حال اگر بخواهم جلال آریانِ شراب خام را به شما معرفی کنم باید عین این جملات را تکرار کنم. بدون کمترین تغییری. البته که ما از زندگی جلال آریان چیزهای دیگری هم میدانیم که به طبع شاخ و برگهای اقتضای داستان است. اما این همانندی به چه معنا میتواند باشد؟ در این که فصیح برای خلق قهرمان رمانهایش از شخصیت و زندگی خودش وام گرفته است؛ شکی وجود ندارد. در واقع گویا او با خلق جلال آریان یک تجسم داستانی برای اسماعیل فصیح آفریده است و خودش ما بهازای واقعی جلال آریان است. شخصیتی که در شراب خام متولد میشود و در سایر آثار فصیح به زندگی خود ادامه میدهد اما با مرگ فصیح نمیمیرد آنچنان که هنوز در میان این سطور نفس میکشد و ما از او سخن میگوییم.
اما آیا جلال آریان یک ابرقهرمان است؟
به نظر من به این سوال نمیتوان پاسخی قاطعانه داد. اما میتوان مدعی شد آریان شخصیتی با خطای نزدیک به صفر است. او در اکثر مواقع گرهگشای سایر شخصیتهای کتاب است و با وجههای مورد اعتماد و محترم و محرم اسرار در نزد دیگران شناخته میشود. به طوری که همه از او کمک میخواهند یا سفره دلشان را نزد او باز میکنند.
جلال آریان به لحاظ ویژگیهای انسانی یک شخصیت، به مرور در کتابهای بعدی فصیح مثل ثریا در اغما، به شخصیتی جاافتادهتر بدل میشود که در آن از شور و حال و شوخ و شنگی جلال شراب خام خبری نیست. در واقع جلال آریان مثل قلم اسماعیل فصیح در آثار بعدی پختهتر میشود. که البته این خامی آریان از ویژگیهای شخصیت او به تناسب سنش است و در قیاس با آثار بعدی به دست میآید. او در آثار بعدی فصیح به مناسبت زندگیهای سختتر و پیچیدهتر و افزایش سن است که پخته میشود. و این سیر جلال آریا برای من یادآور این بیت از حافظ بود:
«این خرد خام به میخانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش»
ـ شراب خام خیام
همانطور که پیشتر اشاره کردم؛ فصیح در 34 سالگی شراب خام را منتشر کرده است. این یعنی در واقع آن را در روزگار جوانی نوشته. در روزهایی که زیستن به آزمودن تجربههای متفاوت و برگزیدن نحلههای مختلف فکری میگذرد. تاثیر اندیشههای خیام به وضوح در این اولین اثر اسماعیل فصیح دیده میشود.
«شراب» موتیف مهم رمان است که در اکثر فصلهای کتاب وجود دارد و علاوه بر این که خمریات خیام را به ذهن متبادر میکند؛ رد پای پررنگ مفاهیمی چون غنیمت شمردن وقت و در لحظه زندگی کردن را یادآور میشود. در واقع تو گویی جلال آریانِ شراب خام در اثر حادثه از دست دادن همسرش شکلی از زندگی را در پیش گرفته است که عیش و نوش در آن حرف اول را میزند. او به هیچوجه غم فردای نامده را نمیخورد و البته در این عیش و نوش نیز پا را از قوانین و چهارچوبهای اخلاقی خاص خود فراتر نمیگذارد.
او چندین بار در سراسر کتاب تاکید میکند که ماهی پنج هزار تومان حقوق میگیرد و ماهی پنج هزار تومان هم خرج میکند. این به فکر فردا نبودن و تلاش برای فراموشی تلخیهای گذشته که از ویژگیهای بارز شخصیت جلال آریان است؛ همچنین حضور دائم شراب در جریان وقایع سیطره تفکرات خیام را بر نویسنده و تبعا اثر او نشان میدهد.
حین مطالعه بسیاری از قسمتهای کتاب خیال میکردم خیام است که زیر گوشم زمزمه میکند:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
شراب خام مثل آثار بعدی فصیح از زبانی ساده و روان برخوردار است. اما خام است. در واقع اگر تصور کنم که من در آن سالهایی که این کتاب منتشر شد در دنیا بودم و قرار بود در جریدهای برایش مطلبی بنویسم؛ مینوشتم: این اثر با تمام کاستیهایش نویدبخش آثار خوب دیگر از این نویسنده است.
واقعا هم همین طور است. اسماعیل فصیح در این کتاب به طور کامل در هیئت نویسندهای کاربلد ظاهر نمیشود اما در مجموع، رمانی گیرا و پر کشش و خواندنی خلق میکند.
قلاب داستان در همان بخشهای ابتدایی گیر میکند و مخاطب را با خود میبرد. زبان صمیمی و تعلیقهای مناسب و ضربههای ناگهانی (و البته گاهی قابل پیشبینی) داستان از امتیازات مهم این کتاب است. اما در بعضی از فصلها قصه اصلی از دست نویسنده خارج شده است و پرداختن بیش از حد به پیرنگهای فرعی، پیرنگ کلی رمان را شلخته جلوه میدهد.
در این بین سوالی مهم و مرتبط با منطق پیرنگ که تا پایان رمان پاسخی برایش وجود ندارد این است که علت فرستادن آریان به آن ماموریت از سوی رئیس آمریکایی آن شرکت نفتی چیست؟ اگر همه دستشان در یک کاسه است چه نیاز به این که یک مزاحم برای خود بتراشند؟ این سوال بی پاسخ اساس شکلگیری این رمان را از بیخ و بن زیر سوال میبرد. اما توصیه من به شما این است که نادیدهاش بگیرید و از خواندن یک رمان معمایی لذت ببرید. نادیدهاش بگیرید که خواجه فرمود: آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.
عنوان: شراب خام/ پدیدآور: اسماعیل فصیح/ انتشارات: ذهنآویز/ چاپ: چهاردهم/ تعداد صفحات: 368.
انتهای پیام/