روایتی از یک خاطره مهم در قرن گذشته

فقط به دروازه نگاه کنیم

05 تیر 1402

روز 12 فروردین 1401، تاریخ قرعه‌کشی جام جهانی 2022 قطر. اینبار هم تکرار قرعه جنجالی 1998، ایران در برابر آمریکا.

سرباز کردن احساسات 24 ساله! بازی ایران با آمریکا در جام جهانی فرانسه بخشی از افسانه ملی ما شده، قصه‌ای از سرزمین رویاها، حماسه‌ای هم‌ردیف با داستان‌های شاهنامه. انگار ایرانیانی که  آن زمان را زیسته‌اند بخشی از آن بودند و برای ما جوان‌ترها فقط حسرت تجربه آن لحظات باقی مانده.

فرانسه، لیون، 1998. قرعه‌ای نیش‌دار، نیش‌دارتر از بازی فرانسه و نیجریه، انگلیس و استرالیا و حتی اسپانیا و مراکش. بازی ایران برابر آمریکا، یکی از ماندگارترین بازی‌های ادوار جام جهانی خواهد شد، نه فقط برای ما، بلکه برای همه فوتبال‌دوستان. جایی که ایران در گروه قدرتمندان این عرصه، آلمان و یوگسلاوی و ایالات متحده قرار گرفته. بازی ایران و آمریکا بخشی از وجود همه ما خواهد شد...

«فوتبال از سیاست جداست»، چه کسی این حرف را زده است؟ قطعا ایرانی نبوده. مگر می‌شود ایرانی بود و سیاسی نشد؟ از وقوع انقلاب ایران فقط و فقط 20 سال می‌گذرد. قضایای سال‌های پیش از انقلاب، کودتای 1953، فرار شاه و... . و پس از آن ماجرای طبس و 8 سال جنگ تحمیلی ، پرواز 655 و تحریم و تحریم و بازهم تحریم...! چه کسی می‌گوید فوتبال سیاسی نیست؟! قبل از بازی مقامات دو کشور درباره مسابقه صحبت‌هایی را رد و بدل می‌کنند. فشار و استرس و هیجان در بالاترین سطح خود قرار دارد.

«این است سیاسی‏ترین مسابقه جام جهانی پس از رویارویی آلمان غربی و آلمان شرقی در جام‌جهانی 1974».

21 جون 1998، مصادف با 31 خرداد 1377. هردو تیم در حالی پا به زمین مسابقه می‌گذارند که 3 امتیاز بازی اول خود را به حریف واگذار کرده‌اند. بازی بسیار حیاتی و تعیین‌کننده برای هر دو تیم؛ همان «مسابقه قرن»ی که روزنامه‌ها تیتر زدند. استادیوم ژرلاند، در حضور بیش از چهل هزار تماشگر و احتمالا میلیون‌ها بیننده در پای تلویزیون‌ها. چشم‌ها خیره و منتظر برای شروع بازی. آغاز نبرد، بین دو دشمن قدیمی، «بنیادگرایان اسلامی برابر شیطان بزرگ»، ایران و آمریکا.

بازیکنان در جو فوق امنیتی ورزشگاه، وارد زمین می‌شوند. دست می‌دهند و عکس یادگاری می‌اندازند. کاپیتان ما، احمدرضا عابدزاده، نه تنها پرچم کشورمان را، که به طور نمادین اول هر مسابقه بین دو کاپیتان رد و بدل می‌شود، به توماس دولی می‌دهد؛ بلکه با هدایای دیگری از جمله دسته گل، سینی مسی نقش و نگاردار اصفهان و صنایع دستی ایرانی، او را شگفت زده می‌کند. احتمالا اولین و آخرین بار است که دولی چنین هدایایی را پیش از مسابقه‌ای دریافت می‌کند.

سوت بازی زده می‌شود و سپیدپوشان آمریکایی بازی را آغاز می‌کنند. توپ و میدان را در اختیار دارند، چیز دور از انتظاری نیست. با قدرت بدنی و سرعت بالا، موقعیت‌هایی را روی دروازه عابدزاده ایجاد می‌کنند که هیچ کدام راهی به سوی دروازه او ندارد. تا دقیقه 41 همه‌چیز معمولی است، نتیجه 0-0 قابل قبول است. آماده می‌شویم که با همین نتیجه به رختکن برویم که جواد زرینچه از جناح راست نفوذ کرده، توپ را از نزدیکی خط زمین سانتر می‌‏کند، کسی که برای ضربه سر به هوا می‌پرد کسی جز استیلی نیست؛ بازیکن 175 سانتی ما، که کسی پیش از آن گلی با ضربه سر را از او به یاد نمی‌آورد. استیلی می‌پرد، کیسی کلر مسیر توپ را می‌بیند، عقب عقب می‌رود، می‌پرد… گل، گل، گل برای ایران!! (با صدای خود جواد خیابانی در مغزتان خواندید؟ مگر نه؟ جواد خیابانی هم در کنار این بازی برای همیشه در حافظه مردم ایران ثبت شد.) استیلی با دست‌هایی از دو طرف باز و چهره‌ای در آستانه اشک‌ریختن می‌‏دود. ترکیب دویدن و شادی‌کردن او به فرهنگ فوتبال ایران پا گذاشت و از همانجا ماندنی شد.

با شروع نیمه دوم، آمریکایی‏‌ها شکست خورده‏ و حذف شده، سرتا پا حمله می‌شوند و غافل از دفاع. خوب و جانانه دفاع می‌کنیم. علی دایی پاس تودری برای مهدوی‌کیا ارسال می‌کند. مهدوی‌کیا می‌دود ـ لقب موشک بی‌شک برازنده‌اش است ـ تک‌به‌تک با دروازه‌بان و… توپ به تور نچسبیده فریاد شادی سر می‌دهد و سر از پا نمی‌شناسد. 2-0 به سود ایران در 6 دقیقه به پایان بازی.

آمریکایی ها یکی از گل های خورده را جبران می‌کنند. برایان مک براید، پس از تعویض ما، عابدزاده را مغلوب می‌کند و فاصله را کاهش می‌دهد. 3 دقیقه مانده به پایان بازی که آمریکایی‌ها با تمام توان به سمت دروازه ما هجوم می‌آورند؛ هجوم آوردنی… لحظه‌ها به کندی می‌گذرند. انیشتین در جایی می‌گوید وقتی انتظار واقعه شیرین را می‏‌کشید زمان به کندی می‏‌گذرد. دقیقه‌ها می‌گذرند و ثانیه‌ها از راه می‌رسند. مضطرب و دلواپس خدا خدا می‌کنی که داور سوت پایان بازی را زودتر بزند. می‌دانیم که گل دیگری در کار نخواهد بود.

پایان قصه را می‌دانیم باز با این حال با هیجان قضیه را دنبال می‌کنیم. مگر داستان رستم و اسفندیار را نمی‌دانیم و هنوز برایمان جذابیت دارد؟

سوت اورس مه‌یر به صدا در می آید. ایران 2 آمریکا 1. میلیون‌ها ایرانی به خیابان‌ها می‌آیند. فریاد شادی و پیروزی است که در کوچه‌های شهر می‌پیچد. انگار که ملتی پس از سال‌ها زندانبان خود را خار و خفیف می‌بینند. شور و اشتیاقی که با فریاد و اشک‌هایی از سر شوق همراه می‌شود و تا صبح ادامه دارد. یک شادی دسته جمعی. جشنی برخاسته از ذوق و عشق. برآمده از سال‌ها فشار. با نشان دادن این که ما مردمی هستیم، وطن‌پرست، مردمی فراموش نشده، از سرزمین افسانه‌ها.

25 سال گذشته است. 25 سالی که برای مردم ما شاید اندازه یک قرن طول کشیده باشد. صفحات دفتر روزگار ورق خورده است. بعد از آن بازی ما دو مرتبه دیگر هم مقابل آمریکایی‌های بازی کردیم، یکی را مساوی و آخری را همین سال قبل در قطر واگذار کردیم، ولی خاطره 25 ساله ما به ما می‌گوید همیشه برای بردن وقت هست، همیشه برای بلند شدن بعد از زمین خوردن وقت داریم، همیشه برای اینکه تاریخ را آنطور که دلمان می‌خواهد رقم بزنیم، زمان هست، فقط باید پشت هم باشیم و به دروازه نگاه کنیم.

انتهای پیام/

بیشتر بخوانید