. گفت‌وگوهای اعضای گروه به زبان محاوره آورده شده‌اند که در نوع خود جالب از آب درآمده است.

 

عنوان اثر: درمان شوپنهاور/ پدیدآور: اروین د. یالوم، مترجم: سپیده حبیب/ انتشارات: قطره/ تعداد صفحات: 476/ نوبت چاپ: بیست و ششم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید