نادر جوانی است که از کودکی بر اثر مواجهه با یک عملیات ضدتروریستی نزدیک منزلشان در بوکان عشق کارهای امنیتی و مبارزه با گروهکهای تروریست به سرش میزند و با اینکه چند بار به اداره اطلاعات بوکان برای همکاری رجوع میکند اما به دلیل سوابق ضدامنیتی داییاش، هر بار سرش به سنگ میخورد و دست آخر تصمیم میگیرد خودسرانه به اقلیم کردستان عراق در اواخر حکومت صدام برود و با نفوذ به گروهک تروریستی کومله آن را از بین ببرد. نادر به اقلیم میرود اما بر اثر اتفاقی سر از گروهک دموکرات در میآورد اما بعد از چندوقت از آنجا به هر ترقندی خارج میشود و به اردوگاه کومله میرود و با گذراندن دورههای مختلف میتواند تا ردههای بالای این گروهک نفوذ کند.
قصه یک خطی سرگذشت نادر کیانی، قصه جذابی است. گلزار راغب برای تکمیل مجموعه کتابهایش در مورد کومله سوژه خوبی را پیدا کرده و پس از شنام، عصرهای کریسکان و بردهسور توانسته در سیطره یک سوژه جذاب را پیدا و روایت کند.
کیانی در این کتاب اطلاعات دست اولی از اردوگاههای این دو گروهک تروریستی، تعاملات میان اعضا و ردههای بالای گروهک و نقش اقلیم کردستان عراق در پشتیبانی از این گروهکها به مخاطب میدهد. او که از بدو ورودش به این گروهکها از پایینترین نقشها تا ردههای بالا را گامبهگام طی کرده توانسته با اعضای مختلف کومله و دموکرات همنشین شده و از درونیات آنها برای مخاطبش روایت کند. با خواندن سیطره نسبتا میفهمیم علت جذب شدن برخی جوانان به گروهکهایی نظیر کومله چیست و درون آنها چه باورها و عقایدی روایج دارد.
کیانی به دلیل آنکه با هدف خاصی وارد اردوگاه کومله شده در موارد بسیاری در خطر لو رفتن و اعدام قرار دارد. بارها خطر از بیخ گوش او میگذرد و گاهی قلب خواننده با خواندن بخشهای حساس خاطراتش به تپش میافتد اما سیطره با وجود داشتن این سوژه و لحظات جذاب باز هم پایش لنگ میزند.
بهنظر میرسد گلزار راغب در جا انداختن و قبولاندن اصل ماجرا یعنی نفوذ خودسرانه یک جوان خام به گروهکهای حرفهای تروریستی و سپس ارتباطگیری او با نهادهای امنیتی بعد از چند سال قدری ناموفق است. نهاد امنیتی با وجود اشرافی که بر کیانی و خروجش از کشور دارد، مانع او نمیشود و اجازه میدهد وی به اقلیم کردستان برود و بعد از چند سال که به کومله نفوذ میکند با او ارتباط میگیرد و کیانی به مامور نفوذی وزارت اطلاعات در کومله تبدیل میشود. برخی اتفاقات ماجرا هم تا آخر مبهم باقی میماند. مثلا خانواده کاک هیمن که از ابتدا تا انتهای داستان به شکل معجزهآسایی به نادر کمک میکنند و ما نمیفهمیم چرا کاک هیمن و بعدا داماد پلیسش به نادر آنقدر کمک میکنند که حتی خودشان در معرض خطر قرار میگیرند. در روند داستان زندگی نادر کیانی به این نکته میرسیم که او فردی با ریشههای مذهبی و اهل مسجد است اما با نفوذش به کومله چه اتفاقی میافتد؟ آیا او همچنان و مخفیانه نماز میخواند یا نمازش را کنار گذاشته؟ یا در صفحه 186 نادر به موضوع بسیار مهمی اشاره میکند؛ او میگوید با حساس شدن سایر اعضای کومله به یک ازدواج مصلحتی در گروهک تن میدهد اما مخاطب نمیداند آن زن که بود؟ چرا انتخاب شد؟ زندگی نادر با او چگونه بود؟ و پس از جدایی نادر کیانی از کومله چه اتفاقی برای او افتاد؟ گلزار راغب در مقام نویسنده کتاب به ذکر یک جمله در مورد ازدواج مصلحتی کفایت و خواننده را با انبوهی از سوال رها میکند. هر چند نویسنده در ابتدای کتاب به این نکته اشاره دارد که برخی بخشهای خاطرات کیانی به دلیل ملاحظات امنیتی حذف شده اما باز هم این دلیل مناسبی برای اشاره مبهم کردن به وقایع مهمی مانند ازدواج تشکیلاتی نادر کیانی نیست.
سیطره مملو از اسامی افراد مهم و غیرمهم است. تقریبا به جز شخصیت حاجی یا همان مامور ارشد اطلاعاتی در ایران، باقی نامها هیچ شخصیتپردازی خاصی ندارند و در یاد نمیمانند و مخاطب مجبور است مدام به صفحات قبل رجوع کند. فراز و فرودهایی که برای کیانی در دوره هفت ساله حضورش در کردستان عراق اتفاق میافتد گهگاه در حد یک سطر یا بند باقی میماند در صورتی که هر کدام میتواند یک گره خوب و مهیج داستانی ایجاد کند.
با همه اینها کیانوش گلزار راغب رفتهرفته در حال تبدیل شدن به یکهتاز روایتگری مستند از گروهک تروریستی کومله است. گروهکی که سالها در ایران دست به جنایت زده و میزند اما کمتر کسی سراغ افشای ماهیت آن برای عموم مردم رفته است.
عنوان اثر: سیطره/ پدیدآور: کیانوش گلزار راغب/ انتشارات: سوره مهر/ تعداد صفحات: 284/ نوبت چاپ: اول.
انتهای پیام/